بدرود. مجله نیوزویک آخرین نسخه چاپی اش را به بازار فرستاد و تمام. مجله نیوزویک 79 ساله بود. من هم در 15 سال از این عمر کنارش بودم. کارفرمای من بود. حالا مجله محترم قدیمی سرنوشت مبهمی دارد، آن هم در آینده وب محور. کم شدن آگهی ها و روی آوردن خونندگان به اینترنت باعث شده که خیلی از روزنامه ها و مجله ها ضربه بخورند. اما نیوزویک احتمالاً اولین غولی است که دارد این طور زمین می خورد. اضمحلال نیوزویک خیلی توی چشم می زند، چون این مجله میان چند دوقلوی افسانه ای مطبوعات جا داشت: قل های تایم و نیوزویک، نیویورک تایمز و واشینگتن پست، تایمز و دیلی تلگراف.
نیوزویک در عنفوان جوانی اش بخش مهمی از مباحث ملی در آمریکا را تشکیل می داد. مجله ای جنجالی و لیبرال بود و معمولاً هم یک گامی جلوتر از آمریکای طبقه متوسط، در سال 1963 میلای ـ یک سالی قبل از تصویب قانون حقوق مدنی آمریکا ـ نیوزویک چهل پژوهشگر را استخدام کرد تا برای ویژه نامه ای با عنوان "سیاهپوستان در آمریکا" حدود 1250 مصاحبه انجام بدهند. این کار از آن نمونه های اعلای کار ژورنالیستی بود که در آن زمان در هفته نامه های آمریکایی رواج داشت. این مصاحبه ها اعلام جرمی بود علیه تبعیض، آن هم به زبان خود مردم، و بدون هیچ جدل و سر و صدایی.
در سال 1967 میلادی هم نیوزویک گزارشی سهمگین از آدام بر چاپ کرد که با گزارش تصویری عجیبی همراه شده بود؛ تصاویر کپه اجساد آمریکایی ها در ویتنام را نشان می داد. این گزارش و تصاویرش نمایانگر واقعیت شکست آمریکا در ویتنام بود؛ آن هم مدت زمانی قبل از مطرح شدن علنی این موضوع. ارائه گزارش های عمیق و به کار گرفتن آدم های زیاد برای شکل گیری این گزارش یکی از خصایل بارز نیوزویک بود. مینارد پارکر ـ اولین رئیس من در نیوزویک ـ از آن آدم هایی بود که موج کاری ایجاد می کرد. در آن واحد سی دفتر نیوزویک در نقاط مختلف دنیا را بسیج می کرد تا روی سوژه ای کار کنند و تا دوشنبه بعد کارشان را روی دکه می فرستاد. این جور کارها به نیروهای گزارشگر جسور و واردی نیاز داشت که بتوانند کله صبح به اقامتگاه فیدل کاسترو زنگ بزنند و وزیر خارجه آمریکا را موقع خروج از جلسات مهم گیر بیندازند. یکی شان همان آدام بر بود. مایک آیزیکوف هم بود، همان کسی که ماجرای ارتباط بین کلینتون و مونیکا لوینسکی را رو کرد (و البته دبیران بسیار هول شده نیوزویک در آن زمان جرأت نکردند، فوراً چاپش کنند).
در نیوزویک همه چیز در ابعاد بزرگ انجام می گرفت. سال 1995 که من کارم را در دفتر نیوزویک در مسکو شروع کردم، دو گزارشگر، شش آپارتمان، دو راننده، یک ادیتور عکس، یک مدیر دفتر، دو مترجم و یک آرشیو کار داشتیم. بی خود نبود که تینا براون ـ آخرین سردبیر نیوزویک چاپی ـ در گفت و گو با مجله نیویورک چنین لحن غمزده ای داشت: "وقتی قرار داد فروش مجله را نگاه می کردم انگار داشتم لاشه تایتانیک رادر فیلم جیمز کامرون می دیدم. داری درونش شنا می کنی و اتاق هایش را می بینی، و لوسترهایش را."
او حق دارد. از شکوه و جلال نیوزویک دیگر خبری نیست. اما در همین بستر مرگ هم باید رفت و دنبال نشانه های اولیه پوسیدگی گشت. نیوزویک با تمام بریز و بپاش هایش تا همین سال 2006 مجله ای سودآور بود. رقیب قدیمی و خوش بر و روی نیوزویک ـ یعنی مجله تایم ـ بنابر گفته روئسایش تا همین حالا هم سودآور بوده است. اوضاع مجله اکونومیست هم ظاهراً خوب است. پس وضعیت نیوزویک را نمی توان مستقیماً ناشی از مشکلات مشترک رسانه های چاپی امروز دانست. افول نیوزویک ناشی از وضعیت خودش بود.
ماجرا از سپتامبر سال 2006 شروع شد؛ یعنی زمانی که جان میچام ـ عاشق سینه چاک تاریخ آمریکا ـ سردبیر ارشد مجله شد. مجله به جای تمرکز روی "اخبار" به شدت به سمت "دیدگاه ها" تمایل پیدا کرد. آن موقع ستون نویس هایی مثل جورج ویل و آنا کوییندلن هنوز مطلب می نوشتند. اما برنامه میچام این بود که نیوزویک را به "مجله ایده ها" تبدیل کند. به همین خاطر حجم متون به شدت در مجله بالا رفت و عکس ها آب رفتند و مطالب وارد فاز بسیار جدی شدند. او می خواست به جای نیوزویک، یک جور اکونومیست جدید را برای خواننگان باهوش و پولدار روی دکه ها بفرستد. اما تنها کسی در مجله که خیلی جهانی فکر می کرد و ایده های عظیمی داشت، فرید زکریا بود. او آدمی خبره در گزارش نویسی همراه با تحلیل بود و مقالات معروفی مثل "چرا آنها از ما متنفرند" نوشت. بقیه دچار مرض "عجیب و غریب نویسی" شده بود و دیگر خبری از گزارش های خوب در مجله نبود. دو سال پیش کار به جایی رسدی که نیوزویک به یک میلیونر 92 ساله به اسم سیدنی هارمن واگذار شد. او یکی از غول های نشریات آنلاین ـ یعنی بری دیلر صاحب وب سایت پرطرفدار دیلی بیست ـ را وارد کار کرد و تینا براون هم در ماه مارس سال گذشته سردبیر نیوزویک شد.
نیوزویک در دوران سردبیری او رو به موت بود؛ اما در همین زمان هم بارقه هایی از کارهای ژورنالیستی گذشته در مجله دیده می شد. نمونه اش مصاحبه ای بود که کریستوفر دیکی انجام داد؛ با همان خدمتکاری که مدعی بود دومینیک استراس کان در یک اتاق هتل قصد تجاوز به او را داشته است. تینا براون در دوران سردبیری اش تصمیمات جنجال برانگیز زیادی گرفت و گاهی تیتر و عکس روی جلد مجله به شدت مورد انتقاد قرار می گرفت. نمونه اش عکس ایان هرسی علی و تیتر "خشم مسلمانان" بود که حتی باعث شورش و ناآرامی هم شد. اما به هر حال روی جلدهای نیوزویک هیچ وقت کسل کننده نشدند. حالا که نیوزویک زمین خورده است، مسئولانش می گویند همه چیز دست به دست هم داده بود که چنین اتفاقی رخ دهد. اما به نظر من این طور نیست. تیراژ نشریتی مثل تایم، نیویورکر و اکونومیست دارد این را نشان می دهد. نیوزویک تا همین پنج سال پیش 2/3 میلیون نسخه می فروخت اما ماه ژوئن سال گذشته میلای این رقم به 5/1 میلیون نسخه رسیده بود. نیوزویک داشت سالانه 20 میلیون دلار ضرر می داد. چاره ای جز رفتنش نبود.
نشریاتی که به صورت اینترنتی کار می کنند هنوز هم که هنوز است سود نمی دهند. درست است که سر و صدای روزنامه نگاری حالا در اینترنت خیلی بالاتر است، اما سود هنوز در نشریات چاپی است. روزگار روزنامه نگاری چاپی هم هنوز سپری نشده است.