فیلمهای علمی تخیلی فراوانی وجود دارد که پایان تمدن بشری را پیش بینی می کنند. برخی از آن ها زمین را کره داغی تصویر می¬کنند که دیگر حیات بر آن ممکن نیست. برخی دیگر، یخبندان حاصل از نمک زدایی و افزایش درجه انجماد اقیانوسها را به تصویر میکشند. بعضیها هم انسانها را اسیر دست رباتها و کامپیوترهای خود ساختهاش نشان میدهند. این فیلمها هر تفاوتی که با هم داشته باشند، در به تصویر درآوردن یک چیز مشترک هستند، اینکه آدمی از آینده خود بیمناک است.
از دو و نیم میلیون سال پیش، که انسان راست قامت برروی دوپای خود ایستاد، تا کنون، بزرگترین دغدغهاش برای بقا، جدال با نیروهای طبیعت بوده است. ده هزار سال قبل انسان شکارچیْ گردآورنده، یکجا نشین شد و با اهلی کردن حیوانات و گیاهان دامداری و کشاورزی پیشه کرد تا عوامل طبیعی را در جهت منافع خود کنترل کند. این آغاز دوره
هالوسین Holocene بعد از عصر یخبندان بود که بشر در آغوش ثبات نسبی آب و هوا شروع به گستردن تمدن خود کرد.
احتمالا از شروع یکجانشینی انسان تا قبل از انقلاب صنعتی در نیمه دوم قرن ۱۸ میلادی، این میزان از تسلط و کنترل بر طبیعت، که امروز شاهد آن هستیم، در مخیله انسانها هم نمی¬گنجید. اکنون دوره¬ای فرارسیده است که بشر پیشرفتهای شگرفی در علم، فناوری، ارتباطات، حمل و نقل، هواشناسی و فضانوردی بدست آورده است . اما با همه تفوقی که حالا بر طبیعت دارد، جالب است که این بار از محصول کار خویش میترسد واین دوره ای است که نام آنتروپوسین Anthropocene بر آن نهادهاند.
آنتروپوسین چیست؟
زمینشناسان برای توصیف جهان آن را به دورههای زمانی مختلف تقسیم میکنند. دورههای گذشته سیاره بر مبنای تغییرهای بزرگ زمینشناسی، مثلا حرکت صفحات اکوتکتونیکی سطح زمین نام گذاری شدهاند. اما دوره جدیدی که بیشتر دانشمندان آغازش را از انقلاب صنعتی میدانند، پیشوند اسمش را از انسان وام می¬گیرد و آنتروپوسین نام دارد. دوره ای که بشر آغاز به بهره¬گیری انبوه از سوختهای فسیلی کرده است و فعالیتهای صنعتی و اقتصادیش، به طور موثر و چشمگیری وضعیت اقلیمی و زیستی سیاره را تغییر داده است.
در این دوره جمعیت زمین از کمتر از یک میلیارد نفر به بیش از ۷ میلیارد نفر رسیده است. مصرف مواد اولیه افزایش بسیار شتابناکی داشته است. فناوریهای بسیاری پا به عرصه وجود گذاشته اند. جنگهای بزرگی در گرفته است. بنگاههای اقتصادی از شکل محلی خود خارج شدهاند و به صورت شرکتهای بزرگ چند ملیتی نظام اقتصادی جهان را دگرگون کرده اند.
آنها که آینده جهان را تاریک میبینند
در حدود کمتر از سه قرن بشر سرمست از پیشرفت شکوهمند خود، با اتفاقات نامنتظرهای که از ارادهاش خارج است مواجه شده است: افزایش گازهای گلخانه¬ای عامل افزایش دمای زمین شده است. لایه اُزُن که زمین را از اشعه ماورای بنفش محافظت میکند، نازک شده است. استفاده از نیتروژن در کودهای کشاورزی، چرخه نیتروژن در اقیانوسها را مختل کرده است. زندگی آبزیان به عنوان یکی از منابع غذایی بشر به مخاطره افتاده است. آبهای شیرین آلوده شدهاند. تغییر کاربری جنگلها، کوهها و مراتع وتبدیل آنها به مزرعه، معدن و شهر تنوع زیستی و ژنتیکی را تنزل چشمگیری داده است.
در
آنتروپوسین ما به نهایت مصرف ظرفیتهای زمین رسیدهایم و میدانیم که اگر نتوانیم شرایط هالوسین را دوباره احیا کنیم همانند دایناسورها و سایر موجوداتی که بر زمین آمدند وماندگار نشدند، محکوم به فنا هستیم.
آنها که آینده جهان را روشن میبینند
در میانه تمام سرزنشها، کسانی هستند که هنوز به آینده پیشرفت بشر و تکنولوژی امیدوارند. نه از آن جهت که با رویکرد خودخواهانه بشر همراهند، بلکه فکر می کنند که تکنولوژی میتواند رویه دیگر خود را نشان دهد. آنها امیدوارانه معتقدند که افزایش اعتماد به نفس بشر مهمترین پایگاهش برای حل مشکل خود ساختهاش است.
کسانی که رویکرد مثبتی به تغییر و تحولات ناشی از فعالیتهای بشر دارند معتقد هستند که قدرت ارتباطات بشر امکان ایجاد شبکههای مردم نهاد را برای افزایش آگاهیهای محیط زیستی چندین برابر خواهد کرد. جهان دیکتاتورهای کمتر و کشورهای دموکراتیک بیشتری خواهد داشت. تکنولوژی به سمت هر چه پاکیزهتر شدن و بهینه شدن پیش خواهد رفت.
افزایش سطح تحصیلات مردم در مناطق مختلف جهان، به جلوگیری از رشد بیرویه جمعیت و انتخاب سبکهای زندگی آگاهانهتر و صرفهجویانهتر منجر خواهد شد. مردم بیشتری هر روز به رژیمهای غذایی دوستدار طبیعت روی خواهند آورد. اتحادیههای بینالمللی روند تثبیت صلح را افزایش خواهند داد و مبنای همکاری در جهت بقای سیاره خواهند بود. تعداد انسانهایی که ایدههای نو و خیرخواهانه دارند افزایش خواهد یافت. و در نهایت مجموعه این اتفاقات بشر را از سقوطی که گریبانگیرش شده نجات خواهد داد.
کجای کار می لنگد؟
این امیدواریها برای آنها که نشانههای زوال بشر را بیشتر می بینند به آرزوهای کودکانه ای میماند. چرا که هنوز قدرت بر مدار پول میچرخد، توافقنامهها و معاهدات بینالمللی که با صرف انرژی فراوان برای ایجاد صلح بسته شده است فرومی پاشند، از صندوق آرا بزرگترین دموکراسیهای جهان، انسانهای خود بین پا به عرصه سیاست می¬گذارند که دم از برتری نژاد میزنند و گرمایش زمین را شوخی میدانند و زمان هر لحظه برای بازگشت از دست میرود.
دانیل کویین در رمان درخشان خود با نام
اسماعیل ـ که به زبان فارسی نیز ترجمه و با نام هبوط منتشر شده است ـ به ریشههای فلسفی مشکلات محیط زیستی بشر می¬پردازد. به اعتقاد او انسان از زمانی که خود را موجودی جدای از طبیعت دانست سنگ بنای زوال خود را گذاشت. از زمانی که باور به اشرف مخلوقات بودن، دست آدمی را بر هرگونه بهرهکشی از طبیعت باز گذاشت، انسان وارد غفلت بزرگی شد و قدرت عقل و ارادهاش او را به این توهم افکند که چیزی جدای از قوانین طبیعت است.
آیا واقعا کور سوی امیدی هست؟
هنوز هم فناوری بیش از آنکه بر شناخت و هماهنگ شدن با قوانین طبیعت استوار باشد، سعی میکند آن را به بند خود دربیاورد. هنوز برای انسان زمین مایملکش تلقی می¬شود و خودش را مجاز میداند تا از تکنولوژی خود به قیمت از بین رفتن سایر گونه¬های سیاره تا هر اندازه که دلخواستش بود بهرهبرداری کند. هنوز تک تک ما خود را نسبت به سایر موجودات محقتر میدانیم و راحتطلبی خود را بر منافع سیاره ترجیح میدهیم. هنوز ما در مقابل این پرسش که اگر سیاره از بین برود؟ در دل میگوییم نگرانی نیست چون به عمر ما قد نمیدهد.
اما به نظر میرسد قوانین جهان بر اصول سادهانگارانه و خودمحورانه ما استوار نیست. ما نیز همانند تمام موجودات دیگر در مقابل پیچیدگی جهان، کوچک و کم قدرتیم و هنوز رازهای بسیاری در جعبه سیاه هستی وجود دارد که ما چیزی از آن نمی دانیم. بلایایی که بزرگتر از اراده ما بر ما وارد میشوند گواه این مدعا هستند.
در نهایت شاید تنها روزنه امیدواری بشر تغییر دیدگاه و ارتقا سطح آگاهیش نسبت به نظم پیچیده طبیعت باشد. شاید تنها یک راه عملی برای او مانده باشد و آن عزم جدی برای احیای نظم ظریفی است که به هم ریخته است. اگر این بار آدمی با عنوان جدید "انسان مسئول" وارد صحنه زمین شود، با در دست داشتن علمی که تمام موجودات زمین تاوان آن را داده اند، راه رفتهاش را بازگردد و سپاس گذار و رضایتمند، حلقهای از زنجیر به هم تنیده زیستبوم باشد، شاید باز در دامن حمایت مادر طبیعت قرار بگیرد. آن وقت است که دانیل کویین می تواند بگوید:
"اگر انسان نباشد، آیا امیدی برای گوریل باقیست؟"