ابژه ها ی میل و اولویت زمان به مکان از منظر نظریه روانکاوی در معماری بگذارید از جایی که فروید اغلب این کار را انجام می داد، یعنی با واقعیت روزمره، شروع کنم (چیزی که من می گویم توسط خیالی ناخودآگاه شکل گرفته است).همه از طریق مقالاتی که هر روزه منتشر می شود، بر این امر واقف اند که معماری نوآورانه/خلاقانه هر زمانی که به نظر می رسد نوعی شیء/ ابژه جدید یا غیر معمول را خلق می کند، چه واکنش های شدید عاطفی ای را بر می انگیزد؛ ابژه ای که به شکلی اساسی از "ابژه های میل" ـ objects of desire: در راونکاوی فرویدی، ابژه های میل یا رانه ی زندگی در مقابل رانه ی مرگ قرار می گیردـ معمولی که جهان ما را تشکیل می دهند توسط جایگزینی و سرکوب کردن ارضای مرگبار غایت نهایی ما، دور می شود؛ "رانه ی مرگ" ـ death drive در نظریه روانکاوی کلاسیک فرویدی، رانه ی مرگ (به آلمانی Todestrieb) انگیزه ای برای مرگ و نابودی است که اغلب از طریق رفتارهایی مانند پرخاشگری، اجبار تکرار و خود تخریبی بیان می شود.این قابل درک است، زیرا روانکاوی تمایل دارد که زمان را نسبت به مکان اولویت دهد، که اغلب آن را به عنوان جانشینی برای ابژه ی از دست رفته می داند. به عنوان مثال، دوستی روانکاو یک بار اظهار داشت: "فکر نمی کنید معماران مادرهای خود را بیش از حد دوست دارند؟" این اظهار نظر به من نشان داد که او امر مهم/ وظیفه آنالیز را عمدتا معکوس کردن زمان می داند، و در آن، فضا به عنوان مفهومی معرفی شده است که کمی فراتر از زمان و فارغ از مفهوم زمان بشری است. بدیهی است که او همچنین این فضای معماری شده را یک ظرف یا محفظه در نظر می گیرد؛ آن فضای معماری نمادی از بازگشت به رحم [مادر] و یا نشانه ای از مقبره [او] است.از مقاله فضای فرویدی، به قلم جولیت مک کانل برگردانی از محمد گلشن