"زن"
معمار سقف شیشه ای
موضوع "سقف شیشه
ای" بحثی جدید نیست و اولین بار در سال 1986 در مجله “Wall Street” به کار گرفته شد. این اصطلاح به موانع نامرئی و در عین حال
غیرقابل نفوذی اشاره دارد که به دلیل وجوه تمایز گروهی از جامعه - از جمله نژادی
یا جنسیتی- علیرغم داشتن قابلیتها و تواناییهای همسان با دیگران، بر سر راه رشد و
پیشرفت حرفه اي آنان قرار می گیرد و آنان را از رسیدن به جایگاهی که واقعاً
استحقاقش را دارند باز می دارد. این اصطلاح بیشتر در خصوص بیان وضعیت زنان در جهان
حرفه ای مورد استفاده قرار گرفته است. اما با بررسی دقیق تر آن، متوجه می شویم که
چطور استعاره ی “Glass Ceiling” ما را از درک واقعی مسئله گمراه میکند. سقف
شیشه ای اشاره ای مستقیم به مراتبِ فوقانی مسیری دارد که یک زن در پیشرفت کاری خود
دنبال می کند و هنگامی که به اوج نزدیک می شود BAM-- به ناگاه
در آن جا متوجه می شود که نمی تواند پیش تر برود. در صورتی که چالش های این مسیر
برای دستیابی او به موفقیت، در قله و یا مراتب بالا قرار ندارند، بلکه از همان قدم
اول و از بدو ورود به حیطه حرفه ای آغاز می گردند. زنان در درون مناسبات پیچیده
تحولات بعد از انقلاب صنعتی علیرغم کارایی تأثیرگذار خویش، اکثراً در حاشیه قرار
گرفته و ترجیح دادند خود را به صورت "ابژه" باور کنند تا در مقام
"سوژه" واقع شوند. در جامعه ای که فرهنگ سازی به سمت تحمیق عمومی برنامه
ریزی می شود، در رسانه ها و به هر صورت ممکن حتی بر در و دیوار شهر، الگوی یک زن
نمونه فراتر از یک مادر خانه دار و یا همسری مطیع نمی رود. او از همان نخستین سال
های کودکی در روند شکل گیری شخصیت و باورهایش تحت القائاتی قرار میگیرد تا نهایتاً
ناخودآگاه اش را به نحوی برنامه ریزی کند که حضور بی حضورش را شکل دهد. به همین
دلیل شاید مناسبتر باشد که به جای "سقف شیشه ای" از واژه "کف
چسبناک" استفاده شود.
به گفته ی مارجی وارل، ستون نویس فوربس، اغلب زنان خود
را دست کم می گیرند، به خود شک دارند، از خود دفاع نمی کنند، اهداف خود را توسعه
نمی دهند و بیشتر به “Comfort Zone” متمایل هستند. در اینکه موانع خارجی در محیط حرفه ای وجود دارد
شکی نیست اما بزرگترین مانع به خود آنان برمیگردد. به دلیل همان القائات نادرست، تلاش
اکثر آنان این است که از درگیری بپرهیزند و باعث ناراحتی دیگران نشوند. در نتیجه
چون آسیب پذیرترند برای دوری از خطرات احتمالی و حفظ امنیت روحی- فیزیکی و
اجتماعی، اغلب در محیط حرفه ای تصمیمات درستی نمی گیرند و در نهایت این باور ایجاد
می شود که قابل اعتماد نیستند. از همان کودکی احساس گناه و ترس و وابستگی در
وجودشان ریشه میدواند و این ناآگاهی سبب می شود "زن" شرایط موجود را با
تمام ذلت ها بپذیرد تا تن به شرایط جدید که برایش روشن نیست بدهد [1]. در جایی که
تفاوت تبدیل به تمایز می شود زن روزگارش را ولو در محیط کاری در
"اندرونی" به سر می برد (انزوا) و پا نهادن به "بیرونی" یعنی
همان فعالیت اجتماعی و حضور در صحنه حرفه ای، امنیتش را بر هم می زند. بخشی از این
امنیت توسط مردانی تهدید می شود که به موجودیت زن نگاهی تصاحب گرایانه دارند و
برایش ارزش مستقلی قائل نیستند. اما بخشی دیگر از این تهدید هم از جانب زنان دیگر
اتفاق می افتد و چه بسا حتی خیلی بیشتر. به قول Oprah Winfrey افراد
واقعاً موفق تلاش می کنند تا باعث رشد و ترقی دیگران شوند و این یکی از روش های
شناسایی یک زن موفق و قدرتمند است که تا چه حد مسیر را برای رشد و ترقی دیگر زنان
هموار می کند. در مصاحبه ای که با برخی از زنان موفق و قدرتمند تحت عنوان The World's Leading Women Define Power انجام شد در تعریف قدرت، همه ی آن ها به
نکته مشترکی اشاره داشتند که موفقیت، امری شانسی نیست بلکه کاملاً حساب شده و
برنامه ریزی شده انجام می گیرد و قدرت واقعی عملاً توانایی و امکانی برای ایجاد
تغییرات مثبت در جهان است نه به تملک گماشتن و کنترل دیگران و یا خودنمایی. زنان
قدرتمند دنبال مقبولیت “Niceness” نیستند بلکه
با شفقت “Kindness” از توان خود برای ایجاد فضایی بهتر برای
زندگی استفاده می کنند. آنان با شناسایی Sticky
Floor از سندروم
مقبولیت عبور کردند و از تنها ماندن و خوشایند دیگران قرار نگرفتن نهراسیدند. خود
را باور داشتند و توان خود را در جهت ایجاد تغییراتی در جهان در جهت بهبود شرایط
به کار گرفتند.
Michael Hunter در سال 2005
با ارائه مقاله ای علمی در دانشگاه Sheffield اثبات نمود[2] هنگامی که یک مرد صدای زنانه را
می شنود، این صدا در بخشی از مغز او دریافت می شود که موسیقی را درک و دریافت می
کند. اما وقتی صدای مردانه را می شنود اطلاعات در قسمت پسین مغز به عنوان “Mind's eye” تحلیل می شود که در آن جا مقایسه تجارب و
ارزشگذاری ها، شبیه سازی ها و درک و فهم و دسته بندی اطلاعات صورت میگیرد. لذا
نیاز است جهت انتقال موثر پیام، بخش تحلیل داده ها را در مغز مخاطب فعال نمود.
با رجوع به
دستاوردهایی علمی از این دست، شاید بهتر باشد زنان، هوشمندانه روش های موثر تری را
برای انتقال ایده ها و پیام خود به دیگران برگزینند. بدین معنا که لازم است به جای
آنکه خشن و مردانه رفتار کنند و یا برای
مصونیت از اتهام پرخاشگری- b-word- خود را
فروتنانه نابود سازند، آگاهانه از تکنیک هایی بهره جویند که مسلماً با نوع عملکرد
مردان در حیطه ی کاري متفاوت است.
وقتی بر این "کف
چسبناک" فائق آمدید متوجه می شوید که این "سقف شیشه ای" صرفاً یک
توهم است و بعد از آن همه چیز امکان پذیر می شود. حتی اگر باور عمومی بر وجود آن
باشد، استعاره ی شیشه اشاره اي نوید بخش به شکننده بودن آن دارد.
1.
Nice Girl Syndrome
2.
https://www.sheffield.ac.uk/news/nr/422-1.174743
این متن در قالب مجموعه "زنانِ معمارِ ایرانی و
سقف شیشه ای در نوزده روایت" پدید و در این لینک گرد آمده است.