زنان، معماری و برابری
مدتی بود که از پشت پنجره صدای همهمه و بازی برادرم و بچه
های همسایه را می شنیدم، تنهاگاه از ایوان، کلام کوتاهی با هم بازیهای قدیمی رد و
بدل می شد. قانون نانوشته ای بود، قانون آن سالهای جنگ و پس از آن، با اینکه
دروازه بان فوتبالِ خوب و دوچرخه سواری قابلی بودم و در والیبال هم بدکی نبودم،
کنار گذاشته شده بودم. نمی دانم معلم دینی سال سوم که اتفاقا همسایه مان هم بود
سببش بود یا برادرم، اما دیگر در بازی دخترانه و پسرانه کودکی جایی برایم نبود. می توانستم که نپذیرم، عناد کنم و شورشی باشم،
اما پذیرفته بودم.
در خانه اما محدودیتی
نبود، اینگار برای هر آنچه می خواهی، فرصت هست. آنچه که می خواهی بخوانی، بنوازی ،
فیلم های خوبی که ببینی و موسیقی هر آنچه که دوست داری ،گوش فرا بدهی و آزادانه
انتخاب کنی. می خواستم موسیقی بخوانم، بسیار دوست داشتم اما استعدادش نبود. برادرم
گوی سبقت را برده بود و من مدام دست دومی می نمودم و بیش از پیش به رمان پناه بردم.
سرگذشت زنان و مردان، ماجراهای دل دادن و دل سپردن، جانهای شیفته و داستانها.
محبوب ترین کاراکترها زنانی بودند که تنها کودکانشان را بزرگ کرده بودند و جز به
عشق انتخاب شده خودشان تن نداده بودند، کار می کردند و مستقل بودند. جان شیفته ی
آنت ریور و رنج ِ مادر گورکی، اضطراب و بی قراری دائمی اما
بواریِ بالزاک، عشق افلاطونی و آشفتگی آنا کارنینا و بسیاری از این دست. من در
رویای خود با زنهایی که می خواستند و می توانستند، غرق بودم؛ هرچند با سرانجام
هایی غم بار. بند یک اخلاقِ کشنده اما به جایی و درونم وصل می شد؛ یک کشاکشِ
همیشگی. رفت و برگشتی که سینما و آشنایی با فلسفه و علوم اجتماعی به آن ابعادی
دیگر داد. سینما نه از نگاه زنان کارگردان و دست اندرکار، بلکه فیلمهایی که درباره
زنان ساخته می شد.
سالها قبل و همان اوایل دبیرستان تصمیم گرفتم که معمار باشم،
یک انتخاب اگاهانه از تصویری جذاب و دور از واقعیت. سالهای دانشکده به سرعت گذشت، از
همان میانه ، کار کردن در دفاتر معماری هم بخشی جدایی ناپذیر شد و آموزش و حرفه هم
زمان رخ نمودند. حرفه ای که تمام روح و ذهن و جسمت را حتی در خواب گرفتار خود می
کند. حرفه ای سخت که مرد و زن هم نمی شناسد، با تناسب مضحکی از خدمات و دریافت حق
الزحمه. گاه به پشت سر که نگاه می کنم، خود را در گیجی مداومی می بینم از انکارِ
عدم تساوی شرایط. شاید برمی گردد به تصمیم اوان نوجوانی، همان پذیرش شرایط، اعتراض
نکردن و پناه بردن به آنچه که اعتقاد داری. روزهای پرفراز و نشیبی از انرژی بی
پایان برای تثبیت خود تا کارفرمایی شرایط تو را از همکاران مرد کمتر نبیند و نتیجه
اش ساعاتی بیشتر در کارگاه و دفتر، پایه ریزی فضاهایی برای گفتمان در دیسیپلین
معماری و پیگیری امر صنفی بود. یک دویدن بی پایان تا هفت سال پیش که به دانشگاه
برگشتم و این بار در کسوت معلم ، تفاوت را دیدم. شور و انرژی بیشتری که دختران
دانشجو در کلاس داشتند و نگرانیهای بی پایانشان آینه ای شد برای اینکه زمان را
متوقف کنم و دوباره خود را در همه این سالها بازبینی کنم. در میانه ای که ایستاده
بودم و با یک پرسش: چه احساسی خواهم داشت
که همه رویاهای دوران دانشجویی را در حرفه خود محقق کنم؟ آرمانی که هیجان و تمنای
خلاقیت را در ترسیمات و برخی کارهای زاها
حدید می دید تا شناختی که به واسطه انتخاب گرایشم در معماری و با توجه به نیازهای
درونی ام دقیق تر شد. داستان تلاشهای زنان معمار از دنیس اسکات براون متفکر که
درکنار رابرت ونتوری گمنام تر ماند و
فعالیتهای اجتماعی وسیع جین جاکوبز درباره شهر تا لینا بوباردی که دفتر جو
پونتیِ شهیر و سردبیری دوموس را ترک کرد و به برزیل رفت و بناهای زیادی به خصوص در
سائوپولو با نگاه به انسان طراحی کرد و درکنار زندگی معمول خویش، فعالیتهایی دیگری
همچون طراحی مبلمان و طراحی گرافیک و
سردبیری مجله هبیتات را بر عهده داشت. این زنان و بسیاری دیگری از همکاران فعال
معاصر با همه نبوغ و تلاش خویش، اثباتی بودند برای تغییرِ چهره مردانه حرفه ی ما.
حال چند سالی است به عنوان یک کنشگر این حرفه، از نقش پیشین خویش فاصله گرفته ام.
باورم بر این است که پذیرش شرایط و بیشتر تلاش کردن برای تضمین حضور به نسل من تعلق
داشته است و هم اکنون شرایط برای تغییر مهیا است. من و همه همکارانم برای ایجاد
شرایط مساوی می بایست از امنیت وسواس گونه خویش فاصله بگیریم و فضایی دیگر خلق
کنیم. بیش از هرزمان و همگام با سرعت گیج کننده دنیای معاصر و موانعی که برای زنان
در راستای تعریف موفقیت وجود دارد، نیازمند تشکیل و تأسیس سازمانهایی برای باز
تعریف ایده های موفقیت هستیم، اینکه چگونه می توان با همه محدودیتها برای زنان، به
صورت دراز مدت در این حرفه فعال ماند و هم زمان نهادهای دیگر را به راهبری زنان
ترغیب و تشویق کرد؟ این سازمان علاوه بر تدوین راه کارهایی برای رفع این محدودیتها
در دنیای خارج حرفه، می بایست فعالیتهایی را برای تغییر در ذهنیت زنان معمار و
همکارانشان به منظور فعالیت توأمان و مشترک دردرون این دیسیپلین اعم از آموزش ، تحقیق، گفتمان
و کار حرفه ای تبیین کند. در نبود یک
سازمان حرفه ای و صنفی فعال برای معماران در ایران، تشکیل یک سازمان فعال حرفه ای
از سوی زنان معمار می تواند الگوی مناسبی برای یک گفتگوی مشترک صنفی و درون حرفه
ای در دیگر زمینه ها را هم پدید آورد. شاید این فعالیت بزرگ در کنار زنان معمار
سرزمینم بتواند به همان پرسش و تأمل که در میانه متن مطرح کردم، پاسخی در خور دهد، اینکه بتوانیم با یکدیگر به آرزوهای دوران دانشجویی خود نزدیک شویم و به دیگر
زنان جوان و تازه وارد در این حرفه یاری رسانیم.
این متن در قالب مجموعه "زنانِ معمارِ ایرانی و
سقف شیشه ای در نوزده روایت" پدید و در این لینک گرد آمده است.