مایبریج اولین عکس از فیگور انسانی در حال حرکت خود را در 4 مارچ سال 1879 ضبط کرد. گرچه او تا زمانی که قراردادش در دانشگاه پنسیلوانیا در می 1884 شروع شد, بر بدن انسان تمرکز نکرد. اما دو بخش از کارهایش به تصاویری از سوژه های انسانی اختصاص داشت. این آثار به شکل گسترده ای مردها, زنها و بچه هایی را شامل می شد که به طرز مختلفی در حال دویدن, پریدن, سقوط و حمل ابزار ورزشی و دیگر فعالیتهای عادی روزمره بودند.
در این بخش از آثارش مایبریج به تکرار درک ضروری خود از کاوش بر زمان در مدرنیته می پردازد. که از طریق مجموعه ی " حیوان های در حرکت " بررسی می شود. این مجموعه یکپارچگی یک مجموعه ی آمریکایی خاص از ایده آل های معاصر که به مسئله ی هویت در دانشگاه پنسیلولنیا می پردازد, را به تصویر می کشد. همانگونه که در مجموعه بدن های بیگانه در قرن 19 در شمال آمریکا سلسله مراتب سخت نژادی را که به اتحاد دنیای متمدن دموکراتیک در قامت یک گروه کامل کمک می کرد, عینیت بخشید. هر چند اشغال سرزمین بومی آمریکا تثبیت شده بود, اما این سلسله مراتب صرفاً از طریق بازنمایی منفی انسان های غیر غربی تولید نشدند.
برای نسل جدید آرمان نژادی, از انسان غربی شکل گرفته بود. و تنها عکاسی به تعریف کلیشه های غیرغربی و ثبت یک مجموعه ی جدید از آرمان هایی برای آنها کمک می کرد. در عکاسی متحرک او, مایبریج صرفاً از مدل های غیر سفید استفاده می کرد – بن بیلی – یک مرد با نژادی مختلط. به شکل جالب توجه ای, مایبریج هرگز از جهت گیری انسان شناسانه در پس سوژه هایش استفاده نکرد, تا اینکه او از بیلی عکس گرفت وبعد از آن همیشه این جهت گیری ها را معیار آثارش قرار داد.
همانگونه که براون اذعان می دارد, جهت گیری انسان شناسانه به شکل معمولی در قرن نوزده در عکاسی های مردم نگارانه در ساخت مطالعات عینی از بدن های غیر غربی استفاده شدند, و بر تفاوت های فیزیکی که رشد کرد تا بروز دهد فقدان تمدن در چشم غربی ها را نمود یافتند. شبکه ها بخصوص در این مسیر مفید بودند. مانند آنهایی که کار عکاسی را در زیباشناسی علم - بی طرفانه, منطقی, یکپارچه ارائه و به ترقی ارزش حقیقی عکاسی و بنابراین ثبت کلیشه های نژادی کمک می کردند.
عکس های شبکه بندی شده از بن بیلی کمک کرد تا او به مثابه یک شی نژادی شده, در تقویت کلیشه های منفی معمولی از زمان جاری در بدوی گرایی و فوق مردانگی به واسطه ی چارچوب عمیقاً نرینه اش ظهور یابد. در مقابل عکس های مایبریج از مردان سفید پوست به تعریف مجموعه ایده آلهای جدید که با محوریت نرینگی گرد آمده بودند, کمک می کند. این مردها ورزشکار بودند. اما زیاد مردانگی خود را به نمایش نگذاشته بودند. آنها نمایانگر یک میل اجتماعی گسترده برای مردهای سفید پوست جوان به منظور دستیابی به برتری فیزیکی و عقلانی شدند. که خودش از تخریب کلیشه ی نسل قبل روشنفکران آمریکایی که به شکل گسترده ای از ضعف اعصاب رنج می برد, ریشه می گرفت.
بنابراین بیلی نسخه ای که به شکل دلهره آوری از ایده آل فیزیکی اغراق آمیز بود, را ارائه کرد. در حالیکه سوژه ی مرد سفید پوست ایده آل مالبریج غالباً دانش آموزان و ورزشکاران دانشگاه پنسیلوانیا بودند. این آثار بازنمایی یک نسخه ی متوازن از آرمان های جدید برای نسل بعدی رهبران ایده آل روشنفکر امریکایی بودند. تصاویر مردانه به رویدادهای ورزشی شامل شمشیر بازی و بوکس و هم چنین دیگر فعالیتهای فیزیکی مربوط می شود. مانند چکش کاری و تراشکاری که به تقویت ابعاد این رقابت مردانه ی جدید ایده آل در وجه ورزشکارانه, فیزیکی وهم چنین فکری کمک می کند.
همانگونه که ایده آل های مردانگی به واسطه ی عکاسی مایبریج نمود یافت, تصاویر زنانگی هم مازاد بر آنها شد. این ها بیشتر به شکل سنتی تثبیت شدند. اما با این حال متقاعد کننده بود. زن ها در مواضع برازنده, مادرانه یا خانگی به تصویر درآمدند. و اغلب به عنوان گونه ای از بازنمایی های هنرمندانه برای بیننده در بازنمودهای به مراتب جنسی تر از برهنگی مردانه ی واقع گرایانه ظاهر شدند, که غالباً از واقعیت دور بود. بنابراین بدن های ورزشکار مرد سفید پوست و بدن های زنانه ی سکسی و خانگی وانمودگر کلیشه های نژادی و سلسله مراتب اجتماعی به وضوحِ تصاویر بن بیلی بودند. بعلاوه این ایده آل ها با یک مجموعه ی نهایی از بدن انسان که توسط مطالعات مایبریج بر مسئله ی حرکت از افراد معلول تمرکز داشت, در شیوه ی عینی و علمی ویژه ای نشان داده شدند.
کنتراستی ساده بین ناهنجاری پزشکی و ایده آل فیزیکی به واسطه ی این آثار از تمایلات قرن نوزدهم به سلسله مراتب نژادی و تنانه ای که آثار مایبریج در چارچوب آنها کارکرد می یابد, به نمایش درآمده است. البته ما اینها را وحشتناک می دانیم ولی این باعث نمی شود که مایبریج را مورد شماتت قرار دهیم. چرا که او یک سخن ور و خطیب بسیار پرتوان متعلق به زمانه ی خودش بود.