بانوان
معمار و سقف شیشه ای
1- سه سال پیش در
چنین روزهایی در اواخر پاییز باید با اعضای تیم طراحی یک پروژه نسبتا بزرگِ پنجاه
و چند هکتاری و بعد از حدود یک سال کار تیمی و برگزاری چندین جلسه با مسولان، برای
دفاع از طرح مان به شهرداری یکی از مناطق مهم و وسیع تهران رفتیم. من به عنوان مدیر
طراحی، همراه با مدیر پروژه، دو تن از اعضای تیم طراحی و دو نفر مشاور پیشکسوت طرح
به محل جلسه رسیدیم. فایل کار را روی کامپیوتر چک کردیم. ایراد کوچکی داشت به همین
دلیل از نقشه کش شرکت که پسر جوان منظم و نسبتا خجالتی بود خواهش کردیم فایل دقیق
تر به جلسه برساند. بعد از مدتی جلسه با حضور شهردار، معاونان، شهردار نواحی و ...
(حدود بیست و پنچ نفر از آقایان) تشکیل شد. نیم ساعتی پروژه را شرح دادم. منتظر
نظرات بودم. بدون استثنا همگی ایشان رو به همکار جوان (نقشه کش) ما که حالا پشت
کامپیوتر بود، سوالات و نقد های خود به پروژه را مطرح می کردند و آن طفلکی هم
دایما از خجالت سرخ و سفید می شد. در این بین همگی تیم ما در تعجب از این بودیم که
چرا از ما سوال نمی کنند.!! خلاصه چند دقیقه ای گذشت تا ناگهان به یادم آمد که
همگی تیم ما به جز آن پسر جوان، زن بودیم!!
اینجاست که جنسیت
مقدم بر مهارت و دانش است. این سقف شیشه ای را جامعه ساخته است. جامعه ای با فرهنگی
به عمق فرهنگ های کهن است که اکنون ـ و در گذار طولانی مدتش از سنت به مدرن ـ زن و مهارت و دانش
او را برنمی تابد. تا پیش از جلسه مذکور بارها و بارها با این گونه برخوردهای
جنسیتی روبرو شده بودم. مثلا در سرکشی به کارگاه ساختمانی، یا هنگام متقاعد کردن
پیمانکار برای اجرای صحیح تر طرح یا در
جلسات کاری در این شهر و در آن روستا.... اما همیشه خودم را توجیه می کردم که شاید
در خرد-فرهنگ های محلی و یا سطوح کارگری این نگاه آزار دهنده وجود دارد. اما
زمانیکه ناچار شدم چشم را به حقیقت باز کنم، اعتراف می کنم که ناامید کننده بود.
2- شاید می باید امید
را در حیطه آموزش و پژوهش جستجو می کردم. یعنی جایی که در یک دهه اخیر دختران و
زنان این سرزمین بسیار بیش از گذشته به طور ملموس و عیان نه تنها حضور دارند بلکه با
تعدادی چند برابر جنسیت مخالف در حال یادگیری و یاددهی هستند. نسبت دوازده دانشجوی
دختر به تعداد چهار دانشجوی پسر در آتلیه های معماری بوده که سالهای اخیر هدایت
شان کرده ام. آنچه در بیش از دوازده سال در دانشگاه دیدم این بود که پس از فراغت
از تحصیل، این بانوان معمار اغلب به دلیل رجحان و اهمیت وظیفه فرزندپروری، یا از
حیطه حرفه آرام آرام کنار می روند و یا در کنج و حاشیه امن دفاتر معماری به کار
حرفه ای ادامه می دهند که البته در اینجا هم بارها شکایت و شکوِه ایشان از محیط
کار و حقوق نابرابر در مقابل کار برار،
مساوی و حتی گاهی حجم کار بیش از حجم کار همکار مرد در دفتر را شنیده ام.
3- چندی پیش با جستجوی
بیش تر متوجه شدم در اغلب کشورها (حتی کشورهای توسعه یافته ) هم وضع چنین است. در
سال 2011 -تانجا کولاک (Tanja Kullack) در مقدمه کتاب "معماری ـ شغلی برای یک
زن" (Architecture
- A Woman’s Profession) شرح داده است که بنابر
مطالعه انجام شده انجمن معماران اروپا" اختلاف درآمد یک معمار تمام وقت
مرد و زن در حدود چهل درصد است. یعنی یک معمار مرد شاغل در یک دفتر معماری
سالیانه 39600 یورو و یک معمار زن هم رده وی سالیانه 23436 یورو درآمد
دارد." این گزارش ادامه می دهد "تنها یک سوم معماران دارای
پروانه کار در اروپا زنان هستند. بیشترین آنها حدود 56% در فرانسه و کمترین
تعداد آنها کمتر از حدود 40% در هلند فعالند. در آمریکا 13/3 % از معماران
دارای پروانه کار زن هستند." و اینکه "در آمریکا حقوق یک مرد معمار
شاغل به صورت تمام وقت در دفتر معماری به طور متوسط 83100 دلار در سال و
حقوق یک معمار زن هم رده وی سالیانه 68200 دلار در این کشور است."
4- در هنگام حضور در
جلسات مرتبط با مساله معماران- و بانوان- ( چه در دانشگاه، چه در سازمان نظام
مهندسی - چه در همایش های حرفه ای یا علمی) بارها به معمار بودن و زن بودن فکر کرده ام: معمار بودن (یا به
نوعی تلاش برای معمار شدن!) به تنهایی کار زنانه یا مردانه ای نیست... یک
حرفه است... یک هنر است... یک علم است.... مانند هر حرفه، هنر یا علم دیگر مرد
و زن نمی شناسد.... اما چندجانبه است... و دشوار!
زن بودن اما پیچیده است (چه در دیدگاه روان شناسی و
چه جامعه شناسی!) و همزمان مادر بودن پیچیده تر و
دشوار تر.... پرورش و تربیت فرزند مسوولیت سنگینی است... خواه مادر، معمار
باشد یا نباشد.... حال اگر معمار هم باشد، یعنی حرفه ای چند بعدی و میان
دانشی را در پیش گرفته باشد کار دشوار تر هم می شود...زن معمار ( و به خصوص مادری
که معمار است یا معماری که مادر است) باید وارد میدان جنگی شود که هر روز در
آن دست کم سه برابر همتای معمار مرد، بکوشد تا بتواند هم تراز وی
باشد... این خوبست یا بد؟ نمی دانم! ...اما اگر حاصل و نتیجه کار هر دو یعنی هم زن
معمار و هم مرد معمار در آخر بخواهد یکی باشد، پس این همه تلاش برای چیست....؟؟ واضح
تر بگویم: ساختمانی در شهر نیست که با دیدن آن متصور شوم معمار آن زن بوده است،
نه مرد.... این بدیهی است یا نه، نمی دانم؟
5- سوالی که در ذهن
دارم این نیست که بانوان معمار بالاخره می توانند "سقف شیشه ای"
که یا خودشان و یا –به نظر من- جامعه برایشان ساخته است را بشکنند یا نه؟ سوال مهم
تر من اینست که حال اگر بانوان معمار این سقف شیشه ای موجود را شکستند، چه به وجود
خواهد آمد؟ آیا جنبشی در معماری اتفاق خواهد افتاد؟ آیا معماری جهان تغییر جهتی
خواهد داد؟ آیا محیط های کالبدی زندگی انسان بهبود خواهد یافت؟ یا اینکه قرارست
زنان معمار فقط اجازه حضور بیابند و همان قوانین نوشته و نانوشته مردانه را مبدل
به معماری و ظرف زندگی کنند؟
این متن در قالب مجموعه "زنانِ معمارِ ایرانی و
سقف شیشه ای در نوزده روایت" پدید و در این لینک گرد آمده است.