"برای استیون هال آبرنگ به معماری منتقل شد." تیم فیلمسازی "روح فضا " این گزاره را بیان کردند. برای ما ذات معماری به فیلم منتقل می شود. در تمام اندازه هایشان "گالری دینگ و خانه ای در سئول" استیون هال, آنچه به واسطه ی منطق فضایی, سازه ای ومصالح که سکونت گاهی دوگانه و فضای هنری نیست, پدید می آید. و توسط سه پاویونی که به نظر می رسد از یک صفحه ی آرام بر روی زمین ظاهر شده, تعریف می شود.
درعوض فیلم یک تجربه ی مشخص از معماری را با نماهای کلوز آپ انتزاعی , مؤکد بر مرور زمان و روایت های قطعه قطعه تصویر می کند. رقص آرایی ماهرانه ی از حرکات یک سایه, یک رهگذر و یا یک ویالونیست در حال اجرا که هرگز به شکل کامل اجازه نمی دهد ذهن بر روی ایده ی فضا یا فرم جا بگیرد. در کمتر از سه دقیقه این فیلم مخاطبانش را به سیری در ساختمان استیون هال می برد, این دوربین از یک فضا تا فضای دیگر می پرد از طیف وسیعی ازجنبه های حسی به کارگرفته شده توسط معماری فیلم می گیرد.
گرچه دوربین به شکل آهسته ای در گرفتن بازی نور و صدا که هال به نظر می رسد در انجام آن مهارت دارد, چرخانده می شود. به نظر می رسد آرامش دامنه ی کوه کره ای در ساختمان رسوب کرده, تولید اتاق آرام که در آن بر روی یک نقاشی مطالعه می کنند, تأمل در اجرای یک موزیسین یا بی سر و صدا به همهمه ی هر روزه ی زندگی گوش سپردن. این فیلم همچنین ذات ساختمان هال را از یک روز تا شب به تصویر می گیرد.
با پیشرفت فیلم درخشش فراگیر سفید نور روز به نور زرد به دقت نور لامپ راه می دهد. تغییر تجربه های فضا و مصالح مشابه که از نزدیک بررسی شده اند در فیلم به تصویر کشیده شده است. متوجه شدیم که فیلم هرگز نمی تواند با یک تجربه ی معمارانه ی پدیدار شناسانه جایگزین شود. فیلم ساز بیان می کند, در عوض آن را به سادگی یک مکمل زیبایی فریبنده می دانیم. این فیلم قادر می سازد ما بر روی خاطره از معماری فیزیکی و آنچه درون فضا است, اندیشه کنیم.