انتزاع
معماری خلاف امد غالب رشته های هنری دیگر است، اگر هنرمندان از واقعیت به وضعیت انتزاعی می رسند، معماران بایستی از انتزاع عبور کرده و به امر واقع دست یازند. اگر هنرهای دیگر خودشان را در قامت یک ابژه یا رویداد متبلور ساخته، مشروعیت می بخشند، معماری خود را به گنگی و ابهام متجسد در ساختمان ها گره می زند. معماری، که غالبا تحت شمول الزاماتی همچون امنیت سازه ای، کارکرد، مناسبات اقلیمی و اقتصاد تعریف می شود، هر از گاهی از این مرزها عبور کرده و با نور و فضا ما را تحت تاثیر قرار می دهد، یعنی خود را در قامت کیفیت های انتزاعی متبلور می سازد.
کاربرد
برخی هنرمندان تفاوت میان معماری و هنر را با تفاوت میان امر کاربردی و غیر کاربردی می سنجند. این سامان دهی، کارکرد را کوچک می شمارد. به راستی کاربرد موسیقی چه خواهد بود اگر قرار نباشد روح را نوازش دهد؟ بر قرار پاسخ پرسش پیش به گمانم کارکرد معماری نیز تبلور انرژی فضایی در تعامل با عناصری همچون نور است و همین کاربردش است که عمیقا ما را به وجد می اورد.
فضا
به موازات حرکت بدن در فضا، حجم های معمارانه متداخلی که بر مسیری از پرسپکتیوهای هم پوشا با یک دیگر ترکیب شده اند، درست به مانند موسیقی که ما را غرق خود ساخته، احاطه مان می کنند. فضا صدای گام نهادن به جلو و عقب، حرکت و چرخش بدن و پس و پیش شدن سر را می شنود. سیلی از نور، به موازات تبدیل یک چشم انداز دور به یک پیش زمینه تازه، بدن را در پیش زمینه، وسط زمینه و پس از ان گم می کند، معماری هنر فضاست که ما را از یک نقطه به نقطه ای دیگر می برد.
ایده
اثر معماری حتما ایده دارد، ایده همان ارتباط ارگانیک میان کانسپت است و فرم. ایده ان منش پنهانی است که قطعات منفک را بر اساس نیتی از پیش مقرر و به دقت محاسبه شده به یکدیگر وصل می کند، قطعات نمی توانند بدون بر هم زدن الزامات اساسی کار کم یا زیاد شوند. با این حال چه ایده سازمان دهی به درستی درک شود و چه به طور کامل درک نگردد، پدیده فضا، نور، مصالح و جزییات ساخت، بر اساس تفسیری که مخاطب از اثر دارد، پیام یا وجوه کاکردی اثر هنری را منتقل می کند.