آنروز (به گمانم روزی بهاری در آغاز دهه ٧٠) عبدی و حجاریان در محوطه باز رستورانی در ژنو درباره دموکراسی بحث میکردند که ناگهان چند پرنده از فراز درختان، درست وسط حرفشان فرود آمده و نحو کلمات را میگسلند. حجاریان با دیدن این منظره ذوقزده رو به عبدی میکند و میگوید: "ببین عباس! من وقتی خواهم گفت در ایران دموکراسی شده که پرندهها در تهران هم به همین راحتی به انسانها اعتماد کنند و میهمان سفره گشوده در فضای باز شوند."
مرغ اندیشه دموکراسی از دید حجاریان آنگاه میتوانست از آسمان تخیل بر سر سفرهها نشیند که در پارهای از رفتارهای تکرارشونده و هرروزه انسانها جاخوش کند و بدل به طبیعت ثانویه و اکتسابی شهروندان شود. این طرح از دموکراسی درعینحال متضمن یک الگوی فرهنگی از طبیعت نیز هست. یعنی دموکراسی بدون شکلی از اجتماعیکردن طبیعت و بدون تأملاتی نمادین درباره ضرورت آشتی با آن نمیتواند پیاده شود و متقابلا طبیعت نیز بدون درک طبیعتگرایانه انسانها درباره ضرورت استمداد آن و نجات آن از تخریبهای انسانی نمیتواند از خود در قبال مخاطرات جبرانناپذیر مدرن محافظت کند.
بیستوچندسال پس از آن رؤیاپردازی ایرانی در یک رستوران سوئیسی، ساحل دریاچه لمان از ژنو تا مونترو و لوزان شاهد گفتمان دیگری بود که لزوما از جنس دموکراسی نیست: فیزیک، آن هم از نوع هستهای آن، عرصه را بر سیاست تنگ کرده و گفتمانها و مباحثی غنی از قبیل جامعه مدنی، شفافیت، مردمسالاری، تسامح، تساهل، تکثر فرهنگی، آزادی مطبوعات و عناوین مشابه که سرشت نمای عصر فروریزی دیوار برلین بود، در عصر فروریزی برجهای دوقلو جای خود را به مباحثی داده که عمدتا خصلتی امنیتی دارند و صنعت تولید ترس درباره هویتهای اسلامی و ایرانی را جایگزین آن امیدهایی کردهاند که نسل ما در دهه فروپاشی شوروی و فروریختن دیوار برلین آن را به تولید انبوه رسانده بود. گذار جهانی از پارادایم آزادی که سرشت نمای عصر فروپاشی دیوار برلین بود، به پارادایم امنیت که خصلت عمده عصر فروریزی برجهای دوقلو را به نمایش میگذارد، بههیچوجه نمیتواند یک گذار تکاملی محسوب شود. سیطره فیزیک بر سیاست نیز یکی از محصولات آن گذار ارتجاعی است.
آیا دموکراسی بومشناختی میتواند برونرفتی برای خروج از بنبست هستهای سیاست در اختیار بگذارد؟ آیا مفهومی از "مخاطره" و "امنیت" که تخریب محیطزیست را فاجعه خزنده عصر ما در کلیت جهانی و منطقهای آن محسوب میکند، میتواند درک سنتی از امنیت را متحول کند و زمینهساز همبستگی نوینی بین بازیگران ناهمگن و حتی رقیب و دشمن برای دفع آن مخاطرات واقعی شود؟ آیا آن بازی "برد-برد" و شعار "جهان عاری از خشونت و افراطیگری" که آقای روحانی در سازمانملل مطرح کرد و به تصویب جهانی رساند، میتواند در زمین سیاست زیستبوم سبز عملیاتی شود؟
میتوان تصور کرد که اگر عصر اصلاحات تا منتهای منطقی خود استمرار مییافت و آن هشت زمستان، دامنه بهار آزادی را محدود نمیکرد، اکنون بهجای مباحث دقیق کارشناسان و فیزیکدانان و سیاستمداران درباره "وارسیپذیری" انرژی هستهای، شاهد هماندیشی متخصصان ایرانی، آمریکایی، اروپایی و جهانی درباره مخاطرات زیستمحیطی و ازجمله وارسیپذیری قدرتهای صنعتی جهان در تولید این مخاطرات بودیم. در این حالت، یعنی در صورت بازتعریف مفهوم امنیت و مخاطره در یک گستره جهانی و منطقهای، میتوان اصل وارسیپذیری را نیز از حالت یکطرفه و تکسویه بیرون آورد و به همه قدرتهای جهانی تعمیم داد.
بهطور کاملا مشخص آمریکا را باید بدانجا کشاند که به مسئولیت خویش در قبال جنگافروزی در خلیجفارس و به پیامدهای جانبی این جنگ در رشد گروههای تروریستی و در تخریب محیط زیست تن دهد و این امر تنها از طریق گذار به دموکراسی بومشناختی ممکن است. این فقط یک نظریه آکادمیک نیست: یکبار جان کری در نشست مشترک با خاتمی در داووس مجبور شد اعتراف کند که آمریکا با پایبندنبون به پروتکل کیوتو بیباوری خود نسبت به استانداردهای اخلاقی را به نمایش میگذارد و «پیامی از دورویی به جهان مخابره میکند. "
ورود مقتدرانه ایران به عرصه مبارزه با بیمسئولیتی سازمانیافته جهانی در قبال مخاطرات زیستمحیطی، ایرانهراسی تولیدشده در اطراف تصویر "ایران هستهای" را بهطور مستقیم کاهش خواهد داد. واقعیت این است که شبکهای از نمادها، تصورات و نگرشهای جهانی که حتی پیش از ورود ایران به عرصه انرژی هستهای در سطح جهانی علیه اتمیشدن این یا آن کشور عمل میکرده، اکنون از جایگاه اصلی خود منفک شده و به تصویر ایران سنجاق شده و در پیامد این جابهجایی و از "ازجاکندهشدن"، بارنامه سنگینی از سیاست هراس، بر سیمای جهانی کشورمان تحمیل شده است.
تأملات نمادین متفاوتی که حول طبیعت و تخریب طبیعت در ورای مشاجرههای میان متخصصان وجود دارد و ستیزههای بومشناسانه جهانی را شکل میدهد، میتواند بهعنوان یک مخاطره حقیقی و مستند به پشتوانه علمی و فرهنگی جهانی جایگزینِ ایرانهراسی جعلی شود. این مسئلهای نیست که صرفا بتوان از طریق دیپلماسی آن را حل کرد، باید گرانیگاه سیاست از عرصه فیزیک به دموکراسی بومشناختی منتقل شود.