زمانه اتصالات [همْ گن] به اخر رسیده است، دانشی که به
مثابه ابزاری برای همْ سانی در نظر می امد دیگر معتبر نیست. اتصالاتی که زمانی به
نظر می رسید می تواند میکروکاسم ها را به ماکروکاسم ها متصل کند (مثلا سردرد را
همچون طوفانی در سر تفسیر کند)، نظامی که تلاش می کرد بین عناصر متضاد ارتباط هارمونیک
concordia-discors برقرار کند پاسخگو نیست، چرا که دیگر نمی تواند بر اضطراب
انسان فائق اید.
حتی بزرگترین متفکران قرن نوزدهم ما ـ فروید، نیچه و مارکس
ـ که برای ما برخی از مهمترین ایده های هزاره را ارمغان اوردند، وقتی که از امکان
زمانه ای بهتر سخن می گویند، ما را با محدودیت ها و مرزهای اگزیستنس مان مواجه می
کنند. بر قوام دانشی که این متفکران برایمان به جا گذاشته اند، ما فقط می توانیم
تلاش کنیم کاملتر زندگی کنیم ـ اگر ما تلاشمان بر محو و از میان برداشتن اضطراب
است، انگاه باید متوجه این واقعیت باشیم که تاریخ هست تا کمک کند ما نوستالژیا را
پس زنیم و از ان عبور کنیم، نه انکه نوستالژیا را منبع الهاممان قرار دهیم.