اریک هابسبام، از برجستهترین مورخان و روشنفکران معاصر، امروز اول اکتبر ٢٠١٢ درگذشت، در اثر ابتلا به ذات الریه درگذشت. زندگی و آثار او متاثر از دلبستگی و تعهدش به سوسیالیسم رادیکال بود.در زندگینامهای که در ٨٥ سالگیاش به قلم خودش انتشار داد نوشته بود: "من به نسلی تعلق دارم که انقلاب اکتبر برایش امید جهان بود."
او در سال ١٩١٧، سال انقلاب روسیه، در اسکندریه مصر، که در آن هنگام تحتالحمایه بریتانیا بود، در خانواده ای یهودی از طبقه متوسط به دنیا آمد. پدر او تاجری بریتانیایی و مادرش هم نویسندهای اتریشی بود.هابسبام، که پدر و مادرش را در رکود بزرگ اروپا از دست داده بود و با عمویش در برلین زندگی میکرد، ١٤ ساله بود که به حزب کمونیست پیوست. بعدها در دهه هشتم زندگی، گفت: "هر کس با چشم خودش شاهد اوجگیری هیتلر میبود، زندگی سیاسی خود را ناگزیر تحت تاثیر آن شکل میبخشید، و پسری که در آن دوران شکل گرفت هنوز جایی درون من است و خواهد بود."
هابسبام در ١٩٣٣ به بریتانیا رفت، در لندن تحصیل کرد و سپس در کمبریج، که اتحاد جماهیر شوروی دوستدارانی بسیار در آن داشت، بورس تحصیلی گرفت. خوشاقبال بود که پیش از بنا شدن دیوار برلین و اوجگیری جنگ سرد در کالج برکبک لندن به استادی پذیرفته شد، اما تا حدی به دلیل گرایش سیاسیاش تا سال ١٩٧٠ به مرتبه پروفسوری ارتقا پیدا نکرد.
اولین اثر عمدهاش "یاغیان کهن"، که درباره راهزنان اروپا بود، در سال ١٩٥٩ منتشر شد.هابسبام در دهه ١٩٦٠ جایگاه پذیرفتهشدهای به عنوان یک تاریخدان در جهان پیدا کرد. چهار کتاب عصر انقلاب، عصر سرمایه، عصر امپراطوری و عصر نهایتها سهم اصلی را در شهرت او داشتند. او در کتابهایش نه بر زندگی شاهان، ملکهها و دولتمردان، که بر نیروهای اقتصادی و اجتماعی که به رفتار سیاسی آنان جهت میداد تمرکز میکرد.هابسبام میگفت در زندگی خود "تقریبا عجیبترین و هولناکترین قرن تاریخ بشر" را پشت سر گذاشته است.
اریک هابسبام در غالب مواقع بابت اکراهش نسبت به محکوم کردن انحصارگراییهای کمونیسم مورد انتقاد بود.اگرچه که او تا پیش از انحلال حزب کمونیست بریتانیا در سال ١٩٩١، کارت عضویت این حزب را در جیب داشت، خودش میگفت عملا در ١٩٥٦ و وقتی که تانکهای شوروی قیام مجارستان را در هم شکستند و خروشچف از فجایع استالینیسم پرده برداشت، دست از عضویت حزب کمونیست کشیده بود.هابسبام سالها با نام مستعار فرانسیس نیوتون مطالبی در نقد و بررسی موسیقی جاز مینوشت.
اریک هابسبام از نظر اهمیت در تراز تاریخ نگارانی همچون فرناند برودل، کریستوفر هیل، ارنست بلوخ، لوسین فبر، بندیک اندرسون و ژاک لوگوف قرار دارد، اما در میان ان ها برای مخاطب فارسی زبان اشناترین است، از او چهارگانه عصر انقلاب ، عصر سرمایه، عصر امپراطوری و عصر نهایتها که به تاریخ قرن بیستم میپردازد، به فارسی ترجمه شده است. همچنین "ملت و ملیگرایی"، "جهان در آستانه قرن بیست و یکم" و "صنعت و امپراطوری" از دیگر کتابهای او است که در ایران ترجمه و منتشر شدهاند.
هابسبام بر این باور بود که شکست فاشیسم خدمت بزرگ کمونیسم به جهان بوده و تا روزهای پایان عمرش هم بر نقد سرمایهداری اصرار داشت. او میگفت: "هنوز هم باید بیعدالتی اجتماعی را محکوم کرد و به مبارزهاش رفت. جهان به خودی خود جای بهتری نخواهد شد."
خانواده اش در بیانیه ای که به سبب فوتش منتشر کردند اورده اند" فقدان او نه فقط ضایعه ای برای همسرش مارلین، که پنجاه سال با او زندگی کرده است و نه تهنا ضربه ای به سه فرزند و هفت نوه و نبیره اش خواهد بود، که خسرانی بزرگ برای هزاران خواننده و دانشجویی است که در سراسر دنیا مخاطب اثارش بودند."
جدا از کتاب صنعت و امپراتوری که در ان هابسبام تاثیر صنعتی شدن بر شهر را از نمای نزدیک تحریر می کند، در مابقی اثار او نیز مکان و مرور رویدادهای غالب بر ان جایگاه ویژه ای دارد، یادداشت "اروپا به رغم غرب، پروژه اروپا و ترومای کیستی؟ چیستی و کجایی؟" نمونه ای از وام گیری های تاریخی مبتنی بر تعامل مکان و رویداد است، که در ان بخشی از استنادات از کتاب عصر بی نهایت های اریک هابسبام اخذ شده است.