در طول تاریخ فرهنگ و تفکر غرب، مردمان، مفاهیم و عقایدی
وجود داشته اند که تحت عنوان "دیگری" تعریف می شوند. مانند هیولاها،
بیگانگان یا وحشیانی که ارزش های جامعه متمدن را تهدید می کنند و یا استحکام
خویشتن عقلایی انسان را مورد هجوم قرار می دهند. در زمره این گونه دیگران می توان
از مرگ، ناخوداگاه و دیوانگی نام برد. هم چنین، شرقی، دیگریِ غربی، خارجی، همْ جنس
خواه مونث نیز دیگری هستند.
در ساختار تفکر غربی، دیگری، به معنای مکانی خارج از ارزش های رایج متمدنانه ی
فرهنگ غربی تبعید می شود؛ با این حال، در همین لحظه بنیادین تبعید است که استقلال
و قدرت "خود" یا "همان" شکل می گیرد.
لویناس
چاشنی ای که دیگربودگی یا دگربودْ پیش روی تفکر و فرهنگ غربی می گذارد را گسترش می
دهد. از دیدگاه لویناس، فلسفه غرب به طور سنتی دیگری را به عنوان ابژه خودآگاهی
برای سوژه شناسای غربی تعریف کرده است. این تعریف فروکاهنده به طور موثری دگربودگی
منحصر به فرد دیگری را نابود کرده است. لویناس اعتقاد دارد که در تقابل با این
فروکاست، دیگری همواره از خوداگاهی و کنترل خود غربی می گریزد. از نظر لویناس
چالشی که دگربودگیِ دیگری پیش روی قطعیت خود قرار می دهد و همچنین رویارویی چهره
به چهره خود و دیگری نقطه اغاز مقوله ی اخلاق است.
متون دیگری از کتاب گایاتری چاکراوارتی اسپیواک در این
صفحه قابل دسترسی است.