زنان و سقف شیشه ای!
اولین باری که قرارداد بستم حدود بیست و یک سالم بود. من از سال دوم راهنمایی
می دانستم می خواهم معمار شوم و با مسائل و مشکلات این حرفه هم تقریباً آشنا بودم
و وقتی هم وارد دانشگاه شدم کاملاً از قبل قانع شده بودم که در دانشگاه هیچ چیز از
اجراء یاد نمی گیرم و باید سرکار کارگاه بروم. در راه برگشت از جلسه پس از امضاء
قرارداد سراغ یکی از همکلاسی های پسرم رفتم و به او گفتم که من این قرارداد را
بسته ام و اگر می خواهی من طراحی و نظارت می کنم و تو اجراء کن و او با کمال میل
پذیرفت . بالاخره به خانه رسیدم و ماجرا را برای مادرم تعریف کردم و با خوشحالی
گفتم امیر علی اجرای پروژه را به عهده گرفت و من حالا خیالم راحت شد.
در جواب شنیدم که پس اشتباه کردی که معماری خوندی مگر در دانشگاه به امیر علی
درسی داده اند که تو نخوانده ای. این شد که بعد از نزدیک به بیست سال کار کارگاهی
من و همه افراد کارگاه یادشان نیست من زن هستم یا مرد.
با وجود اینکه از تابستان ترم 2 به 3 در دفتر معماری کار می کردم ولی نمی
توانم کتمان کنم که وحشت از اجراء مرا گرفته بود. از طرفی مثل گشواره به گوشم
آویزان بود که اگر کارت را خودت اجراء نکنی، پروژه نابود خواهد شد.
به نظر من موضوع سقف شیشه ای وجود دارد ولی ما زنان هستیم که این سقف را برای
حفاظت از خودمان می سازیم و عموماً در دوره ای از زندگی می خواهیم برای کمی نفس
گیری آن را بشکنیم. آلان که مادر شده ام بیشتر باوردارم که ما زنان این محدودیت
ها را بعنوان ارزش ذهن دختران و پسران می آزینیم، هیچ مرز فیزیکی وجود ندارد بلکه
این ذهن ما است که در پیروی از یک جریان عمومی شرکت می کند و چون جزیی از این اتحاد
جدید است احساس امنیت می کند در ابتدای همین اولین پروژه ، گچ کارم که هنوز بعد از
20 سال با او کار می کنم فکر میکرد که پروژه خانه شخصی من است اصلاً نمی خواست فکر
کند که من مهندس پروژه هستم و حتی یکبار به من گفت چقدر موجود بدبختی است که روزی
اش دست یک زن افتاده است. اینها نمونه ای از هزاران تجربه ای است که ما بعنوان
زنان در جامعه و در کار حرفه ای می شنویم ولی آیا اینها قابل توجه اند. من این قدر
در آرزوی ساختن تمیز پروژه ام بودم که حتی یک لحظه هم به حرف این آقا توجه نکردم و
کارم را جلو بردم و آلان دختر این آقا معماری می خواند و اتقاقاً دوره کار آموزیش
را هم در دفتر ما گذراند و خانمش روزی به من گفت که از وقتی شوهرش با من کار کرده
برکت به زندگیشان آمده است.
من در این مبحث از مثالهای خیلی عامیانه و روزمره استفاده کردم چون به نظرم
قطعاً وحود این تجربیات را نمی توان رد کرد و در عین حال در جایگاه خود مسایل
بسیار پیش پا افتاده ای هستند ولی بسیار زیادند شمار زنانی که تمام زندگی حرفه
ایشان را با پرداختن به این مسایل از دست داده اند. موضوع زنان و پیشرفتشان به نظر
من باید در ذهن زنان حل شود و با تمام وجود به آن ایمان داشته باشند. آن وقت است
که تمام درهای دنیا برویشان باز می شود و تمام موانع تبدیل به سکوهای پرتاب می
شوند. موفقیت در صحنه کار برای زنان خیلی شبیه به موقفیت در یک رشته ورزشی است.
دیسیپلین و ایمان و باور می خواهد ولی بعد از اولین موفقیت که قطعاً برای آن زحمت
زیادی کشیده ای بسیار سریع مسیر را می توانی طی کنی. من بعد از چندین سال ابتدایی
کارم در دفتر، کارگاه، در جلسات کاری در رده های مختلف همواره از زن بودنم
افتخار کرده ام و حتی فکر هم نکرده ام که اگر مرد بودم جایگاه دیگری داشتم زندگی
به طرز غریبی یک موضوع مشخصی است و ما با تمام وجودمان آن را می سازیم و معیاری هم
برای موفقیت و عدم موفقیت قطعی وجود ندارد. کلاً همه چیز نسبی تر از آن چیزی است
که جهان نسبی مدرن را به ما نشان می دهد. من امروز از دید خودم در آن موفقیتی
هستم که در بیست سال گذشته برای آن بی وقفه تلاش کرده ام و بسیار هم خرسندم ، امیر
علی هم در یک شرکت معماری در کانادا کار می کند و جالب است که اصلاً در اجراء هم مشارکت نمی کند، مهم این است که همه ما از آن چیزی که هستیم کاملاً خوشحال و راضی باشیم و فکر نکنیم
بعلت وجود یک سقف شیشه ای به آن چیزی که می بایست نرسیده ایم.
این متن در قالب مجموعه "زنانِ معمارِ ایرانی و
سقف شیشه ای در نوزده روایت" پدید و در این لینک گرد آمده است.