اکنون غریب به دوسال است که من آوازه ی معمارآرژانتینی، رافائل ایگلسیا را شنیده ام. او یکی ازپروژه های خودرا درغالب تلاشی برپرداخت یک موجود ونه یک موضوع به تصویرمی کشد.اومی گوید یک موجود،نقشه نداردوطراحی نشده است ولی یک موضوع این خصوصیات رادارد. ممکن است من اشتباه منظور اوراگرفته باشم ولی من این مفهوم رادرغالب تفاوت میان یک صندلی وسنگ تفسیرمیکنم.یک صندلی برای نشستن روی آن، طراحی شده است ویک سنگ،اگردراندازه وفرم مناسب باشد،ممکن است بتوان روی آن هم نشست،ولی برای این کاربری طراحی نشده بود.یک موجود هدفی ندارد، چیزی که قائم به ذات است، بی هدف است وصرفا شرایط پیرامونی است که آنراهدفمند می سازد.
اگرچه ممکن است قیاسی ضد و نقیض به نظررسد،ایده ی طراحی یک خانه که قبلا طراحی نشده است را درذهن من تداعی کرد.خواست من بدست آوردن چنین کارهایی است که به طبیعت نزدیک است نه به هنر،اگرچه آنها مطمئنا هنری هستند.پرسشی که باید بدان پرداخت ونمی شودازکنارش گذشت کارهایی است که سطوح پی درپی دانش شان یک مشکل راجواب گو باشد،جواب هایی موثروملایم.
چندین کفش کهنه،تعدادی گلدان انتیک یاچندوسیله ی اصلی، تاثیرات گرایش فرمی روبه عروج را،باتمایلی برای زندگی مناسب ،به صورت طبیعی پاک کرده است. کارشرکت ویتراازهمان ابتدا،به عنوان کاری درغالب یک موجود ونه یک موضوع به نظرمیرسید.موجودی طبیعی با بیانی آزاد،به عنوان یک سنگ،ولی باسایزوفرمی هنرمندانه،توانایی شکل گیری به عنوان ساختمان رادارد،دراین موردبه عنوان کارگاه بچه ها. اولین ملاقات درنوامر2007درسایت برگزارشد.یک گاراج پرشوردرهمسایگی کارخانه ی سیزاوایستگاه اتش نشانی حدید، که اخیرا به ویل-ام-رهین اضافه شده بود.رالف فلهبان شروع به بیان این برداشت ازکار کرد که اگرچه این یک موجودخیلی معمولی است ولی اویک ساختمان "واقعی"برای میزبانی کارگاه میخواهد که دران شرکت ویترابه بچه ها فعالیت تحصیلی فوق العاده راارائه می دهد.اونگفت ساده یا ارزان،ولی گفت" واقعی".
این سالم ترین وراهبردی ترین شروعی است که من تابه حال داشته ام.بانظربه گذشته،ان خواسته ی اغازین به شکل چهارچوبی درمی اید که شدت وهدف انتخاب هایی رامعین میکندکه بعدازان به دست آمد. دربخشی لازم به دوری ازپروژه، بلندفکرکردن بخشی ازروندکاررااغازکردیم:یک گپ وگفت اینترنتی به صورت متن ها ونقاشی هایی که بسیارواضح،حس های عادی وانتخاب هایی عملی راسنجیده بود.این مبادله ی واقعیات بود نه ایده ها.ایده هابزرگنمایی شده هستند.
ما گاراژ رانگه میداریم وان رابا کارگاه وفق میدهیم؟ بودن ساختمانی فقط به عنوان یک تکه دوزی ازالحاقیه های کوچک به اندازه ی کافی برای استفاده ی دوباره قابل تغییرنیست وداشتن محیطی مناسب برای سازه های بسیارضعیف،درتسهیلات آموزشی ناکافی است وبسیارگران.برای یک پیشرفت ساده ان چیزی که منطقی تربه نظرمی اید،ویران کردن ساختارپرشورش بود.به هرحال نگه داشتن 400مترمربع زیرزمین،سازنده ی مفاهیم بسیاری بود.بنابراین،تاثیرزیرزمین ،فرم ساختمان روی سرزمین رادیکته کرد. مازیرزمین راباتخته سنگ متخلخل یکی کنیم؟برداشتن مقداری خاک وخلاص شدن ازدست دیوارپیرامونی برای آوردن نور،هواومردم درمیان حیاط شیب دار،راحت تربود. چگونه ماساختمان اولیه را برای رشدوهمچنین تولیدمفاهیم آماده سازیم؟ یک حصار(فضا)انعطاف پذیرتر برای پیشرفت های اینده است درمقایسه با یک ساختمان(فرم).
ما زمان بسیارزیادی درتلاش برای ایجاد توازن درتولید یک فرم وسایزبرای حصاربابیشترین سطح اشغال کارگاه ولی کمترین ضربه به بافت درجهت ایجادامکانی به دیده شدن ساختمان حدیدازخیابان،صرف کردیم.گفت وشنودهای طولانی،ملاقات های دیداری ساده ای رابارالف فلهبرم و تیم ویترادنبال کرده بود،جایی که اتصال بسیارمحکم،موقعیت های جسورانه وتمایلات را تولیدکرده بودند.و نتیجه ی ان کاربرد مصالح گرم بود
.فکر محیطی دوستانه،مطمئناباسازه های قابل بازیافت میسرمیشود واین پیش فرض ها بودندکه فرم رانظم بخشیدند.واین روند چگونگی رسیدن ما، به چوب وشکاف به عنوان مصالحی برای ساختمان است.به دنبال این واقعیات:سقف کاهگلی قوانین کهنه رادنبال میکند ومتعلق به زمانی است که سازه و محیط یک انتخاب یایک تکنیک نبودند ولی واقعیت به اندازه ی کافی قابل لمس بود.کاربرد چوب بدان جهت است که ساختارآموزشگاه بیشتراز انکه سنگی خشک به نظرآید،دارای فرم باشد. نظربه این که،ما قادربه فشرده کردن زمان پیشنهادشده برای تبدیل یک موضوع به یک موجودنیستیم،مابه یکی کردن مجموعه ای ازلایه ها، تصمیم گرفتیم جابجایی را با حرکت ترکیب کنیم .