نوشتاری از شان جوینر. برداشته ای از
آرکیْنِکْت پس از نشست اخیر که در SCI-Arc میزبانی شد، به نام Basecamp:
چگونه در یک دفتر باشیم، اعتراض دانشجویان و فارغ التحصیلان برانگیخته شد، مجموعه
ای از رویدادها در داخل دانشکده رخ داد که در جامعه معماری موج می زند و باعث
ایجاد مباحثی
پرشور در مورد اخلاق در حرفه و دانشگاه، به ویژه در رابطه با دوره های کارآموزی و
رفتار با دانشجویان و متخصصان جوان گردید.
اما این یک مقاله در مورد SCI-Arc
یا گزارشی از آنچه در SCI-Arc
می گذرد نیست.
درعوض، میخواهم مفاهیم تاریخی و فلسفی عمیقتری که به اعتقاد من می
توان زیربنای دیدگاه محافظهکارانه فرهنگِ کار معماری نامید را بررسی کنم؛ اینکه
ساعات طولانی، زحمت و رنج زیاد و دستمزد کم، واقعیتهای اجتناب ناپذیر دنبال کردن
حرفه طراحی هستند.
من یک گسست بین اخلاق حرفهای سنتی و ظهور عصر کنونی، بهویژه در سه سال اخیر، میبینم.
عصر کنونی این دیدگاه که دستاوردهای حرفهای بهعنوان ایدهآل نهایی ای که باید
برای رسیدن به آن در زندگی تلاش کرد را رد می کند.
آموزگار و اندرزگر قرون
وسطایی
تصویر ارباب (master)که
به تنهایی پشت میز طراحی قرار گرفته است، در حالی که شاگردانش در حیرت از کار سخت
و ظرافت دست ارباب خیره
پیرامون اش ایستاده اند و سپاسگزار حضور او هستند؛ این تصویر، تصویری است که می
توانیم آن را با تاریخ اسطوره ای معماری ارتباط دهیم.
ترتیب کار ساده بود: شاگردان جوان نزد ارباب آمده بودند، به این امید که شایستگی کار کردن زیر
نظر او را داشته باشند و وقتی فرصتی برای انجام کار با هر هزینهای به آن ها داده
می شد، قدردان هم بودند.
اگر به دوران رنسانس برگردیم، این روش نسبتاً منصفانه بود. به عنوان
مثال کارگاه آندره آ دل وروچیو، آموزگار و
اندرزگر (mentor) لئوناردو داوینچی را در نظر بگیریم. وروچیو
مسئولیت بزرگ کمک به هنرمندان جوان برای توسعه هنرشان را بر عهده داشت. آن
هنرمندان از مهارت هایی که آموخته بودند برای حمایت از کارگاه استفاده می کردند و
در ازای آن لباس، غذا و مسکن دریافت می کردند. دانشآموزان حتی با وروچیو، در
تکمیل چندین پروژه که به کارگاه سفارش داده شده بود، همکاری کردند. اما شاگردان
وروچیو، لزوماً، برای او کار نمی کردند. آنها توسط او پرورش داده می شدند و به گونه
ای شکل می گرفتند که بهترین کارْوَرزهایی باشند، که می توانستند باشند.
ارباب اسطوره ای
حتی در آن زمان، هنرمندان برجسته مورد احترام عموم مردم و هنرمندان
جوان بودند. ما این امر را با خود به
دوران مدرن آورده ایم. در معماری، ما اصطلاحاتی مانند Strachitect
معمارْستاره را می بینیم. معماران موفق در یک سنت شفاهیِ نانوشته
رایج در معماری غربی اسطوره سازی میشوند.
گروه کوچکی از مردم به خدایان طراحی تبدیل میشوند و برای خود در کوه
اُلِمْپِ معماری جایگاهی دست و پا می کنند. آنها به اربابان اسطوره ای تبدیل می شوند. مردم به سوی آنها هجوم
میآورند، مشتاق یادگیری، معاشرت و استفاده از روشهای جدید تفکری هستند که آن ها
در آن پیشگام اند.
این ایده محافظهکارانه بیان می کند که یک ارباب اسطوره ای آنقدر خاص است و به
قدری مورد توجه است که کارآموزان باید مایل به انجام هر کار و هر فعالیتی برای مدت
زمانی که نیاز به یک استاد طراحی میخواهند، باشند و به خاطر فرصتی که برای آن ها
به وجود آمده، بایستی سپاسگزاری کنند.
این عقیده که باید با عرق، رنج و از خودْگذشتگی، اقبال حرفه ای را به
دست آورد، نتیجه تصور منسوخ اسطوره سازی ارباب است. در اینجا " ارباب "
معنایی دوگانه دارد: معنا در یک لایه به فردی با مهارت و توانایی بالا ارجاع دارد
و و در لایه ای دیگر به کسی که بر بندگان و بردگان ریاست می کند. به یاد داشته
باشید: بین ارباب و آموزگار و اندرزگر تفاوت وجود
دارد.
از شخصیت تا دستاورد
تونی موریسون به ما یادآوری می کند که
"من به دانشآموزانم میگویم وقتی به شغلی دست مییابید که برای آن آموزش خوبی دیدهاید، فقط
به یاد داشته باشید که کار واقعی شما این است که اگر خودتان رها شده اید، باید شخصِ
دیگری را نیز رها کنید. اگر توان دارید، پس وظیفه شما این است که شخص دیگری را نیز
توانمند کنید."
ما عادت داشتیم به یک نابغه عجیب و غریب احترام بگذاریم، و به او
اجازه بدهیم که تخلفاتش را نادیده بگیرد، زیرا توانایی خلاقانه او جبران مافات گناهانش است.
لازم نیست برای دیدن چهره هایی مانند، استیو جابز مستبد در محل کار، آلبرت انیشتینی
که همسر اول خود را با ایجاد رعب کنترل می کرد و فرزندانش را رها کرد، یا پیکاسوی خودخواه
و زن باره، به گذشته خیلی دور نگاه کنیم.
اشخاصی که به عنوان نمونه هایی از فضیلت معرفی می شوند. فضیلت شان در نتیجه
دستاوردهایشان به دست آمده. معیاری که تا زمان نه چندان دور، تقریباً بر هر جنبه
دیگری از معنای انسان بودن در این جهان غلبه می کرد.
آن سه مرد در واقع الهام بخش من هستند. آنها به من نشان میدهند که
اگر تلاش کنم به چه چیزهایی ممکن است برسم، اما همچنین به یادم می آورند که چه
شخصیتی را نمی خواهم داشته باشم؛ همکار و رهبری در محل کار که هرگز نمیخواهم به
آن تبدیل شوم، پدر و شوهری که نمیخواهم باشم، و روش برخوردی که نمی خواهم با زنان
داشته باشم.
من هرگز نمی خواهم مانند آنها باشم. پیش از این به دلیل دستاورد های آن ها، شخصیت
بدشان را نادیده می گرفتیم. ما به عصر مسئولیتپذیری وارد شدهایم که در آن، مهم
نیست که چه کسی هستید، چقدر مشهور هستید یا چقدر باهوش هستید، دیگر نمیتوانید چشمانداز
اخلاقی را به نفع خود تغییر دهید بدون اینکه عواقب آن را در نظر نگیرید.
کسانی که از اصلاحات در محیط کار معماری دفاع می کنند، اهمیتی نمی
دهند که شما نابغه باشید. این یک قطع ارتباط با کسانی است که معتقدند یک جوان حرفه
ای باید بر مبنای احترام، جلوی پای بزرگتر تا کمر خم شود. ما به این ضرب المثل آشنا هستیم که آنها به آنچه شما می دانید اهمیتی نمی
دهند مگر زمانی که بدانند موضوع برای شما اهمیت دارد.
اکثر کارآموزان در واقع از فرصت کارآموزی سپاسگزار و هیجان زده
هستند. آنها مشتاق یافتن مکانی هستند که بتوانند مهارتهایی را که تا کنون در سیر
آموزشی خود کسب کردهاند، به کار برند، راهنمایی دریافت کنند، مهارتهای خود را
بیشتر توسعه دهند و دستمزد منصفانه دریافت نمایند.
فرض ناگفته این است که به آنها احترام گذاشته میشود، با آن ها با
وقار رفتار میشود و بهآن ها به عنوان یک انسان نگاه میشود که شرکت صاحب آن ها
نیست و آن ها را به سبب اینکه می خواهند ساعت 8 شب روز شنبه همراه خانواده شان شام
بخورند تحقیر نمی کند.
می توانم از همین الان صدای آن دسته از مخاطبانی را بشنوم که به
دنبال رد گذر از این مسیر سخت هستند، ان هم با این استدلال که همه ما نمیتوانیم
دستهای یکدیگر را بگیریم و در یک دایره بایستیم و آواز کوم با یاه (بیا اینجا) را
بخوانیم. نمیتوانیم وقتی کار واقعی برای انجام دادن هست، از همه مراقبت کنیم و در
احساسات و عواطف غرق شویم و البته هیچ کس اینچنین چیزی
نمی خواهد، هیچکس از گذران آسان مسیر پای گذاشتن به جهان حرفه ای یا سخت کار نکردن
دفاع نمی کند.
افسانه کارمند محروم از خواب
ماموریت من در زندگی فقط زنده ماندن نیست، بلکه شکوفایی است و این
کار را با مقداری اشتیاق، مقداری دلسوزی، مقداری شوخ طبعی و کمی سلیقه انجام
دهید." مایا آنجلو
من کمتر دانشجو، فارغ التحصیل یا متخصص جوان در معماری را می شناسم
که به دنبال طی کردن مسیر حرفه ای شدنِ آسان باشند. اکثر آنها به شدت باهوش و سخت
کوش هستند. من استدلال می کنم که هر کسی که موفق به فارغ التحصیلی از دانشکده
معماری شده است، فردی سخت کوش و فداکار است. بنابراین، برایم بی معنی است، وقتی میشنوم
که مردم میگویند کارورزان و کارکنان جوانی که نمیخواهند ۶۰ ساعت در هفته کار
کنند، آخر هفتهها سر کار بیایند یا تا دیروقت بیدار بمانند، به اندازه کافی مشتاق
نیستند یا به شهرت خود فکر نمیکنند یا هر یک از دلایل دیگری که گروهِ کمی از معماران
را تداعی میکنند.
از نطر من مشکل اینجاست که به طور سنتی، چیزهایی مانند اشتیاق و
فداکاری با متر ساعت اندازه گیری می شوند. یعنی کسانی که بیشترین ساعات را کار می
کنند، فداکارترین هستند. کسانی که تا دیر وقت بیدار میمانند، بازیکنان تراز اول
این رشته هستند. کسانی که آخر هفته ها را کار می کنند، واقعاً می خواهند در حرفه
خود پیشرفت کنند. در مقابل کسانی از ما که می خواهیم با خانواده خود وقت بگذرانیم،
بر سلامت روان خود تمرکز کنیم یا زندگی کاملی داشته باشیم، متوسط هستیم.
ما امتیازهای اجتماعی ای که معماران گذشته و معماران برجسته امروزی
از آن برخوردار بودند را فراموش می کنیم. در غیاب نگرانیهای عملگرایانه مانند
بار مالی و ترتیبات مراقبت از کودک و چندین مورد دیگر، "زندگی در دفتر"
بسیار آسان میشود. بهای اجتماعی ناشی از این دیدگاه تقلیل گرایانه از کار، یعنی
همه چیز را به ساعات کاری نسبت دادن، برای اکثر مردم بسیار زیاد است و به طور
نامتناسبی به نفع افراد ممتاز و در عین حال تداوم یک چرخه مداوم بی عدالتی و نخبه
گرایی است.
خواهش می کنم از صحبت های من برداشت اشتباهی نداشته باشید، گاهی
اوقات برای انجام یک کار ضرب الاجل وجود دارد. گاهی اوقات باید زمان را در زندگی
شخصی خود فدا کنیم، تا کارتان پیش رود. اما این نباید یک هنجار باشد و ما را مجبور
به انجام این کار کند و در صورت عدم انجام این کار مورد سرزنش قرار بگیریم.
صادقانه بگویم، اگر مشغول به کاری هستید، که در آن به زمان و زندگی شخصیتان احترام
میگذارند، زمانی که روزهای پایانی و یا هفتههای پرمشغله فرا میرسد، مشتاق به
صرف زمان و تلاش بسیار خواهید بود. شما مشتاقانه به دنبال به نتیجه رساندن آن
مسئولیت خواهید رفت.
زندگی کلی گرایانه
محافظه کار بودن یعنی ترجیح دادن آشنا به ناشناخته، ترجیح دادن
آزمایش شده به آزمایش نشده، واقعیت به رمز و راز، واقعی به ممکن، محدود به
نامحدود، نزدیک به دور، کافی به فوقالعاده، ناْدیده گرفتن سعادت آرمان شهری.
مایکل اوکشات
متخصصان نوظهور می خواهند افرادی کامل، سخت کوش، سالم و پویا باشند.
بتوانند در محیطی کار کنند که در آن به عنوان انسان مورد احترام قرار می گیرند و
به عنوان اعضای تیم برای آن هاارزش قائل شوند. جایی که ارزش آن ها با ساعت ها
سنجیده نمی شود، بلکه با شخصیت آن ها سنجیده می شود. جایی که شدت تمرکز آنها، نحوه
کار آنها با همکاران، سرعت یادگیری و نحوه ابتکار عمل معیار سنجش آن ها قرار گیرد.
نسل جوان به دنبال این نیست که صرفا در جزیره ای بنشیند، پاهای خود
را بالا بیاورد، یک نوشیدنی میوه ای بنوشد و به غروب خورشید نگاه کند. وقتی
کارمندان استراحت خوبی داشته باشند، تناسب اندام داشته باشند، تغذیه مناسبی داشته
باشند، در فعالیتهای هدف دار خارج از محل کار شرکت کنند و وقت خود را با عزیزانِ شان
سپری کنند، انسان و همکار بهتری خواهند بود و مردم از بودن در اطراف آن ها لذت
بیشتری میبرند.
همه ما استدلالی که می گوید: همیشه همین طور بوده است، باید سختی
کشید، را می شناسیم. آموزگاران و
اندرزگر های من با آن دست و پنجه نرم کرده اند، من هم همینطور و
برای شما هم همینطور خواهد بود. این زمانی است که ما معتقدیم چیزی باید به روش
خاصی باشد، زیرا به طور سنتی چنین بوده است. این استدلال نامنسجم حتی یک نام نیز
برای خود دارد، که ما آن را توسل به سنت می نامیم.
مشکل توسل به سنت، دو جنبه ی غلط به هم
مرتبط دارد. اول، فرض میکند که طرز تفکر قدیمی به نوعی درست است، صرفاً به
این دلیل که برای مدت طولانی انجام شده است. دوم، فرض میکند که دلایلی که منجر به
شکل گیری این تفکر قدیمی شده است، در زمان مدرن ما نیز موجه و مرتبط هستند،
"آن ها می گویند ما همیشه این کار را به دلیل شرایط آن زمان به این شکل انجام
دادهایم، همه چیز هنوز هم همینطور است، بنابراین ما باید به این روش ادامه دهیم."
این طرز تفکر بسیار کوته فکرانه و کودکانه است.
راه غیر دوگانه
"معیار سنجش هوش برتر، توانایی نگه
داشتن دو ایده متضاد به طور همزمان در ذهن و البته توانایی در حفظ عملکرد
است." اسکات فیتز جرالد
ما نمی خواهیم فرض کنیم که نگاه محافظه کارانه به چیزها ۱۰۰ درصد
اشتباه است و دیدگاه مترقی ۱۰۰ درصد درست است. ما باید سعی کنیم مزایا و معایب هر
دو را درک کنیم. با دیدگاه مترقی، متمرکز بر همکاری، انعطافپذیری و زندگی متعادل،
چیزهایی مانند تفکر گروهی را به خطر میاندازیم و به زودی خود را بدون جهت و بدون
چشمانداز مییابیم. اگر انعطاف پذیری را بیش از حد در اولویت قرار دهیم، متحد
کردن یک تیم حول یک هدف مشترک می تواند سخت شود. با توجه به اینکه همه به صورت
اجتناب ناپذیری ترجیحات متناقضی دارند، پیگیری تحقق هر نوع آرمان شهر می تواند
منجر به اختلال عملکرد بیشتری شود.
دیدگاه محافظه کارانه چندین عنصر با ارزش را در خود دارد. چیزی که
باید از اخلاق کاری محافظ کارانه آموخت این است که آثار بزرگ معماری را ایجاد کرده
است، آثاری که امروزه بسیاری از ما آن ها را تحسین می کنیم. بیشتر واژگان معماری
که جوانان می آموزند متعلق به نسل قدیمی است که برای نشان دادن آنچه در این زمینه
ممکن است، ساعات کاریِ بسیاری را صرف کرده اند. این موضوع را نباید ساده انگاشت.
علاوه بر این، بسیاری از دانشها، تکنیکها و درس هایی که به ما کمک میکنند
طراحانی توانمند و قدرتمند باشیم، مستقیماً ناشی از ساعت های طولانیای است که در
حال نقد آن هستیم، آزمون و خطاهایی ارائهشده توسط پیشینیان بهطوری که مجبور
نباشیم خودمان آن ها را امتحان کنیم. اسحاق نیوتن در نامه ای به دانشمند و معمار
رابرت هوک گفت: "اگر توانستم دورْدست ها را ببینم، به دلیل ایستادن بر شانه
های غول ها بوده است." بیایید آنچه در گذشته به دست آمده را به طور کامل دور نریزیم زیرا ما تنها امروزه
درک می کنیم که فرآیندهایی که توسط آن دستاوردها به دست آمده اند، ناکافی هستند.
اعتراف به ارزش و خطا در یک چیز واحد در یک تفکر ممکن است. امید این است که در
تحقق آنچه که با معرفی یک دیدگاه مترقی در شیوه ناکارآمد روش های معماری به دست می
آید، بتوانیم مسیرهایی را برای نوآوری، رفاه، معنا و تحقق بیشتر ایجاد کنیم.
زمان آن فرا رسیده است که مردم را بیش از پروژه ها، افراد را بیش از
صنعت و دلسوزی را بیش از عقیده ارزش گذاری کنیم.
|