فضای منفی از منظر مفهومی در دل واژه های متفاوتی نشسته است که از میان ان ها می توان به وقفه pause، فاصله interval، نابودگی nothingness، سکوت silence، تهی بودگی emptiness و خلا void اشاره کرد، جدا از انکه باید بپذیریم نفی گری negativity به معنای پوچ گرایی nihilism نیست، بلکه می توان بدان وجه مثبت و ایجابی داد و در قامت ناهمسانی زنده و فعالی که امکانی بر تحقق زبان، حدوث تجربه، اتخاذ تصمیم و تکوین قضاوت می گشاید تعبیرش نمود. بایستی این نکته را نیز مد نظر قرار دهیم که به موازات این تنوع معنایی و واژگانی، شاهد تکثر تعبیری متبادر بر این مفهوم نیز هستیم. اتووود سعی می کند در سلسله ای از تکه نوشتارها وجوه متفاوت تبلور فضای منفی را در گستره های متفاوتی از کنش فکری و عینی بازنمایاند.
در حوزه تعامل فرم و محتوا و درک از زیبایی شناسی نیز امر منفی جایگاه ویژه ای به خود اختصاص داده است، مارک ژیمنز در کتاب زیبایی شناسی چیست؟ این وجه را اینگونه توصیف می کند:
فرم خود یک محتواست . . . در گذشته وظیفه فرم صرفا ایجاد یک ظاهر زیبا بود . . . فجیع ترین صحنه ها را با ظاهری زیبا و دلپسند به نمایش می گذاشت، در واقع فرم وظیفه داشت بین مخاطبان و جهان وفاق ایجاد کند، در مقطعی از تاریخ که به قول ادورنو زندگی در هم شکسته است، فرم خود را از شر این وظیفه خلاص می کند.
فرم های در هم شکسته به کار رفته در هنر مدرن نیز حقایقی نااصیل و کاذب جهان و جامعه کنونی را برملا می کنند، به قول ادورنو این فرم های در هم شکسته حاوی حقیقت اند و همین حقیقت ان ها را از هضم شدن در چامعه کنونی محافظت می کند. به همین سبب هنر . . . فقط به شکل منفی negativement می تواند دورنمای دور از دسترس وفاق فرد و جهان را متجلی سازد؛ زیبایی شناسی منفی بر این قرار"چهره جامعه ای دیگر را که از تسلط گروهی بر گروهی دیگر، سرکوب، ستیز و خشونت عاری باشد ترسیم نمی کند." هنر فقط با نفی جهان کنونی معنا می یابد، از دید ادورنو آشویتس و شواه پوچی تمدن غربی را نشان می دهند و مشخص کرده اند، این تمدن نمی تواند از بروز زشتی و فجایع جلوگیری کند و در صورت بروز ان ها از درمانشان عاجز است.