ساختمان ها اغلب به عنوان فرصتي پر سود تلقي مي شوند ؛ بنابراين كميابي و يا درجه خاصي از انحصار را به وجود مي آورند كه ارزش بيشتري به سرمايه گذاري مي دهد. تعادل ميان عملكرد و پيشرو بودن، همواره توسعه دهندگان املاك را تحت تاثير قرار داده است. بطور مثال معمار و توسعه گر جان پورتمن كه در دهه 1980 در ايالات متحده به طور گسترده اي مشغول به كار بوده است ؛ هتل هاي آسمانخراش با آتريوم وسيع را سودآور تر از هتل هايي با سطح كاملا ساخته شده، يافت.
با اين حال، ظهور معماري پست مدرن در اواخر 1970 و اوايل دهه 1980 باعث پيشروي اين ايده گشت كه بهترين وضعيت در حرفه معماري زماني بوجود مي آيد كه آوانگارديسم به فرهنگ عمومي پيوند يابد. اين نظريه كه چارلز جنكنز، منتقد معماري پست مدرن، آن را به بحث كشيده بود، توسط حمايت كنندگان معماري مدرن به تمسخر گرفته شد.
پست مدرنيسم توسط عموم مردم درك و پسنديده مي گشت و اين امر" تاييد بحراني " تلقي مي شد. طراحي هاي معمارْ معروف ها كه در آن دوره به ندرت پروژه اي را بنا مي گشتند و آثارشان بيشتر به عنوان " معماري مقاله " شناخته مي گشت، در مجلات معماري مكررا تجديد چاپ مي گشت ؛ از جمله كارهاي لدون كرير، مايكل گريوز، الدو رسي، رابرت استرن، هانس هلين و جيمز استرلينگ.همانطور كه پست مدرنيسم رو به زوال بود و اعتبارش را به دليل ارتباط با بوم و سنت از دست مي داد، سرشناسان به سمت آوانگاردهاي مدرنيسم تغيير موضع دادند.
اما شاخه هاي-تك از مدرنيسم به صورت موازي با پست مدرن واپس گرا ايستادگي مي كرد و پيشرفتش را در اين رقابت به جشن مي نشست. اين مهارت تكنولوژيك را مي توان در كارهاي نورمن فاستر، رنزو پيانو و ريچارد راجرز به وضوح مشاهده كرد ؛ دو معمار آخر با طراحي مركز پومپيدو در پاريس با تحسين بين المللي مواجه شدند. اين روند جديد كه معماري هاي-تك نام گرفته بود، نشان داد كه زيبايي شناسي صنعتي نيز، به عنوان وجهي از معماري به اندازه مهندسي بازده، محبوب مي باشد.
در اين ميان شاخه اي با نام معماري ديكانستراكشن از متريال هاي صنعتي در طراحي معماري مسكوني و تجاري بهره جست. مسلما يكي از برجسته ترين معماران اين شيوه، حداقل در دهه 1970، فرانك گري بوده است كه در خانه سانتامونيكا در كاليفرنيا به بيان اين ويژگي ها پرداخته است.
همزمان با پشت سر گذاشتن قرن بيستم، اقتصاددانان پيش بيني كردند كه جهاني شدن و قدرت شركت هاي چند مليتي، توازن قدرت را از كشورهاي ايالتي به شهرهاي منفرد منتقل مي كند كه پس از رقابت با شهرهاي همجوار و حتي شهرهاي ديگر براي بدست آوردن صنايع مدرن سودآور، به طور فزاينده اي توليد از كشورهاي ايالات متحده و اروپاي غربي حذف خواهد شد. بنابراين اين شهرها شروع به بازسازي خود مي كنند و بيشتر از فرهنگ به اين موضوع ارزش مي دهند.
شهرهاي مستقل و سازمان هاي غير انتفاعي اميدوارند كه با استفاده از معمارْ معروف ها بتوانند تردد و درآمد توريستي را به امكانات جديد خود هدايت كنند. يكي از موفق ترين و محبوب ترين اين سازه ها، موزه گوگنهايم در بيلبائو در اسپانيا، كاري از فرانك گري مي باشد؛ كه در منطقه اي مخروبه از شهر در دوره ركود اقتصادي ساخته شد و رشد عظيم مالي و منزلت متفاوتي را به شهر بخشيد. اين اثر در رسانه ها با نام " عامل بيلبائو " مورد تحسين و بحث قرار گرفت ؛ يك معمارْ معروف با طراحي يك تراشه آبي و منحصر بفرد باعث ايجاد تفاوت هاي عظيم و نقطه عطفي در يك شهر مي شود. نمونه هاي ديگري همچون موزه جنگ امپراطوري شمالي در منچسترِ انگلستان از دانيل ليبسكيند، موزه هنرهاي معاصر كياسما در هلسينكي فنلاند از استيون هال و كتابخانه مركزي سياتل در ايالت واشينگتون از OMA ساخته شدند.
منشا عبارت " معماري پر سر و صدا " نامشخص است، اما به طور گسترده اي در انگلستان و ايالات متحده امريكا به كار گرفته شده است، به منظور نشان دادن ساختمان هاي آوانگاردي كه باعث احياي شهري پس از 1990 گشته اند. در انگلستان اين موضوع جنبه ي علمي نيز به خود گرفته است و تدريس مي گردد. در تحقيقي در دانشگاهي در انگلستان از افراد علاقه مند خواسته شده بود كه به " اثر در ذهن و حواس " تحولات جديد فكر كنند. در تلاشي براي ايجاد " رتبه شوق " براي يك ساختمان، از معماران، مشتريان و كاربران ساختمان خواسته شده بود كه به سوالاتي چون " يك رهگذر درباره اين ساختمان چه فكر مي كند؟ " و يا " آيا اين ساختمان يك مركز مهم براي جامعه ساخته است؟ " پاسخ دهند. در همين راستا، شاخص كيفيت طراحي توسط شوراي صنعت ساختمان انگلستان ايجاد شده است تا ساختمان هاي جديد به بحث و شور گذاشته شوند تا با توجه به نگراني هاي سنتي تر همچون عملكرد و هزينه ، به وجود اين عامل در ساختمان هاي جديد نيز رسيدگي شود.
اصطلاح " معماری پر سر و صدا " توسط منتقدان امريكايي نيز مورد استفاده فراوان قرار گرفته است. در مجله نيويورك تايمز، منتقدان معماري هربرت موشامپ و نيكولاي اوروسف، در مقاله اي پيرامون اينكه شهر اساسا نياز به دوباره سازي با برج هاي جديد دارد ؛ به صحبت از آسمانخراش معمارْ معروف اسپانيايي سانتياگو كالاتراوا مي پردازند كه براي خيابان 80 شمالي نزديك به پل بروكلين طراحي شده است. اوروسف ياداور مي شود كه چگونه آپارتمان كالاتراوا تبديل به سرپناهي شهري شده است و مي گويد: " اگر اين مجموعه از روح قصرهاي واندربيلت فاصله گرفته است، تنها به اين دليل است كه آن ها قول داده اند كه واضح و برجسته باشند. اين مجموعه بهشتي براي زيبايي شناسي ست. "
نوشتار جین مرکل تحت عنوان پس از پست مدرنیسم؛ فرانکن اشتاینیزاسیون کالبدی یا بازگشت به عقل کمینه گرا ،به تاثیر اقتصاد می پردازد بر معماری طی دو دهه اخیر
نوشتار جاناتان گلنسی تحت عنوان معماری رکود نیز تاریخ نگاری فشرده است از وضعیت معماری طی سه دهه اخیر، نویسنده ضمن تحلیل تاریخی کلان روایت های غالب بر گفتمان معماری، نقش اقتصاد بر معماری را نیز به عنوان محور بحث تدقیق می نماید
نوشتار زاها حدید چیست؟ نیز، عملا نقش رویکردهای اقتصادی در تبلور پدیده ای تحت عنوان زاها حدید را پی می گیرد