فرهنگ پدیدهای بسیار پیچیده است که بدون درک آن نمیتوان به شناخت سیستمهای طبیعی یا تغییر سیستمهای طبیعی در داخل سیستمهای انسانساخت دست یافت. سیستم طبیعی درواقع خود طبیعت از جمله جنگل، دریا و... است و سیستمهای تغییر در طبیعت، مانند معماری، سیستمی است که برای رسیدن به دموکراسیزاسیون گونهای از تغییر در طبیعت را به کمک خود اجزای طبیعت ایجاد میکند؛ در این بخش تاکید بسياري بر زمان و انقلابهای فناوری وجود دارد؛ زیرا آنچه فرهنگ را به صورتی بارز تعریف میکند همین سیستمهای زمانی و فناوری هستند. انسان به این دلیل میتواند نسبت به سایر موجودات موقعیت خود را در طبیعت تغییر دهد که اولا ابزاري با قابلیت ذاتی دارد که "زبان" نام دارد و به دو دسته کلامی و غیرکلامی تقسیم میشود؛ از طرف دیگر انسان قابلیت ابزارسازی دارد و موجودی است که میتواند سیستمهای اندامی خود را تکمیل کند و از طریق اضافه کردن ابزار به این سیستمها قابلیتهایی را در خود ایجاد کند تا در طبیعت دخل و تصرف کند. برای مثال دلیل اصلی معماری شدن طبیعت و تغییر طبیعت با کمک خود آن، وجود ساختارهای زبانشناختی و ابزارسازی انسان است. هرچند که انسان از حد بسیار محدودی نمیتواند جلوتر برود. این به دليل محدود بودن ساختار زبانی است؛ زیرا انسان ابتدا باید بتواند از طریق ساختار زبانی تصور کند و سپس ابزارهایی بسازد تا به کمک آنها آنچه را تصورکرده است محقق سازد. بدون آنها چیزی به نام معماری نمیتواند وجود داشته باشد. هر مرحله فناوری، سیستم معماری خودش را دارد؛ به دلیل آنکه در سطح قوانین، در سطح معیشتی و... تغییر ایجاد کرده و درنهایت این تغییرات به ایجاد یک تغییر ساختاری منجر ميشود که همان سیستم معماری است.
نکته قابل توجه درباره زبان این است که همه ما از زبان به عنوان ابزاری که برای صحبت کردن به کار میرود یاد میکنیم، درحالی که عمر زبان حداکثر 200هزار سال است و عمر انسان چهارمیلیون سال. فسیلهای بهدستآمده نیز نشان میدهند که انسانهای ما قبل از 200هزار سال پیش توانایی تکلم نداشتند؛ بنابراین آنها برای ارتباط با یکدیگر از سیستمهای غیرکلامی یا استفاده میکردند. امروزه نیز بسیاری اعتقاد دارند که تنها 20درصد از ارتباطات با سیستم کلامی صورت میگیرد و 80درصد آنها از طریق سیستمهای غیرکلامی مانند نگاه کردن، حرکت اندامها و... رخ میدهد. انسانها بیشتر از آنکه زبانی باشند، حسی هستند. هیچ انسانی خارج از سیستم سنسوری یا حسی، قادر به درک خودش نیست. سیستم زبانی نسبت به سیستم حسی در درجه دوم قرار دارد و تاییدکننده آن است. این نکتهای است که معماران باید به آن بسیار توجه داشته باشند. یک بنا باید بتواند با کسانی که در آن زندگی میکنند، رابطه حسی برقرار کند؛ برای مثال خانههای قدیمی در کاشان، کاملا با انسان رابطه حسی برقرار میکند و انسان دقیقا احساس میکند که در خانه قرار گرفته است. علت آن این است که معماری در آن دوره به این حد از توانایی رسیده که بتواند فضا را به گونهای طراحی کند که با کاربر آن وارد رابطهای حسی شود و به شکلی حس امنیت و آرامش و... را در وی القا کند؛ در حالی که امروز اکثر مردم در آپارتمانهایی زندگی میکنند که هیچگونه حس آرامش به انسان در آنها منتقل نمیشود. به دلیل آنکه این بناها تنها نام خانه را یدک میکشند و نه تنها رابطه حسی برقرار نمیکنند، به حسهای انسان نیز ضربه وارد میکنند؛ برای مثال در تهران جایی وجود ندارد که سروصدایی نباشد و به همین دلیل انسان اجازه فکر و تمرکز کردن یا لحظهای با خود خلوت کردن را ندارد.
بهطور کلی انسانشناسی در نگاه انسانی یک رشته استثنایی است به این دلیل که انسانشناسی به بررسی چهار بعد انسان در کنار هم میپردازد. یکی از این ابعاد، بعد بیولوژیکیْ حسی انسان است. براساس این بعد انسان یک موجود زنده است و بنابراین در مطالعه این پدیده باید به ارگانیسم بودن و تاثیرپذیری این موجود از سایر ارگانیسمهای زنده (سایر انسانها) توجه داشت. انسان موجودی است که دائما باید از طریق سیستم حسی یا سنسوری، خودش را بازسازی کند. انسان موجودی است که مدام باید ببیند، باید بشنود، باید بچشد، باید لمس کند و هریک از این حسها به صورت موقت یا دائم، جزیی یا کلی از بین برود، سایر سیستمها برای رفع نقص در نبود آن قویتر میشوند. هرچند بعضی از حسها مانند حس لامسه درک نمیشود، اما این حس بسیار مهم و اساسی است. حس لامسه در معماری همانقدر اهمیت دارد که حس بینایی مهم است. ما در هر لحظهای باید بتوانیم خود را احساس کنیم. بسیاری بر این اعتقاد هستند که انسان وجود دارد؛ زیرا میتواند خود را حس کند. شاید در نگاه اول این حرف کاملا مسخره به نظر برسد اما زمانی که قدرت لامسه خود را از دست بدهید، به اهمیت این مسئله پی خواهید برد. بنابراین انسان برای اینکه خود را بسازد باید خود را احساس کند، یا در نگاه خود یا در نگاه دیگران. تغییر، در اجتماع معنی میدهد؛ زیرا تنهایی به معنای "عدم وجود" است. هر انسانی خود را از نگاه دیگران میشناسد و این حسی است که یک بنا باید القا کند، چه به لحاظ بویایی، چه بینایی، چه لامسه و... . پس باید رابطهای حسی بین کالبد یا بدن فردی و بدن اجتماعی و بدن کیهانی وجود داشته باشد. بدن فردی یک رابطه فضاْ زمانی است. مجموعهای از ریتمها و سیستمها مانند سیستم گردش خون و... که احساسِ بودن را به انسان القا میکند. بدن اجتماعی یک رابطه فضاْ زمانی است که در ارتباط با دیگران یا براساس نقش اجتماعی حاصل میشود و بدن کیهانی یک رابطه فضاْ زمانی است و مجموعهای از تولید و بازتولیدهای من در فضای بزرگتر و بالعکس. این سه نوع از time-space در صورتی که از یکدیگر جدا شوند، اختلال ذهنی ایجاد میشود که میتواند تا حد شیزوفرنی و جنون رشد یابد. کسی که نتواند بدن خود را بفهمد، نمیتواند جامعه را درک کند و کسی که جامعه را نفهمد، بدن خود را نیز درک نخواهد کرد. همچنین جامعهای که بدن افراد را درک نکند، خود را نیز درک نخواهد کرد و در نهایت به سیستمهای گوناگون اختلال دست خواهد یافت و طبعا درنهایت به نابودی خواهد رسید.
درک این مهم که در طول تاریخ چه رویدادهایی رخ داده نیز در فهم آنچه موضوع بحث است بسیار موثر خواهد بود. در طول تاریخ، جهان سه انقلاب فناوری به خود دیده است؛ انقلاب کشاورزی "نوسنگی" که مربوط به 10هزار سال قبل است. سکونت مفهومی است که با انقلاب کشاورزی به وجود میآید و پس از آن مسکن شکل میگیرد. فرمی که در انقلاب کشاورزی ایجاد میشود، فرم روستا و زندگی یکجانشینی روستایی است که در آن انباشت سرمایه غذایی شکل میگیرد. معماری روستایی براساس نوع زندگی با معماری کاملا متفاوت شهری است. در روستا هیچکسی به بزرگتر کردن یا تفکیک فضای درونی تمایلی ندارد؛ زیرا سیستم تفکر روستایی مبتنی بر تفکیک فضای درونی نیست و ایجاد فضای اضافی را نیاز نمیبیند، زیرا در روستا فضا بسیار زیاد است. در روستا معماری طبیعی بهطور محدودی تبدیل به معماری انسانساخت میشود.
حدود 200 سال پیش، انقلاب صنعتی اتفاق افتاد. انقلاب صنعتی شکل معیشت را از پایه کشاورزی برپایه تولید انبوه و صنعتی تغییر میدهد و تیپ جدیدی از انباشت سرمایه را به وجود میآورد که انباشت سرمایه پولی و مالی است. کسانی که در شهر زندگی میکنند، شروع به جمعآوری اشیا و پول میکنند و به همین دلیل نیاز به فضای بیشتر را احساس میکنند. این امر باعث ایجاد نوعی از دوگانگی در آنها میشود چون از یک طرف در شهرهایی زندگی میکنند که در آن تراکم اتفاق میافتد و از طرف دیگر سیستم صنعتی سیستمی است که دائما به تولید اشیا میپردازد. بنابراین در شهر صنعتی از قرن 19 به صورت پایدار چالشی به وجود میآید که آن کمبود فضاست. انسان صنعتی همواره "جا" کم دارد به این دلیل که "چیز" زیاد دارد. جامعه صنعتی درنهایت به یک پوچی مطلق میرسد؛ زیرا انسان صنعتی مجموعهای از چیزهایی دارد که شاید هرگز از آنها استفاده نکند، اما مفهوم زیاد بودن آنها را درک نمیکند. مفهوم این زیاد بودن در جامعه صنعتی در دموکراتیزاسیون و امکان استفاده از هرچیز برای همه است. برای مثال دموکراتیزاسیون در استفاده همگان از اتومبیل به معنای دموکراتیزاسیون در سرطان خون است. سیستم شهر مدرن هم دقیقا به همین صورت است. این شهر آنقدر برای همگان جذابیت ایجاد میکند که مردم دچار کمبود فضا میشوند و درنهایت مانند شهر توکیو، داشتن 20 مترمربع فضای خالی به معنای میلیونر بودن مالک است. در واقع واحد آنقدر کوچک میشود که معنای خودش را از دست میدهد و فضای درونی به نفع فضای بیرونی به کلی نابود میشود. این طرح قطعا با مشکل روبهرو میشود، زیرا با نوعی از تضاد و دوگانگی روبهرو میشود. این مشکل از آن روست که انقلاب صنعتی قصد جنگیدن با طبیعت دارد، اما نمیداند که جنگیدن با طبیعت مثل جنگیدن با اقیانوس است. عمر انسان حداکثر چهارمیلیون سال است و عمر طبیعت چندمیلیارد سال و بنابراین قدرت طبیعت بسیار بیشتر است اما انسان خود را قویتر میپندارد و به همین دلیل است که در جنگ شکست خورده و دچار پوچی میشود.
آخرین انقلاب، انقلاب اطلاعاتی است که نوع انباشت در آن انباشت "داده" است که باید پردازش شود. بنابراین رقابت اصلی امروز بر سر دو مسئله است: اولا، چه کسی بیشترین داده را دارد؟ و ثانیا چه کسی بهتر میتواند دادهها را پردازش کند؟ زمانی که به این صورت بیندیشیم، میبینیم که تمام روابط در حال تغییر است. شهر جدید نه در دنیای فیزیکی بلکه در دنیایی از لینکها و فضای مجازی به وجود میآید. این شهر جایی برای خودش تعیین نمیکند. در این مفهوم، "جا" از بین میرود نه به دلیل اینکه "جا" وجود ندارد، بلکه به این دلیل که "جا" دیگر قطعیتی ندارد. بنابراین معماری جدید باید بتواند این موقعیت را که یک موقعیت استثنایی است به زبان ساخت و کالبد تبدیل کند.
در نهایت معماری جدیدی که امروز با آن سروکار داریم، معماریای است که باید همه دورههای پیشین را در نظر بگیرد. برای مثال باید رابطه شهر و معماری با طبیعت بازگردد، زیرا گسست از طبیعت که شهر مدرن در پی آن بود با شکست مطلق مواجه شد. امروزه معماری سبز یا آلترناتیو از نگاه انسانشناسان به عنوان یک مسکن و نه البته درمان قطعی برای شهرهای ما مناسب است، زیرا معماری سبز نمیتواند به عنوان تنها راه در کنار هم نگهداشتن افراد به صورت مسالمتآمیز در یک مجتمع تلقی شود. نکته دیگری که معماری امروز باید به آن توجه کند تغییر رابطه با زمین است. سیستمهای جدید در حال تغییر رابطه با زمین هستند. سیستمهای صنعتی کاملا به زمین وصل بودند، اما سیستمهای پساصنعتی الزاما وابسته به زمین نیستند. امروز بسیاری افراد با محل کار خود چندین کیلومتر فاصله دارند اما این فاصله از طریق سیستم مجازی حذف میشود. شخصی که در لندن برای مشکل یخچالش با دفتر نمایندگی تماس میگیرد و به اپراتوری در هند وصل میشود، نمونهای بارز از طریق در سبک زندگی افراد است. سبک زندگی دچار دگرگونی شده زیرا اکثر افراد به سمت زندگی ساکن پیش میروند و آنچه حرکت دارد، چیزی است که در صفحات وب دیده میشود. این امر منجر به افزایش فردیت میشود که تبعات زیادی دارد و مهمترین آن در فضای خانگی وارد شده است. زیرا افراد دیگر ملزم به جمع شدن در کنار یکدیگر نیستند. هرکسی در گوشهای مینشیند و کار خودش را انجام میدهد. فضا معنای خودش را از دست میدهد و زمانی که فضا و حسها و روابط حسی از بین برود افراد دیگر دلیلی برای در کنار هم بودن ندارند. بنابراین معماری باید به این مشکلات از زبان خودش پاسخ دهد. اما معماری ایران متاسفانه معماریای است که خودش را متوجه نوعی از تفکر در فضا کرده است و کاملا به فرم اهمیت میدهد؛ طرحهایی با فرمهای عجیب و غریب که تنها بتواند خود را مطرح کنند و جایزه بگیرند اما لزوما قابل اجرا نیستند؛ زیرا این طرحها با هیچ سیستم کاربردی انطباق ندارند.
دنیای آینده معماری دنیایی است که باید در آن اولا حسهای پنجگانه بتوانند بیشترین رابطه را با انسان برقرار کرده و به او در آن واحد هویتی محلی و جهانی بدهند؛ ثانیا در آن حافظه تاریخی نه لزوما در مفهوم سرزمینیت بازسازی شود و ثالثا رابطهای منطقی میان بدن فردی، بدن اجتماعی و بدن جهانی برقرار شود. ما در ایران میراثی بزرگ برای پایهریزی نظری چنین معماریای داریم اما کمتر بدان توجه کرده و در جاهایی به دنبال راهحل میگردیم که کمتر ممکن است به چیزی دست بیابیم.