خانه به
طور واضح موضوع مطرح در مباحث پدیدارشناسانه است و ما را به وسیله ی تصویر و
بدنه اش، به صورت همزمان، میچیزد. برای پدیدارشناس ، روان تحلیلگر و یا روان
درمانگر پرسشی در باب توصیف خانه و یا بشمار آوردن ویژگیهای تصویری اش مطرح نیست.
بر عکس باید فراتر از "توصیف" خانه پیش رویم. جغرافی دان ها یا قوم نگاران توصیفهای
را از انواع مختلف سکونتگاهها به ما ارائه میدهند. در هر نوع از این سکنی گزینیها
، پدیدار شناس تلاش لازم را انجام میدهد تا ریشههای اصلی ''آسایش'' محصور
در این سکونت گاهها را بدست آورد. اولین وظیفه ی پدیدار شناس یافتن قشر و پوسته ی
اصلی سکونت گاه است. اما مشکلات مرتبط بسیار زیادی برای مشخص کردن واقعیت هر
جزیی از سکونت گاهها به وجود میاید, هرچند که برای پدیدار شناس ، این جزئیات ، به
عنوان طرح اولیه ی موضوع و پدیده ی روان شناختی، باید مورد توجه قرار بگیرد.
این
جزئیات موارد زائد و اضافی نیستند. در نتیجه، ما باید بتوانیم چگونگی زندگی کردن
خود را در این فضای حیاتی و واجب و چگونگی ریشه دواندنمان را در گوشهای از این
دنیا توضیح دهیم. زیرا که خانههای ما, گوشهای از دنیا برایمان محسوب میشوند.
همانطور
که اشاره شد، خانه اولین جهان ما محسوب میشود، که به وسیله ی آن میتوانیم در تقابل
با عالم واقعی قرار بگیریم. خانه یکی از بهترین قدرتهای ادغام و یکپارچه سازی
تفکرات، خاطرات و رویاها برای انسان است. اصل در هم تنیدگی برای یکپارچه سازی رویا
پردازی ها. گذشته، حال و آینده دینامیزمهای مختلفی را در اختیار خانه قرار میدهد
، که غالباً به طور همزمان در یکدیگر مداخله میکنند. در زندگی , خانه احتمالات را
کنار میزند. بدون آن وجود انسان پراکنده خواهد شد. این ویژگی خانه انسان را در
مقابل طوفانهای زندگی حفظ میکند. خانه ، به عبارتی، روح، جسم و اولین جهان
انسان است. قبل از اینکه انسان در مقابله با جهان بیرون قرار بگیرد در گهواره ی
خانه جای خواهد گرفت. متافور گهواره حقیقتی است که قابل انکار نیست. این واقعیت،
از آنجایی که هر واقعیت یک ارزش است، ارزش بسیار مهمی دارد که در رویا پردازیهای
انسان باز تولید میشود. ``هستی`` در واقع یک ارزش است. زندگی که خوب شروع میشود ،
محصور در خانهای محافظت کننده. خانه بدنه ی تخیل را تشکیل میدهد و به انسان توان
آن را میدهد که راستی و درستی ثبات و استواری خود را از عدم آن تشخیص دهد. ما
همواره واقعیت را در خیال تصور میکنیم. برای تشخیص دادن همه ی این تصاویر ، که
روح خانه را توصیف میکنند، و باعث ترقی بعد واقعی روان شناختی خانه میشوند توجه
به دو نکته الزامی است:
۱-خانه همواره به صورت هستی قائم و
عمودی به سمت بالا تصور میشود، و بر اساس قائم بودن خود با یکدیگر متفاوت میشوند.
قائم بودن در واقع یکی از نیازهای ذهن خود آگاه مان است.
۲- خانه به عنوان هستی مرکزی و تمرکز یافته، به عنوان نیاز
دیگر ذهن خودآگاه انسان به مرکزی بودن، مطرح میشود.
این دو موضوع
به صورت بسیار انتزاعی بیان شده است. هر چند با ارجاع دادن آنها به معماریهای
مختلف "زیرشیروانی" و "زیرزمین" های خانه ها قابل توضیح خواهند بود.