به گمان من جدایی میان معماری کلاسیک و مدرن یا ارگانیک یک واقعیت است، حالا فرض کنید که می خواهید یک خانه طراحی کنید، اول از همه باید لیست کارکردها را دراورید: کار، ورودی، خواب، خوردن و سیرکولاسیون، این ها ریزِ فضاهایِ کارکردی رایج در یک خانه هستند. کارکردهایی کاملا متفاوت از هم که هر یک بایستی برسیاقی مناسب بیان شوند.
ره یافت کلاسیک یک الگوی خاص را دیکته می کند؛ شما چهار کارکرد عمده دارید، این ره یافت هر چهار کارکرد را به زور در چهار اتاق به لحاظ ابعاد و اندازه مساوی جا می دهد و یک کریدور حرکتی هم از میانشان رد می کند. چهر جعبه همْ نشین در یک جعبه بزرگتر ـ هر کارکرد در یک جعبه. البته این ره یافت می تواند پرداخت معمارانه دیگری نیز داشته باشد، شما می توانید چهار جعبه را پیرامون یک فضای مرکزی تجمیع نمایید، درست شبیه به یک صلیب یونانی، نتیجه این سیاق از پلان ریزی اندکی بهتر است، چرا که فرم نهایی یک جعبه نیست، اگرچه همچنان یک طرح متقارن حادث شده است، در این مورد یک تقارن دو محوره، این ساختمان یک زندگی به شدت انعطاف ناپذیر را دیکته می کند.
چرا یک ره یافت مدرن و ضد کلاسیک پیش نگیریم؟ هر کارکرد به دنبال تحقق الزامات خودش باشد و فرمِ فضایی خودش را پیدا کند، هر اتاق از نظر ابعاد و اندازه متفاوت باشد و پی گیر هویت خود. شما همه این اشکال متفاوت را لفاف پیچ می کنید و مجموعه از ریزْ حجم های به کل متفاوت می افرینید و نهایتا ان ها را به واسطه یک سیستم پویا به هم متصل می کنید.
اتووود بارها به برونو زوی پرداخته است، این جا نیز می توانید مقاله ای در مورد او را از نظر بگذرانید، مقاله ای با عـــــــــــــــــــنوان بِرنو زِوی؛ فیلسوفْ معماری که با شیاطین کلاسیسیزم جنگید