باید تمایزی اساسی و مهم میان "گناه
تراژیک" و "قصور اخلاقی" قائل شویم. کسانی که توجه شان از اغاز
معطوف به نقص تراژیک بوده است، غالبا از تشخیص رنج معصومانه سرباز می زنند؛ انان
به پیروی از ارسطو، این رنج را امری تکان دهنده می دانند و اگرچه در زندگی واقعی
از نزدیک شاهد ان هستند، اما نمی خواهند این حقیقت را در قلمرو ادبیات تایید کنند.
آنان همچون دوستان ایوب می کوشند تا به قربانیان رنج، قصوری اخلاقی نسبت دهند.
اما رنج و نابودی ادمی می توان محصول انتخاب، عمل و قهرمان بودن او باشد، علی رغم
انکه از لحاظ اخلاقی فردی قابل ستایش است. قهرمانان کافکا در محاکمه و قصر را به
یاد آورید. قهرمان رمان قصر ـ تاحدی ـ به انفعال مردی که حکایتش در فصل نهم محاکمه
بیان شده، نزدیک می شود. در ان حکایت، مردی که حق ورود ـ مهم نیست به کجا ـ از او
سلب شده است، کنار دروازه می نشیند و انتظار می کشد و هر از چندگاهی نیز سئوالی می
کند و بدین شکل تمامی عمر خود را بیهوده هدر می دهد.
به همین شکل قهرمان محاکمه نیز اجازه می دهد تا خبر توقیف وی ـ که در واقع بی پایه
است ـ زندگیش را نبود و ویران سازد. او دیگر برای زیستن به رسم و شیوه ی خود تلاشی
نمی کند. اما در عوض قهرمان قصر اغلب به خاطر فعال بودنش، سرزنش می شود. حتی اگر
این مقایسه کمی بیش از حد مصنوعی باشد، باید این نکته را تشخیص دهیم که کافکا با
برقراری رابطه ای نزدیک میان تصمیمات و نابودی هر قهرمان، توجه و علاقه ی ما به
داستان را تداوم می بخشد. . . البته این بدان معنا نیست که قهرمانان کافکا سزاوار
سرنوشت خویش اند.