یوتوپیا و دیستوپیا، برای قرن ها، پای ثابت تلاش های فکری معماران،
نویسندگان، تئوریسین ها، مدرسین و حاکمان بوده است. همه این تلاش ها بر دو پیش فرض
موکد بوده اند؛ اول انکه، چیزها انگونه که هستند، ناکامل، ناکارامد و غیرمنطقی اند
و از این نظر می توانند و بایستی بهتر شوند، دوم انکه؛ معماران می توانند به جهان
ما و به تجربه ما شکل دهند و یوتوپیا و نگره های یوتوپیایی را به واقعیت های
روزمره نزدیکتر کنند.
ویلا روتندای آندرئا پالادیو با تمرکز سفت و سختش بر ویستاهای روستای
وِنِــتــو، به نوعی نظمی ذهنی را بر منظر مقرر می دارد و تحمیل می کند. ویلا
روتندا یک مثال کلاسیک است که در قلب ان مردی باهوش ایستاده تا به شاکله سازمان
دهنده فضا نظم دهد.
جیووانی باتیستا پیرانزی با ارائه طرح های غریبش از زندان ها اصولی به
شدت متنوع را مطرح می کند، تخیل از بند رسته انسان، به واسطه کنکاش عمیق بر سرداب
های تاریک و مرموزی که شکلی نامتعین و بی پارامتر دارند. جهان پیرانزی، جهانی در
دفاع و تمجید از زیبایی بی نظمی است.
این دو گرایش عمده در بلندای زمان به واسطه ابداعات انسانی متحول شدند
و دگرگونی تمدن و شهرهایی که در ان ها زندگی می کنیم را رقم زدند.