انحطاط آن وضعیتی است که پیشرفت اجتماعی در آن دچار گسست میشود و جامعه در موقعیت سکون، نه به پیش و نه به پس میرود و بحران اخلاقی به صورت بحران اعتماد در مناسبات سیاسی تجلی میکند؛ رهبران اجتماعی و سیاسی به نیاز جامعه به آزادی پاسخ نمیدهند و یا در سطحی بسیار پایینتر از نیاز اجتماعی عمل میکنند و با اخلاقی دوگانه با بخشی از مخالفان مردم سازش میکنند و قطرههای کوچک تغییر را بر دیگ داغ انتظارات مردم میچکانند. پس نمیتوانند به شکوفایی در جامعه کمک کنند و به سکون برخاسته از بحران پایان دهند. انحطاط پیآمد تحقیر و انفعالی است که مردم پس از هر شکست بزرگ بدان دچار میآیند و علامت آن آسیب پذیر شدن عزت نفس انسانهاست.عزت نفسی که اعتماد متقابل بر پایهی آن رشد میکند.
تبار تاریخی این انحطاط که در قالب سازش و سرخوشیِ تنْ آسا، تجلی پیدا می کند را می توان در یونان باستان نیز پی گرفت؛ پس از شکست دموکراسی آنتیک (دوران هلنیسم) حملهی نظامی مقدونیان، بحرانی گسترده در یونان پدید آورد. شادی اپیکوری و سازش رواقی دو واکنش متفاوت به این دوران انحطاط بودند.