حالا دیگر همه ی ما می دانیم که چقدر این روزها شلوغ بازی در مطرح شدن آدم ها نقش دارد. شاید بتوان استخوان های دکارت را با چنین جمله ای در گور لرزاند: "من شلوغ می کنم، پس هستم". اما معمار مورد بحث ما گوشش به این حرف ها بدهکار نیست. نتیجه اش هم این است که شاید فقط در مجامع فرهنگی اروپا شناخته شده باشد و شیخ های اماراتی و مدیران چینی به جای امثال او به سراغ پر سرو صداهایی مثل حدید یا فاستر بروند. او مثل کولهاس و امثالش در هر ینگه ی دنیا اثری از خود برجای نگذاشته و بیشتر آثارش محدود به اروپا و به ویژه ی اروپای شمالی می شود.
باور کنید در روزگاری که خیلی ها برای مشهور شدن خودشان را به هر دری می زنند، سخت است از آدمی بنویسی که بجای طراحی در فلان طبقه ی یکی از آسمان خراشهای نیویورکی، پا می شود می رود در شهر کوچک هالدنشتاینِ سویس، اصطبلی فرسوده را به دفتر طراحی معماری تغییر کاربری می دهد و غرق در هایدگر، معنا، مکان، حضور و ماده می شود. اینترنت را که زیر و رو کنی، بیش از چهار یا پنج مصاحبه از او پیدا نمی کنی! اویی که پریتزکر برد اما همچنان در سکوت و آرامشی شمال اروپایی بر همان سیاق سابق زندگی می گذراند! با همه ی این حرف ها، از او می نویسم؛ از پیتر زُمتُـر.
متن پی امده بخشی از مقاله ی بابک پیوسته تحت عنوان پیتر زُمتُـر؛ زمان خدایان گریخته و منِ تَرک خُرده مدرن است که در ان به معرفی اثار شاخص پیتر زمتر پرداخته می توانید متن کامل را اینجا مطالعه فرمایید.