ملاحظه ی پدیدار شناسانه ی ما
در ارتباط با ابژه ی معماری نشان دهنده ی آن است که عموماً ما معماری را به عنوان
ابزاری برای ارتباط تجربه کرده ایم. اجازه دهید دیدگاه انسان اولیه را راجع به
معماری تصور کنیم. این انسان عصر سنگی پناه گاه خود را در تورفتگی دیوار،
در گودال و غاری در دل کوه مییابد تا خود را از گزند باد و باران محافظت کند. او
غار را به عنوان پناهگاه تجربه میکند. او ارزش فراوان پناهگاه را در مییابد و آن
را به عنوان محدودهای از فضای خارج فرض میکند که از آن جدا شده است و به عنوان
آستانه ی شروع فضای داخلی، یادآوری گنگی از نوستالژی فضای رحمی، در او به
خوبی به عنوان فضای محافظت شده، اما به صورت مبهم، رسوخ میکند. وقتی که طوفان فروکش
کرد، او احتمالا غار را ترک کرده و از بیرون به تجدید نظر در مورد پناهگاهش
میپردازد، جایی که او "مفهوم" ورودی را، به عنوان حفرهای که او را به داخل
راهنمای میکند، در میابد. و فضای آستانه در حافظه اش نقش میبندد، تصویری از
درون: حفره ی ورودی، طاقی، دیوارهای فضای اطراف .
در نتیجه "ایده ی" غار
شکل میگیرد که مفید است حداقل به عنوان وسیله ی یادمانی، و انسان را قادر میسازد
تا بعدها به غار به عنوان فضای محافظت کننده در مقابل طبیعت بیندیشد، اما همچنان او
را قادر میسازد تا غاری دیگر را به عنوان فضایی مشابه درک کند. در نتیجه ایده ی
غار به سرعت تبدیل به "مدل" یا "سمبلی" از پناهگاه میشود. چیزی (مدل یا
سمبلی ) که به صورت ذاتی و حقیقی در طبیعت وجود خارجی ندارد ولی بر اساس
"تشخیص" انسان در بافت مشخصی پدیده ی "پناهگاه" برایش شکل میگیرد. این
مدل ( یا مفهوم) که عملکرد مشخصی نیز دارد به وسیله ی انسان قابل تشخیص خواهد شد،
مستقل از اینکه او بخواهد از آن استفاده کند یا نه.
انسان در مییابد که پناهگاه
میتواند جلوههای متنوعی داشته باشد. این وجه هنوز موضوع درک "فردی" از مدلی
"انتزاعی" خواهد بود، اما با این حال این مدل در ذهن انسان "رمزگذاری" و
مدوّن شده است، نه در محدوده ی اجتماعی بلکه در محدوده ی فردی. حال که "مفهوم"
پناهگاه درون ذهنش تبدیل به ابزار ارتباطی گردیده است احتمالا انسان را قادر
می سازد تا آن را با دیگران به اشتراک گذاشته و از این طریق به ارتباط و مراوده با
اجتماع بپردازد. به وسیله ی نشانههای گرافیکی، این کدگذاری معمارنه، باعث ایجاد
کدگزاریهای شمایل گون میشود و پناهگاه تبدیل به "ابژه ی" ارتباطی و مراودهای
خواهد شد. در این مرحله نقاشی یا تصویری از پناهگاه تبدیل به وسیله ی ارتباطی "عملکردگرا" خواهد شد حتا وقتی که نیازی به استفاده از آن نباشد. اینجاست که
سخن رولند برتهس مصداق پیدا میکند، "هر جا اجتماعی شکل گرفت، تمام عملکردها
تبدیل به سمبل یا مفهومی از خود شده اند."
برای استفاده از قاشق برای
آنکه غذا را به دهان خود بگذاریم، عملی انجام میپذیرد، به وسیله ی استفاده از "مصنوعی" که باعث ارتقا عملکرد شده است. این ارتقا عملکرد نشان دهنده ی آن است که
مصنوع عملکردی گویا را ارائه میدهد. مصنوع با عملکرد ارتباط میگیرد تا باعث تکمیل
و انجام عمل گردد. بعلاوه، حقیقت اینکه فردی که از قاشق استفاده میکند در دید
جامعه تبدیل میشود به ، ارتباط با نوعی همنوایی و مطابقت، که عمل فرد به وسیله ی
مصنوع ارتقا یافته است و بر فرم مشخصی نیز دلالت کرده است . درست به مانند
غار که به عمل پناه گرفتن ارتقا میبخشد و بر وجود مقدرات و امکاناتی از عملکرد
غار دلالت میکند.