نشست نقد كتاب “هشت تاريخدان اروپامحور” به همت گروه روششناسي و تاريخنگاري پژوهشكده تاريخ اسلام با حضور سيد سعيدرضا عاملي، استاد ارتباطات و مطالعات امريكاي دانشگاه تهران و داريوش رحمانيان، استاد تاريخ دانشگاه تهران روز يكشنبه دوم تيرماه در پژوهشكده تاريخ اسلام برگزار شد. اين كتاب كه تاليف “جيمزام. بلاوت” است با ترجمه ارسطو ميراني و بهيان رفيعي و با مقدمه دكتر سيد سعيدرضا عاملي به همت انتشارات اميركبير روانه بازار شده است.
اين كتاب در ده فصل تنظيم شده و در هر فصل رويكردهاي موجود نسبت به مفهوم مركزيت اروپا بحث ميشود. انديشمنداني مانند ماركس وبر با مبحث (عقلانيت غربي)، لين وايت (اروپاييان مبتكر)، رابرت برنر (تونل زمان)، اريك ال. جونز (معجزه اروپايي)، مايكل مان (پيشروي تاريخ)، جاناي. هال (اروپاييان دموكراتيك)، جارد داياموند (اروپاگرايي محيطي)، ديويد لندز (امپراتوري مقابله به مثل ميكند) به طرح ديدگاههاي خود در اين باره پرداختهاند. در ابتداي اين نشست، سيدسعيدرضا عاملي درباره كتاب “هشت تاريخدان اروپامحور” گفت: اين كتاب جلد دوم از سهگانهيي با عنوان “الگوي استعمارگر از جهان” است كه نويسنده، تلاش كرده تا مطالعات مبتني بر ايده اروپامحوري را در آن تقسيمبندي كرده، نقد جامعي را به اين هشت تاريخدان انجام داده و نظريه خود را به اثبات برساند. كل اين پروژه، نقدي است بر اروپاگرايي در تاريخ و جغرافياي تاريخي جهان. تلاش كرده تا مطالعات مبتني بر ايده اروپامحوري را تقسيمبندي كند. اين مطالعات به سه دسته آرمانخواهانه نسبت به اروپامحوري و نقد آن، تفكرات چپ و رويكرد ليبرال، همچنين ديدگاههاي راست از منظر دموكراسيخواهي و سهمدهي مساوي به اعضاي جامعه جهاني تقسيم ميشوند. دكتر عاملي سه نوع رويكرد را در مطالعات اروپامحور برشمرد: 1) مطالعات آرمانخواهانه و نقد آن؛ 2) تفكرات چپ و راست كه اروپامحوري را نقد ميكنند مانند ليبرالها؛ 3) واقعگراها كه جيمز بلاوت در اين گروه قرار ميگيرد.
به اعتقاد اين استاد دانشگاه، تفكر اروپامحوري ريشه در تفكرات استعماري دارد. تفكر استعماري يعني آن گونه از تفكر كه به دنبال تسلط بر جهان هستند. دكتر عاملي با اشاره به جنگ جهاني اول و دوم و تعداد كشتهشدگان اين جنگ كه بيست و دو برابر قرن هجدهم بود، گفت اروپاي مركزي با جنگ و كشتوكشتار شكل گرفته و اين سياهنمايي (به عنوان مثال سياهنمايي از ژاپن در قالب فيلمهاي هاليوود) و ديگرهراسي در طول جنگ، منشأ جنگها در جامعه بوده است. اروپامحوري متاثر از جنگ به وجود آمده و در واقع سالهاي جنگ جهاني، افول عقلانيت و انسانيت بوده است. ژاپنهراسي (زينوفوبيا) از راههايي بود كه به جنگهاي شروع شده مشروعيت ميداد. در حال حاضر نيز مساله اسلامهراسي بههمين منظور مطرح شده و اين راهكارها باعث مشروعيت دادن به جنگ، توسعه و فروش سلاحهاي نظامي و رونق بيشتر تجارت اسلحه ميشود. در واقع اروپامحوري سخت در قالب جنگ شكل گرفته است.
اين استاد دانشگاه آغازگر دوره اروپامحوري را كشف قاره امريكا ميداند. او ميگويد: اگر اروپا، اروپا شد به دو دليل بود؛ اول جنگهاي استعماري چرا كه استعمار با خروج استعمارگر پايان نمييابد و ميراث استعمار همچنان باقي ميماند و دوم ثروت امريكا كه وارد اروپا شد، اين قدرت را در اختيار اروپاييان قرار داد تا آنها بر مساله اروپامحوري متمركز شوند. بعد از جنگ جهاني دوم، يك دوره استعمار زدايي آغاز شد. اروپامحوري نرم پس از جنگ سرد تا 1989 كه اتحاد جماهير شوروي فروپاشيد و با آغاز استعمارزدايي شروع شد. پس از اين دوران امريكامركزي در تمامي حوزههاي معرفتي، محتوايي و برنامهيي آغاز شد.
دكتر عاملي چهار نوع نظريه اروپامحور را بنا به ديدگاه جيمز بلاوت برميشمرد: 1) دين: اروپاييان (مسيحيان) خداي حقيقي را عبادت ميكنند و او در مسير تاريخ، آنها را به جلو هدايت ميكند؛ 2) نژاد: با ديدگاه برتري موروثي سفيدپوستان بر ديگر نژادها؛ 3) محيط زيست: برتر بودن محيط زيست طبيعي اروپا بر ديگر مناطق؛ 4) فرهنگ: اروپاييان مدتها پيش، فرهنگي را آفريدند كه در پيشرفت و نوآوري بيهمتاست. اين چهار مولفه اصليترين دلايل مورخان جهت برتري دادن اروپا در قالب نظرياتشان بود. در ادامه بحث دكتر عاملي به چند رويكرد ديگر كتاب به شرح زير، اشاره كرد:
1) اروپامحوري مطلق آغاز تاريخ تمدن را اروپا ميداند و ديگر سرزمينها را در دنباله و اشاعه اين تمدن معرفي ميكند. در اين نظريه آغاز تاريخ با تمدن اروپايي است و پايان تمدن هم همسو با تمدن اروپايي است.
2) اروپامحوري نسبي ريشه تمدنها را در روم و يونان باستان ميداندكه در ادامه تمدنهاي ايران، چين و هند به وجود آمدهاند.
3) امريكاي مركزي: در اين نوع رويكرد امريكا از نوعي سبك زندگي صحبت ميكند كه دنيا را فراگرفته است. امريكاييها معتقدند كه نوعي سبك تمدني به وجود آوردهاند كه دنيا از آن تبعيت ميكند. اين تبعيت با استفاده از ابزارهايي مثل هاليوود، مكدونالد و كوكاكولا در سرتاسر دنيا گسترش پيدا ميكند.
عاملي در پايان سخنانش با اشاره به روشهاي جديد استعمار در فضاي مجازي گفت: امروزه دنيا در عصر استعمار مجازي امريكا قرار گرفته كه دوره سوم استعمار است. دوره نخست سرزمينگشايي، دوره دوم فرهنگگشايي و گسترش فرهنگ غرب بود، اما اين دوره غلبه نهايي بر فضاي زندگي دوم مردم جهان بهشمار ميرود. امريكاييها از مسير توسعه رسانه، فرهنگ خود را گسترش ميدهند. در واقع 95 درصد جستوجوهاي دنيا از مسير جستوجوگرهاي امريكايي مثل Google و Yahoo ميگذرد. گوگل به 133 زبان زنده دنيا فعاليت ميكند. در اين مرحله است كه دكتر عاملي پديده استعمار سوم (استعمار اول فتح سرزمين، استعمار دوم تسخير فرهنگ) را در وجه مجازي و نرمافزاري ميداند و اين نوع تسخير در جهان مدرن را شيوه غالب از نوع استعمار ميداند. در ادامه نشست، دكتر رحمانيان در جايگاه منتقد به بررسي اين كتاب پرداخت. در ابتدا اين استاد دانشگاه در نقد عملكرد مفاهيم شرقشناسانه از تاريخ، گفت اين مفاهيم به ناروا بر فهم ما چيره شده است. خيلي از جزوات ما در حوزه تاريخ متعلق به شرقشناسان كشورهاي ديگر است، اما در مجامع آكادميك ما، يك درس درباره خود شرقشناسان نداريم و اين خللي جدي در آموزش تاريخ در ايران است.
دكتر رحمانيان گفت: ذهنيت اروپامركزي فقط مربوط به خود اروپاييها نيست و مشكل اساسي در اين است كه اين ديدگاه به انديشه خود ما نيز راه يافته است. اين استاد دانشگاه گفت مشكل اصلي ما شرقشناسان خودي است. آنهايي كه به ظاهر خودي هستند و نظريات غربيها را بهصورت طوطيوار تكرار ميكنند. دكتر رحمانيان سپس به بررسي كلي فصول كتاب پرداخت. او جيمز بلاوت را در جايگاهي ميداند كه تلاش ميكند با انتخاب اين هشت تاريخدان نظريهيي بديل در مقابل آنها قرار دهد. رحمانيان با اشاره به هشت تاريخداني كه كتاب به آنها اشاره كرده، گفت: “ماركس وبر” جامعهشناس و مورخ اجتماعي آلماني كه بر روشنفكران بسياري اثر گذاشت. “لين وايت” متخصص تاريخ قرون وسطي و استاد برجسته دانشگاههاي پرينستون كه معتقد است، آنچه تحولات تاريخي مانند پيدايش اروپاي مدرن را رقم ميزند، فنون و ابزارند و از سوي ديگر سنت يهودي و مسيحي نيز در اين مساله تاثيرگذار است.
اين استاد تاريخ ادامه داد: “رابرت برنر” تاريخنگار اقتصادي و از علماي علوم اجتماعي ماركسيست است كه با نقد نظريههاي ارتودوكس، چرايي گذار اروپا از فئوداليسم به شهرنشيني را بررسي كرده و اعتقاد دارد سرمايهداري نخستين در اروپا در روستاها پديد آمده است. “اريك ال. جونز” بر موقعيت اقليمي خاص اروپا تاكيد دارد و “مايكل مان” علاوهبر شرايط اجتماعي، بحثهاي جغرافيايي و اقليمي را نيز مطرح كرده است. اين پژوهشگر تاريخ درباره ديگر تاريخدانان توضيح داد: “جاناي. هال” بر نوع حكومت، قدرت و آزادي در اروپا اصرار ميورزيد. “جارد داياموند” نيز بر مساله سرنوشت جوامع بشري براساس عوامل طبيعي معتقد بود. “ديويد لندز” مورخ اقتصادي، ثروت و فقر ملتها را مجموعهيي از عوامل مختلف اجتماع، سياسي، فرهنگي و اخلاقي ميدانست.
يكي از بخشهاي ضعيف كتاب به اعتقاد دكتر رحمانيان بخش مربوط به وبر است چرا كه جيمز بلاوت نتوانسته درك صحيحي از شيوه توليد آسيايي وبر ارائه دهد و بر اساس فهم غلط خود به جنگ اين نظريه ميرود. بر اساس نظريه جيمز بلاوت با مراكز تجارت دريايي اروپا به خاطر موقعيت مناسبتر توانستند امريكا را كشف كنند و از طريق ثروت آنجا، اروپا به محوريت رسيد. از نظر رحمانيان، اين استدلال بسيار سست و ضعيف است، چرا كه اين نظريه قبلا هم وجود داشته است. اين نوع استدلال در برابر نظريات وبر وجهي ندارد. همچنين جيمز بلاوت در بخش مربوط به ماركس وبر نيز به اشتباه افتاده است، چرا كه مبناي نظريه وبر كاملا ماترياليستي است و در جريان پيشرفت اروپا اگر بيشتر از ماركس به عامل اقتصادي تاكيد نكرده، كمتر هم نبوده است. وقتي بلاوت درباره اسطوره استبداد شرقي بحث ميكند، ايشان كاملا به سابقه بحث بيتوجه است و دريغ از اينكه دو خط درست و حسابي درباره توليد شيوه آسيايي يا نظريه استبداد شرقي ويتفوگل بياورد.