اصطلاح سرمایه فرهنگی نخستین بار توسط پیر بوردیو (۱۹۳۰ـ ۲۰۰۲) به ادبیات علوم اجتماعی و انسانی وارد شده است. بوردیو متفکری است که موضوع نابرابری از اهتمامات جدی او بود. او متولد دهکدهای کوهستانی در منطقه پیرنة فرانسه است و در دانشگاه معتبر Ecole Normale Superior به تحصیل فلسفه پرداخت، و سپس به علوم اجتماعی روی آورد. تحقیقات او بر روی جامعة الجزایر باعث توجه دانشگاهی و محافل آکادمیک فرانسه به او بود.
بوردیو با نثر سخت و اصطلاحات مفلق و اغلب فاقد معنی روشن یکی از مؤثرترین متفکران علوم اجتماعی فرانسه است که توانسته در دنیای خارج از فرانسه زبانان هم معروفیت کسب کند. او مفاهیم بسیاری را به دایرهالمعارف علوم اجتماعی افزوده است، مفاهیمی چون عادت واره habitas، میدان Champ، خشونت نمادین Symbolic Violence، سرمایه فرهنگی Cultural Capital و ملکه از آن جملهاند. (استونز، ۱۳۷۹).
بوردیو که خودشخصی بود بزرگ شدة خارج از محیط شهری فرانسه، برای کسب موقعیت خود زحمات زیادی متقبل شد. او آنچه را دردانشگاههای فرانسه میدید به عنوان اشرافیت دانشگاهی تعبیر کرد. از نظر بوردیو در نظام دانشگاهی فرانسه افرادی رشد میکنند که دارای روابط بهتری با استادان پیر و یا جاافتاده هستند و یا کسانی که از موقعیت اقتصادی بالایی برخوردارند. کاری که بوردیو در مورد انسان دانشگاهی فرانسه انجام میدهد، از زوایای زیادی قابل تأمل است. “یک عضو دانشگاهی برای بدست آوردن هرگونه سرمایه دانشگاهی به زمان نیاز دارد. فرایند کسب سرمایه دانشگاهی به بار آورندة جریان پویای جالبی است که میان استادان جاافتاده و دانشجویان بالاتر از لیسانس و اعضای علمی جوانتر به کار میافتد. آنهایی که قدرت دانشگاهی در دست دارند، فعالیت اعضای جوانتر و جویایی نام را تحت نظر میگیرند و این دسته دوم باید مطیع و سربه زیر باشند. طبق نظر بوردیو برای موفقیت در نظام دانشگاهی فرانسه باید از خود سازگاری نشان داد نه نوآوری” (ریتزر، ۱۳۷۴، ۷۳۲).
فرهنگ از نظر بوردیو مانند نوعی اقتصاد یا بازار است. از نظر بوردیو تمام افراد بشر کنشگر هستند، چه آنهایی که آگاهانه عملی را انجام میدهند و چه آنهایی که ناخودآگاه پذیرای سلطهاند، به عبارتی دیگر افراد فعال و منفعل یک کنشگرند. کنش، عملی است که در یک میدان رخ میدهد. هر میدانی عرصهای است که در آن نیروی بالقوه یا بالفعل با یکدیگر وارد تبادل میشوند. پس برای درک معنی عمل باید معنی میدان را درک کرد که خود حاصل تبادل میان نیروها است. به عقیدة بوردیو در هر میدانی میان بازیگران یا گروههای اجتماعی چهار نوع سرمایه ردوبدل میشوند که عبارتند از:
۱) سرمایه اقتصادی، یعنی ثروت و پولی که هر بازیگر [کنشگر] اجتماعی در درست دارد و شامل درآمدها و بقیة انواع منابع مالی است که در قالب مالکیت جلوة نهادی پیدا میکند.
۲) سرمایه اجتماعی، یعنی شبکهای از روابط فردی و گروهی که هر فردی در اختیار دارد و آن شامل همة منابع واقعی و بالقوهای است که میتواند در اثر عضویت در شبکه اجتماعی کنشگران یا سازمانها به دست آید.
۳) سرمایه فرهنگی، یعنی قدرت شناخت و قابلیت استفاده از کالاهای فرهنگی در هر فرد و آن در برگیرندة تمایلات پایدار فرد است که در خلال اجتماعی شدن در فرد انباشته میشوند.
۴) سرمایه نمادین، یعنی مجموعه ابزارهای نمادین، پرستیژ، حیثیت، احترام و قابلیتهای فردی در رفتارها (کلام و کالبد) که فرد در اختیار دارد. سرمایة نمادین جزئی از سرمایة فرهنگی است و به معنای توانایی مشروعیت دادن، تعریف کردن و ارزش گذاردن است. (فکوهی، ۱۳۸۱, ۳۰۰).
بنابراین سرمایه فرهنگی را میتوان توانایی تصرف و استفاده از کالاهای فرهنگی و نیز تواناییهای ادبی ـ گفتاری تعریف کرد. هایس [Hayes] (۲۰۰۰) اصطلاح سرمایه فرهنگی را بازنمای جمع نیروهای غیراقتصادی مثل زمینة خانوادگی، طبقه اجتماعی، سرمایهگذاریهای گوناگون و تعهدات نسبت به تعلیم و تربیت، منابع مختلف و مانند آنها میداند که بر موفقیت آکادمیک (علمی یا تحصیلی) تأثیر میگذارد. سرمایه فرهنگی به عنوان صلاحیت در فرهنگ پایگاهها، گرایشات و ایدهها تعریف میشود که اغلب یک مکانیزم مهم در بازتولید سلسله مراتب اجتماعی در نظر گرفته میشود. تمرکز اصلی تئوری سرمایه فرهنگی این است که فرهنگ از طریق سیستم آموزشی که بازتاب فرهنگ طبقه حاکم است، انتقال یافته و تشویق میشود و نهایتاً موجب بازتولید همان فرهنگ خواهد شد. “ریچارد زوئینگهافت سرمایه فرهنگی را انواع گوناگون دانشها و مهارتها میداند و برکس و فولک واژه سرمایه فرهنگی را برای اشاره به قابلیتهای انعطافپذیر جوامع انسانی برای پرداختن به زیست محیط و اصطلاح آن به کار میبرند” (تراسبی، ۱۳۸۲، ۷۴).
اگرچه تعریف برکس و فولک از آنچه در این کار مدنظر است تا اندازهای کلیتر میباشد و به نظر میرسد آنها بر قابلیتهای ناملموس اشاره دارند، درحالیکه سرمایه فرهنگی از نظر ما به معنی قابلیتها و دانشها و مهارتها و نیز مجموع کالاهای فرهنگی که شخص میتواند آنها را کسب کند. سرمایه فرهنگی ما را به این اصل رهنمون میسازد که این نوع خاص از سرمایه جزء ارزشها و هنجارهای والای جامعه است و مورد سوء استفاده نمیتواند واقع باشد و طوری نیست که شخص یکشبه (مثل سرمایه اقتصادی) آن را کسب کند و یا اننتقال دهد و یا اینکه قابل خرید و فروش باشد. بوردیو سرمایه فرهنگی را به مثابه دانشی (شناختی) میداند که افراد را قادر به تفسیر کدهای فرهنگی گوناگون میکند.
اشافنبرگ [Aschaffenburg] و ماس [Mass] (۱۹۹۷) نیز ویژگیهای اصلی سرمایه فرهنگی را مهارت و آشنایی با رمزهای فرهنگی و اعمال طبقات مسلط میدانند. دومایس [Dumais] (۲۰۰۲) اشاره دارد بر اینکه سرمایه فرهنگی مشتمل بر کفایت زبانی و فرهنگی و مهارت در فرهنگ طبقات بالاتر میدانند. موضوع زبان “مناسب” و “فرهیخته” به عنوان جزئی مهم از تعریف سرمایه فرهنگی بوسیلة سولیوان [Sullivan] (۲۰۰۱) ارایه شده است. نهایتاً اینکه سرمایه فرهنگی ناظر بر این ادعا است که شخص براساس منش برتر فرهنگی جامعه، جامعهپذیر شده است. (soroka, ۲۰۰۴). نظریة بوردیو در مورد سرمایه فرهنگی که منجر به بازتولید فرهنگ طبقه مسلط میشود، اشاره بر این امر دارد که چون طبقات مسلط دارای امکانات مادی بیشتری هستند و دسترسی بیشتری به انواع مثلاً موسیقیها، ورزشها، غذاها و ... دارند، میتوانند ذائقههای خود را شکل بخشند.
به عبارت دیگر بوردیو هر آنچه را جزء علایق خاص طبقه مسلط است به عنوان معیار سنجش سرمایه فرهنگی در نظر میگیرد. سرمایه فرهنگی را میتوانیم به عنوان یک دارایی تعریف کنیم که مجسم کننده، ذخیرهکننده یا تأمینکننده ارزش فرهنگی علاوه بر هرگونه ارزش اقتصادی است که میتواند داشته باشد. موجودی سرمایة فرهنگی، به کمیت چنین سرمایه در یک زمان مفروض اشاره دارد و برحسب واحد شمارش مناسبی از قبیل کمیتهای مادی یا یک ارزشگذاری تجمعی اندازهگیری میشود. این موجودی سرمایههای به مرور زمان منجر به ایجاد جریانی از خدمات میشود که ممکن است برای تولید کالاها و خدمات بیشتری مصرف یا استفاده شود.
سرمایه فرهنگی به دو صورت وجود دارد: اولاً ممکن است ملموس باشد یعنی به شکل بناها، محلها، اماکن، آثار هنری و مجسمهها و به طور کلی سرمایه فرهنگی شامل و نه محدود به میراث فرهنگی ملموس است و ثانیاً سرمایه فرهنگی ممکن است ناملموس باشد یعنی به شکل سرمایه معنوی به صورت ایدهها، ا عمال، عقاید و ارزشهایی باشد که در یک گروه مشترک است. (تراسبی، ۱۳۸۲؛ ۷۰ـ۶۸) بوردیو سرمایه فرهنگی را به سه شکل تقسیمبندی میکند. ۱) تجسمیافته یا مجسم [Embeddable] که ترتیبات دیرپای ذهن وبدن را شامل میشود، ۲) عینیتیافته [Objectified] که به صورت کالاهای فرهنگی چون تصاویر، کتب، کامپیوتر و هنر بروز میکند. ۳) حالت نهادیشده [Organized] که از طریق مدارک واقعی و دیگر شواهد پایگاه فرهنگی بازنمایی میشود. (Soroka, ۲۰۰۴, Bourdiou, ۱۹۸۶;۲۵۵ و تراسبی، ۱۳۸۲) از نطر بوردیو (۱۹۸۶) سرمایه فرهنگی برآیند ترکیبی از سرمایه اقتصادی و به کارگیری عادتوارهها [habitués] است، همانگونه که ظرفیت شناختی از نظر اجتماعی ساخته میشود. سرمایه اقتصادی از تسهیل خرید خدمات یا کالاهای مادی به تجمیع سرمایه مادی کمک میکند. ریتزر در توضیح نظریة سرمایه فرهنگی بوردیو مینویسد: “این سرمایه بیشتر از خاستگاه طبقه اجتماعی مردم و تجارب آموزشیشان سرچشمه میگیرد، در این بازار انسانها سرمایهشان را جمع میکنند و آن را یا برای بهبود جایگاه اجتماعیشان هزینه میکنند و یا جایگاهشان را از دست میدهند و باعث میشود که جایگاهشان در چهارچوب اقتصاد فرهنگی وخیمتر شود” (ریتزر،۱۳۷۴؛ ۷۲۸).
برخی دیگر از دانشمندان چون گولد [Guold] (۲۰۰۱) اظهار میکنند که از نظر آنها سرمایه فرهنگی جزئی از سرمایه اجتماعی است. از آنجا که اعضای یک اجتماع مبادلات فرهنگی را تقبل میکنند، آنها پیوندهای اجتماعی را توسعه میدهند و بنابراین به سرمایه اجتماعی کمک میکنند، که البته چندان با آنچه مدنظر بوردیو است همخوانی ندارد. کسان دیگری که هم چون پاتنام سرمایه اجتماعی و فرهنگی را به لحاظ دارا بودن و تعلق در مقابل هم میبینند. سرمایه فرهنگی متعلق به فرد و سرمایه اجتماعی نزد اعضای یک گروه است. سرمایه اجتماعی را میتوان مجموعهای از ارزشها یا هنجارهای غیررسمی مشترک میان گروهی از افراد دانست که با همدیگر همکاری میکنند. اگر اعضای این گروه انتظار داشته باشند که همگی به طرزی صادق و معقول رفتار کنند، آنگاه میتوان گفت که اعضای این جامعه به همدیگر اعتماد دارند. (هانتینگتون و هریسون، ۱۳۸۳؛ ۲۰۵).
سرمایههای گوناگون ـ اعم از فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی ـ اگرچه تعاریف متفاوت از هم دارند، ولی در یک میدان اجتماعی قابل تبدیل به یکدیگر هستند. همچنین سرمایههای گوناگون میتوانند باعث بازتولید همدیگر شوند. تبدیل سرمایههای گوناگون به همدیگر مستلزم وجود شرایطی است. اما لزوماً نباید داشتن یک نوع سرمایه را طوری تعبیر کنیم که همان شخص یا اجتماع از دیگر انواع سرمایه هم برخوردارند. سوروکا (۲۰۰۴) مینویسد که “کسب سرمایه فرهنگی ضروری است، اما شرط کافی برای داشتن سطح بالایی از سرمایه اجتماعی نیست. همانگونه که بوردیو (۱۹۸۶) اظهار میدارد، همه اشکال سرمایه بهم وابستهاند به عنوان مثال، سرمایه اجتماعی میتواند به سرمایه اقتصادی تعبیر شود، اگر پیوندهای شخصی به یک تاجر جهت بستن یک قرارداد مهم کمک کند، سرمایه اجتماعی همچنین میتواند به سرمایه فرهنگی تعبیر شود اگر آگاهی و شناخت شخص او را با جهان تئاتر آشنا سازد.”. ولی سرمایه فرهنگی برعکس سرمایه اقتصادی نمیتواند به ارث برسد و یا به صورت خیلی ملموس در تصرف و مالکیت فرد باشد، بلکه به طور ضمنی و در طی فرایند جامعهپذیری انتقال پیدا میکند. انتقال سرمایه فرهنگی از راه آموزش و تمرین فرهنگی ممکن میشود. از منظری دیگر باید گفت که سرمایه فرهنگی دائماً خود را بازتولید میکند.
آزاده (۱۳۷۹) مینویسد: “بدین ترتیب اگرچه افراد در طول زندگی خود، دائماً مجهز به ابعاد فرهنگی جدیدی میشوند که به گونهای آزادانه از بین تجربیات مطلوب برمیگزینند، ولی این انتخابها تنها از بین جنبههایی از فرهنگ صورت میگیرد که با جهتگیری و عادات وی منطبق باشد. بنابراین تنها چیزهایی را میآموزند که شبیه عادات و سلایق آنان میباشد و تغییر چندانی در سرمایه فرهنگی آنان ایجاد نمیکند”. (۳۱) از نظر بوردیو (۱۹۸۶) افرادی در زمینة انباشت سرمایه فرهنگی موفقترند که رموز فرهنگی صحیح را بهتر در مدرسه و جامعه کسب کرده باشند. . گیدنز (۱۳۷۶) اظهار میدارد که کودکانی که از زمینة اجتماعی و خانوادگی طبقه پائین برخاستهاند، بویژه کودکان گروههای اقلیت قومی، شیوههای گفتاری و رفتاری پیدا میکنند که با شیوههای گفتاری و رفتاری مسلط در مدرسه مغایر است. اگرچه میل نظریات مطرح شده در زمینة سرمایه فرهنگی به طرف ایجاد تمایز و تولید نابرابری است، اما دانشگاه میتواند شرایط یکسان فراهم کند و در اختیار تمام دانشجویان قرار دهد تا هرکس بنابر استعداد و توانایی خود از آن بهره ببرد.
دانشگاه از سه نظر میتواند فراهم آورندة شرایط یکسان باشد، که عبارتند از جو گروه آموزشی، ساختار گروه آموزشی و تجربیات طلبگی دانشجویان (قاضی طباطبایی و وداد هیر، ۱۳۸۰) ساختار گروه آموزشی به تعادل ضوابط رسمی و غیررسمی، نیازها، فعالیتها و روابط موجود در یک گروه آموزشی اطلاق میشود. این ساختار بر فعالیت و تمایلات اعضای سازمان تأثیر میگذارد. به ویژه در مورد دانشجویان تحصیلات تکمیلی، ساختار گروه آموزشی، ماهیت و اندازه روابط مرسوم در بین استادان و دانشجویان را تحت تأثیر قرار میدهد. (همان) دکتر چلبی هم فرصتهایی را که آموزش و پرورش در اختیار دانشآموزان میگذارد، را به عنوان فرصتهایی یاد میکند که برابرساز میتوانند باشند. به عقیدة او امروزه در جامعه، معرفت و سرمایة فرهنگی، ارزش اقتصادی و اجتماعی پیدا کرده است. سیستم آموزش و پرورش میتواند مجموعههای ارزشمند جامعه را بین افراد توزیع کند و با باردادن آن به سرمایههای فرهنگی، آنها را تا حدی به مواضع مختلف اجتماعی تخصیص دهد و نقش برابرساز ایفا کند. با وجود اینکه واضع است آموزش و پرورش به تنهایی عامل رفع نابرابری اجتماعی نیست (۱۳۷۲).
حال باید دراین نکته دقیق شد که چرا سرمایه فرهنگی یک عامل تولیدکننده نابرابری است. گفته شد که سرمایه فرهنگی عبارت است مهارتها و شناختهایی که یک جامعه در اختیار فرد قرار میدهد. میدان اجتماعی فرصتهای برایری را برای همه اعضای آن جامعه فراهم میکند، لیکن تنها آنهایی میتوانند از این فرصتها سود ببرند که مهارت جذب این فرصتها را داشته باشند.از این حیث سرمایه فرهنگی یک متغیر مداخلهگر بسیار مهمی است هم در مواقعی که در توزیع منابع نابرابری وجود دارد یعنی بعنوان یک مغیر در بازتولید نابرابری اجتماعی دخالت دارد و هم در مواقعی که جامعه متقاضی برابری فرصتها و پاداشها است میتواند متغیر مداخلهگر مهمی باشد. بنابراین زمینة خانوادگی وزمینه اجتماعی به طور مستقیم بر حصول سرمایه فرهنگی تأثیر دارند و سرمایه فرهنگی به طور مستقیم بر دستاوردهای علمی و شغلی تأثیر خواهد داشت. حتی بر خورداری از نظرها وعقاید شخصی نیز ثمره تحصیلات و مهارتهای اکتسابی است. (بوردیو، ۱۳۸۱).
در نهایت باید به دو نکته اساسی به طور مختصر اشاره کرد که داشتن سرمایه فرهنگی کارکردهای مختلفی دارد؛ اولاً کسب مشروعیت از طریق بقیة سرمایهها منوط به تبدیل شدن آنها به سرمایه فرهنگی است، یعنی کسی که بواسطه سرمایه فرهنگی منزلت دارد میتواند روایت و برداشت خود را از دنیای اجتماعی بر دیگران تحمیل کند. ثانیاً داشتن سرمایه فرهنگی بدان معنا است که فرد میتواند خودرا از الزامات زندگی روزمره جدا کند و نوعی گزینش دلخواه در عرصة فرهنگ انجام دهد به بیان خود بوردیو “زیباییشناسی محض از اخلاق یا همان خلق و خوی فاصله گرفتن گزینشی از الزامات دنیای طبیعی و اجتماعی منشأ میگیرد”. (بوردیو، ۱۳۷۷). نهایتاً باید به این نکته اشاره کرد که سرمایه فرهنگی برخاسته از سه منشأ گوناگون است که عبارتند از: پرورش خانوادگی و اجتماعی (طبقاتی)، آموزشهای رسمی و مهارتهای کسب شده از طریق آن و فرهنگ شغلی. انباشت سرمایه فرهنگی در افراد از طریق سه منبع سبب بروز تفاوتهایی در دارندگان سرمایه فرهنگی و کسانی که فاقد آن هستند، میشود.