- زمینه - پروژه ساحل سپهر در سال 1385 با برنامه ای متفاوت از چیزی که هست به دفتر ما داده شد. قرار بود دفاتر کوچک با برنامه ای مشخص در پروژه ساماندهی شوند. بی پولی کارفرما و تغییر تدریجی برنامه کاربری ، سال ها برنامه ساخت را به تعویق انداخت. طوری که بهمن 1389 پروژه با برنامه یک ساختمان اداری، با تیپولوژی دفاتر 60 تا 120 ، طبقه همکف به صورت تک واحد (بعدا دو واحد) برای استفاده کارفرما، وارد پروسه ساخت شد. از همان ابتدا بنا بر این بود که طراحی به گونه ای باشد که طبقات قابلیت حداکثر تجمیع را داشته باشند و یا حتی امکان استفاده به صورت یکپارچه از کل ساختمان فراهم باشد. مهمترین فاکتوری که پس از بازدید از سایت به نظر ما آمد ، موقعیت خاص زمین به واسطه همسایگی ها بود. ساخت پروژه با برنامه مذکور تهدیدی برای واحد های همسایگی مجاور و همچنین خود پروژه ما ایجاد می کرد. زمین ما حاصل تجمیع حدود 8 قطعه از بافت پیرامون غربی است و در سمت شرق سایت، گود برداری حاصل از ساخت پروژه عظیم تجاری – اداری است که سال ها رها شده بود و کوچه ما را برخلاف برنامه شهری ، بن بست کرده بود. به نظرمان آمد که همین موضوع استراتژی اولیه توده گذاری در سایت است، طوری که به ساختمان ما یک دیدگاه فراتر از منافع خود پروژه (شهری) اضافه کند و همچنین با بافت مجاور (هر آنچه که هست) در صلح قرار گیرد. آیا ساخت و ساز امروزی می تواند رابطه ای برد-برد ایجاد کند؟ - شهرداری -در اولین قدم با شهرداری وارد مذاکره شدیم تا اجازه امتداد حیاط های مجاورغربی را داخل پروژه ما بدهد ، یعنی اجازه دهد تا ما از محدوده 2+60% ، ساخت را فراتر ببریم (البته به شرط تامین 50% سطح اشغال که در برنامه بود) و امتداد بدنه های چند لایه غربی را در ساختمان خود بیاوریم طوری که نه ما آنها را BLOCK کنیم و نه دیواره های نامناسب آنها در حیاط ما بیفتد. چالش بعدی با شهرداری ، استفاده از پتانسیل بن بست شدن کوچه بود، طوری که بتوان به واسطه ضابطه ی سایه اندازی 60 درجه، توده شرقی را جا به جا کرد و در نتیجه بن بست تعریف شود; حیاط مرکزی بزرگی بدست آوریم و ساختمان را از حالت دو بعدی خارج کنیم. حالا ما به التفاوت سطح اشغال و محدوده ساخت به ما این اجازه را میداد که برشی در توده ایجاد کنیم که نور ،هوا و منظر به اعماق پروژه نفوذ کند و ریتم مناسبی در بدنه شهری ایجاد شود. – خواص - نتیجه ، تولید واحد های دو طرف نور-منظر ، با امکان کوران طبیعی برای همگی آنها بود. سیرکولاسیون پروژه را با ریسک ، به صورت هوا- باز طراحی کردیم ، با فاصله کمی از بدنه که تعلیق آن به ما یادآوری کند که در حال گذر از فضای بینابینی هستیم. همین راهروها، مسیرهای تاسیساتی ما را نیز سازماندهی کرد.در حین گذر از آنها ، پرسپکتیو های کشف نشده ای از تهران، مثل کریدور سبز همسایگی غربی قاب می شدند. بدنه ای غربی بدست آوردیم ، که انتظار دیدن آن در این پرسپکتیو از شهر وجود ندارد یا حداقل سالهاست از بین رفته است. با یک عقب نشینی 4 متری از شمال امکان نورگیری مستقیم برای بلوک خود فراهم کردیم و منظر همسایگان شمالی را نیز سطحی فعال کردیم. بعد از ساخته شدن همسایه تجاری – اداری شرقی ، ساختمان ما رو به درون دارد و کمترین هزینه را از همسایگی با آن می پردازد. –اقتصاد - بحران اقتصادی درست در مقطعی از پروژه شروع شد که اسکلت ساختمان رو به اتمام بود و استخوان پروژه درآمده بود. به نظر می آمد کار خودمان را کرده ایم. پالت متریال تحت تاثیر قرار گرفت. استقبال کردیم. کنیتکس برای بخش هایی از نما ، لوور سفید با ورق کامپوزیت ، موزائیک درجا برای کفسازی مشاعات ، نرده با پروفیل ، نگه داشتن بخش زیادی از استراکچر بتنی که قرار نبود اکسپوز باشد ( با کمی مرمت و رتوش) . هیچ متریال غیر ایرانی در پروژه استفاده نشد. همین ها به نظر ما تبدیل به ویژگی ها و بعضا جذابیت های پروژه شدند. ساختمان متری 1.200.000 تومان تمام شد. – بازار -اواخر پروژه تصمیم برآن شد که برای فروش یکپارچه اقدام شود. نگرانی ما در تقابل با بازار مصالح محور و آگهی خور شکل گرفت. اما در عمل انگار ایده های ما مورد استقبال واقع شد، انگار هنوز بقایای لذت بردن از فضای باز،مشاعات،نورو هوا وجود دارد. ساختمان با قیمت روز و به صورت یکپارچه فروخته شد.
ایده های ما تبدیل به بدیهیات شده بودند، انگار را حل دیگری وجود نداشت ، برخوردهای به ظاهر آرتیستیک ما محو شدند. هیچ کس آنها را نمی دید. پروژه تخت شد.