در ابتدای قرن بیستم، تبی جهان را فراگرفت؛ تکثیر بی پایان و غیر قابل
کنترل شهرهای معاصر، این تب بلند ایده استراتژی های نوین طراحی برای کنترل این اشوب
غیرقابل پیش بینی را تسریع کرد. در اوایل دهه 20، هنرمند و معمار هلندی؛ هنریک
وایدولد، بر قوام این پیش انگاره که متروپلیس مدرن در سرحد انفجار قرار دارد و شهر
عملا به پدیده از مد افتاده بدل شده است با تاکید بر مسئله فاصله گذاری spacing از این بارزه به عنوان
یکی از کیفیت های مثبت ایده الی به نام شهر شهرزدایی شده cityless
city استفاده کرد.
وایدوِلد با مسافرت و گشت و گذار پیرامون شهرهای مهم اروپایی به این
نتیجه رسید که فرهنگ مصرفی مدرن هم سپیده دمانی است برای پیشرفت و هم مدخلی است
برای مخدوش سازی خطرناک خود همین پیشرفت. به گمان او افزایش میزان و امکان تحرک
فردی و ظهور رسانه های جمعی انسجام فیزیکی شهر را از میان برداشته است و به جای ان
سیل عظیمی از احساسات ضد و نقیض را جایگزین کرده. وایدولد با تمرکز بر روانشناسی
ادراکی برامده از نگاه و منظر و چشم انداز perspective
phycology به کاوش بر تجربه شهر و صورت
بندی پیشنهاداتی برای طراحی جهان نو نشست، او به وادی نظریه هایی پا گذاشت که از
جهان تئاتر امده بودند و بر دیدن و دیده شدن تاکید می گذاشتند.
هنریک وایدولد در قالب ایده شهر شهرزدایی شده به دنبال ظرفیت هایی
برای خلق متروپلیسی ایده ال می گردد، او به دنبال ترکیب و هم گرایی ارگانیک تر شهر
و طبیعت است و تلاش می کند نظم را بر قوام چشم انداز منظر مقرر سازد، به جای انکه
تولید نظم را بر محور محیط شهری پیش راند. در نگاه و استراتژی او ساختمان ها
بایستی از بند خیابان ها و میادین رها شوند و در تعامل عمیق با منظر به خلق موقعیت
های همیشه متغیر نشینند.
شهرهای وضع موجود بایستی با حلقه ای از برج ها محاط شوند که فرای ان ها چشم انداز
پیرامون شهر به واسطه شبکه ای از بلوارها و ازادراه ها تقطیع می گردد. برج ها در
این میان نه فقط تاکیدی دراماتیک در منظر هستند بلکه در قامت مونومان هم نقش ایفا
می کنند. در قالب این طرح جامع وایدولد که تجربیاتش از طراحی تئاتر را به طراحی
محیط طبیعی منتقل می کند در زیرین ترین لایه ها به دنبال تغلیظ تجربیات جمعی برای
چسباندن دوباره اجتماعی قطعه قطعه شده و خلق دوباره یک باهماد commumity است.