جهان اجتماعی مدرن که حاصل فرایند طولانی شکل گیری تمایزیابی هاست به فضاهای خرد بی شماری تجزیه می شود که همانا میدان ها هستند. هر یک از این میدانها شرایط بازی، موضوعات و منافع خاص خود را دارند ( میدان ادبی، علمی؛ سیاسی، دانشگاهی، قضایی، بنگاهی، دینی، ژورنالیستی) . این خرده فضاهای اجتماعی نسبت به یکدیگر خودسالاری دارند، یعنی در تنظیم قواعد خود آزادند؛ دور از تاثیرات دگرسالارانه میدان های دیگر اجتماع به کار خود ادامه می دهند ( مثلاً برخی ضــــــوابط اقتصادی یا سیاسی در میدان های دانشگاهی یا علمی).
"فرایند تمایزیابی جهان اجتماعی که به ایجاد میدان های خودسالار منجر می شود، هستی و شناسایی این میدان ها را تواماً تضمین می کند: جهان اجتماعی، با تمایزیابی، تمایزیابی در نحوه های شناخت جهان را به وجود می آورد، و هریک از میدان ها نظرگاهی بنیادین در مورد جهان- جهانی که موضوع خاص خود را می آفریند و اصل فهم وتبیین مناسب با این موضوع را در خود می یابد- پیدا می شود."
میدان ها در لحظه معینی از زمان؛ در دریافتی افقی، هم چون "فضاهای ساختاریافته مواضع" نمایان می شوند؛ مواضع عاملان اجتماعی که در این "میدان های قدرت" عمل می کنند. "حیطه عمل این میدان ها به موضع عاملان در این فضاها بستگی دارد ، فضاهایی که می توانند مستقل از مشخصه های کسانی که آن ها را اشغال می کنند ( و تا حدودی زاییده همین فضاها هستند) تحلیل شوند". ساختار میدان با "وضعیت رابطه قدرت میان عاملان اجتماعی یا نهادهای درگیر با مبارزه" برای کسب مواضع برتر در میدان، مطابقت دارد: موضوع بر سر کسب انحصاری اقتداری است که می تواند ( از راه خشونت مشروع خاص فضا) قدرت تغییر یا حفظ توزیع سرمایه خاص مربوط به این فضا را فراهم آورد ( ازقبیل مدارک تحصیلی، معلومات، سبک زندگی، پول، تماس ها، موفقیت های حرفه ای، توانمندی های زبانی و کلامی، اصالت اجتماعی، ارائه تصویر از خود؛ یا هر عنصر دیگری که در میدان، ارزش محسوب میشود) . این توزیع ( سرمایه) که میراث منازعات پیشین است، به یک معنا ساختار میدان است. میدان ها " بازارهایی برای سرمایه های خاص" هستند که در آن ها عاملان اجتماعی بنابر استعدادهای خاص خود در ( به واسطه و به نفع) انواع سرمایه های می اندیشند و عمل می کنند.
عاملان اجتماعی همان طوری هستند که موضع آن ها درمیدان، آن ها را به بدان صورت بودن اجتماعی وامی دارد. درواقع، پذیرش آن ها در میدان، یا به قول خود بوردیو، دربازی ( که واژه مورد علاقه اوست) بر پایه ضوابطی صورت می گیرد که میدان آن ها را به رسمیت شناخته است ( مانند تملک اشکال مختلف سرمایه که همانا شرط های بازی در میدان و غایت مندی آن هستند) و تازه علاوه بر پذیرش باید به صورت "رغبت ها"ی لازم برای آن طوربودنی که پویایی خاص میدان می طلبد ( از راه یادگیری و تمرین عملی منظم) کسب شده باشند. "منطق خاص هر میدان درحالت درونی شده به شکل خصلت، یا دقیق تر بگوییم ، به شکل آشنایی با قواعد بازی، در بطن میدان جا گرفته است."
نفع یا منافع میدان به عنوان ضرورت، حتی ضرورت حیاتی درک و زیست نمی شوند جز به واسطه عاملانی که " دارای خصلت مبتنی بر شناخت و بازشناخت قوانین بازی، شرط بازی و از این قبیل هستند"، یعنی به واسطه کسانی که اهداف میدان را، از آن جا که نسبت به آن راغب اند، اهداف خود می کنند. "هر میدان با پیگیری هدف خاصی مشخص می گردد. این هدف همانا سرمایه گذاری مطمئن بر کلیه کسانی است ( و فقط همین کسان) که رغبت های لازم را کسب کرده اند."
پس میدان اجتماعی ، آن طوری که بوردیو تعریف کرده است، ساختارهای ثابت و صامت نیستند، حتی اگر کار آن ها تابع قوانین کلی میدان هایی باشد که جامعه شناسی سعی در ایضاح آن ها دارد. "ساختارمیدان محصول تاریخ آن میدان است، یعنی تاریخ مواضع تشکیل دهنده این میدان و امکاناتی که این مواضع فراهم می آورند." به عبارت دیگر، میدان در هر برهه ای از تاریخ خود با رابطه های قدرت ناشی از منازعات درونی مشخص می شوند که محصول راهبردهای مختلفی هستند که کنشگران به کار می گیرند. خواه برای دفاع ازجهت گیری میدان و موضعی که این جهت گیری برای آن ها پدید می آورد ( دفاع از "راست کیشی")، خواه برای براندازی نظم موجود ( دوکسا یا عقیده جمعی میدان) به منظور ایجاد تغییر در اداره سرمایه خاص میدان ( براندازی و ستیزه جویی که اغلب به دست افراد زیرسلطه در میدان، به ویژه تازه واردین و یا به نفع این افراد صورت می گیرد).
بوردیو نیازی به این که بر فلان ویژگی تغییر ناپذیر طبیعت انسانی مانند خودخواهی تکیه کند تا بتواند جنبه برتری طلبی میدان ها را تبیین کند، ندارد. منازعات دائمی در میدان ها که خود بستر آن ها هستند، منطقاً جریان دارند،هم به خاطر رقابتی که خود به خود بین افراد درگیر در بازی صورت می گیرد ، هم به خاطر خود ساختار میدان "یعنی ساختارتوزیع ( نابرابر) انواع مختلف سرمایه که با کمیاب ساختن بعضی مواضع و بهره برداری های مربوط به آن ها، راهبردهایی را فراهم می آورد که امکان می دهند افراد، با تصاحب مواضع کمیاب در پی تخریب این کمیابی برآیند، یا با دفاع از این مواضع، کمیابی را حفظ کنند."
پس میدان "بینشی و برشی" از جهان به کسانی که در آن زندگی می کنند و در بازیها و شرط بازی ها شرکت می جویند، تحمیل می کند. "هر میدان نهادینه کردن نظرگاهی است که در مورد چیزها و خصلت ها. خصلت خاص، که به تازه واردان همچون خرید بلیت ورودی تحمیل می شود، چیزی نیســــــــــــــت جز نوعی تفکر خاص ( یک eidos)، یعنی اصل ایجاد خاص واقعیت؛ اصلی که مبتنی است بر باور پیشاْبازاندیشانه ارزش بحث ناشده ابزارهای ایجاد و ابژه های بدین ترتیب ایجاد شده ( یک ethos). بدین ترتیب، منطق میدان که سلسله مراتبی کردن منافع و تفکیک ابژه های مناسب نهادینه شده باشد، مانند پیش طرح نیندیشیده برای اعمال عاملان اجتماعی میدان عمل می کند: این منطق میدان، سلسله مراتبی کردن منافع و تفکیک ابژه ها رغبت های ضمنی ای را تشکیل می دهند که پایه همه کنش ها، همکاریها و حتی بر عکس ، همه درگیری ها و اختلافات می شود. "فراموش می شود که منازعه، مستلزم توافق قبلی بر سر ارزش آن چیزی است که به خاطر آن منازعه میان طرفین در گرفته و به حیطه بدیهیات و مسلمات تاریکخانه ذهن رانده شده و به حالت دوکسا درآمده است یعنی آنچه را اعم ازخود میدان، بازی درون میدان، شرط های بازی درمیدان و تمام پیش فرض هایی را به وجود می آورد که افراد با ورود به بازی به طورضمنی می پذیرند بی آن که حتی بدانها آگاهی داشته باشند."
عاملان یک میدان، "بازیگران" ورای مبارزات خود برای دستیابی به مواضع مسلط در میدان و اختلافات خود، که گاهی عمق پیدا می کند، با نوعی "همدستی عینی که در رابطه میان همه رقبا نهفته است به یکدیگر پیوند می خورند. همدستی دیگری مشابه این همدستی، عاملان را، پیشاپیش، و اغلب به طور ناخودآگاه، با ارزش های اصلی ای که میدان را شکل می دهند، متصل می سازد ( به ویژه مخالفت های دوطرفه مبنایی در میدان که "موضعگیری ها" را سامان می دهد. مثلاً رودررویی جناحین چپ وراست در میدان سیاسی، یا تقابل میان دو رویکرد معرفت شناختی و زیبا شناختی ادبی در میدان فلسفی).
"نظریه عمومی میدان"های بوردیو توصیفی از فضای اجتماعی در ابعاد چندگانه آن به دست می دهد ( اما نه به صورت تحمیل یکطرفه تنها یک نظرگاه مثلاً اقتصادی یا سیاسی، که با این کار موضوع آن نظر را مخدوش کرده و یاخشونت (نمادینی) را که برای تحمیل این نظرگاه به کار می برد، پنهان می دارد) .
به این ترتیب، کارجامعه شناختی چندگانگی مکان شناسی اجتماعی را به تصویر می کشد و برشی افقی از جهان اجتماعی را که جز در پرتو بعد عمودی؛ تاریخی معنا پیدا نمی کند، به ما می نمایاند. این مکان شناسی ، تمایزیابی شدید فضای اجتماعی مدرن، محل تجمع دنیاهای خرد خودسالار را آشکار می سازد.