دکتر علی اکبر صارمی نقطه ی تابانی است در تاریخ
معماری و آموزش معماری ایران. او استادی بود به تمام معنا و من این را از منظر شاگردی می گویم که هرگز در
دانشگاه و سرِ کلاس او را ندید، اما در مقام دوستی از وی بسیار آموخت! در باب حرفه،
اما مهمتر، در نگاه به زندگی و جزئیات آن.
اوایل دهه 1360 با علی صارمی آشنا شدم . دفترش
با تقی رادمرد و جواد بنکدار در خانه قدیمی آجری و گچی خیابان رازی حوالی تاتر شهر
و پارک دانشجو بود. یادم است که به آنجا می رفتم تا اسلایدهایش را مرتب کنم تا
بعدا خودم هم از آنها بتوانم استفاده کنم. اسلایدها در واقع فیلم هائی بودند قاب
شده در قابهای مربع مقوائی یا کائوچوئی، که در دستگاه پروژکتور می گذاشتی شان تا
بر دیوار یا پرده نمایش بیاندازی. یادم است که بیشتر از ساختمانهای معروف تاریخ
معماری جهان بودند و من دسته بندی شان می کردم. علی آنروزها در دانشگاه تهران
تاریخ معماری هم درس می داد. برای نهار با آنها می نشستیم و تخم مرغ و سیب زمینی
پخته داغ با نان و پنیر و گردو می خوردیم. خیلی می چسبید! بعد تقی رادمرد"تارِ
یحیا"ی معروفش را به اتاق کناری می برد و تار می زد و نغمه خسته تار گوش ما
را از دور می نواخت.
صارمی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران درس
خواند. دوره ریاست هوشنگ سیحون. یعنی دوره بوزاری دانشکده. در کتابش " تار و
پود و هنوز" از این دوره و روابطشان با همدیگر و با معماری مفصل حرف می زند. سنت
قدیم دانشکده معماری در هنرهای زیبای تهران را من در سالهای 50 شاهدش بودم که
اواخرش بود و روحیه دکتر میرفندرسکی بر آن حاکم بود. آتلیه ها هنوز مهم بودند.
کامپیوتری در کار نبود و همه روی میزهای بزرگ
طراحی با دست و راپیدهای جوهری نقشه می کشیدند. بعد هم گاه کار را راندو می
کردند. استادان، هم کلاس تئوری می گذاشتند و هم به آتلیه و کارهای بچه ها سر می
زدند... می گفتند در دوران قبل از آن، یعنی سالهای 30 و 40، که به دوران سیحون
معروف بود، بیشتر "دست قوی" بودن امتیاز بود و این ویژگی البته، هم در
طراحی و هم در خلق فضای معماری، تبحر فرد ـ یعنی دانشجوی جوان ـ را نشان می داد و
او را نسبت به سایرین ممتاز می کرد. هادی میرمیران از دست قوی ترین ها بود و از
کارهای دوره دانشجوئی یکی را در اتاقش قاب
کرده داشت. به هر حال، معماری مدرن غرب مرجع اصلی آموزش محسوب می شد.
در سال های 1340 جامعه شهری تهران به شدت در حال
بسط و توسعه بود و الگوهای معماری بیشتر امریکائی بودند تا اروپائی و دانشگاه ها،
بیمارستان ها و ساختمانهای اداری و حتی ویلاهای مسکونی استخردار و مسکن آپارتمانی
3 و 4 طبقه دراطراف مرکز شهر تهران به سبک امریکائی و به شکل خانه های ردیفی طراحی
می شد. در سالهای 50 سفرهای دانشجوئی به شهرهای تاریخی ایران و بازدید از کعبه های
معماری ایرانی کما فی السابق بر قرار بود و من هم گاه به این سفرها دعوت می شدم.
نمی دانم اما چرا این زیارت ها در کیفیت کارهای معماری دانشجویان اثر چندانی بر جا
نمی گذاشت. صرفا یک جور ادای احترام به مام وطن محسوب می شد. زیرا به هر حال ،
معماری مدرن همچنان اساس تدریس و کار بود و اینترنشنال استایل در کارهای جاری حرف
اول را می زد. اما معماری های خوبی هم در گوشه و کنار ساخته و دیده می شد. کارهائی
مثل موزه ی کامران دیبا، ساختمان گروه بهشهرِ نادر اردلان، دانشگاه شیراز مقتدر،
تاتر شهر سردار افخمی ( که علی صارمی هم مدتی در دفترش کار کرد )، کارهای علیزاده....و
بعضی خانه های مسکونی زیبا که نظام عامری و حتی جوانتر هائی مثل ایرج کلانتری، علی
صارمی و نسرین فقیه می ساختند؛ که اتفاقا همه اشاراتی به معماری ایرانی و مصالح آن
نیز داشتند، ولی حیف که به معماری آرت دکوی ایرانی دهه های رضاشاهی و ادامه آن که
اتفاقا خیلی شاخص و زیبا بود!- یک سره بی توجه
بودند.
خیلی ها مثل صارمی برای عمیق تر شدن در کار
معماری و شهرسازی برای ادامه تحصیل به خارج رفتند و روی "دست قوی بودن"
خود متوقف نشدند. علی صارمی نیاز به دستیابی به عمق بیشتری در حرفه، و حرفهای اساسی
تری برای گفتن داشت. از همین رو، بعد از تهران به امریکا رفت و شاگرد لوئی کان شد!
او توجه به فضای معماری در ارتباط با شهر را می خواست تا در معماری اش چیزی ورای
یک حجم ساخته شده را مجسم کند. صارمی معماری را ساده و بی پیرایه می خواست، و مدرن!
به معنی اصیل کلمه: یعنی مربوط به لوکوربوزیه و میس ون دروهه و مدرسه باوهاوس ، اما
همواره به ثروت ها و داشته های خودمان هم توجه و دلبستگی داشت. از ابتدا هم نوعی یکی
از منریست های معماری مدرن به حساب می آمد. مثل آن گروه معروف پنج معمار نیویورکی که در ابتدای سالهای 1970 مشهور شدند. آنها مکتب
معماری مدرن را با ظرافت گامی به جلو بردند. صارمی نیز همین نوع توجه را در معماری
های اولیه خود به کار برد.
به لحاظ لایه های دیگری از رویکرد در معماری، حتما
معماری صارمی را می توان در دسته بندی " زمینه گرا" قرار داد. یعنی در
ارتباط با اقلیم و مکان و فرهنگ استفاده کنندگان. این حالت بخصوص در خانه های دوم
خودش در شمال و در کردان، باغی با خانه کوچک آجری و ایوان و آب برای آب تنی، به
خوبی حس می شود. شبی در باغ کردان ماندم و روی تخت چوبی بزرگ سبزی که دورش نرده
های کوتاه داشت خوابیدم . صارمی قبل از خواب گفت : صبح چشمانت را که باز کنی کافیست
دستت را دراز کنی ، آلبالو بچینی و در دهان بگذاری تا ما برسیم... همسر بی نظیر و
هنرمندش، هایده حائری، شاید بزرگترین تاثیر را در سرخوشی و شکوفائی او داشت. هیچکس
فراموش نمی کند عصری را که چند سال پیش برای بزرگداشت معمار بزرگ ، علی صارمی، در
فرهنگسرای ارسباران تهران، گروهی عاشیق آذری آمدند و پرشور تارها را بالای سر
بردند و نواختند! در پاسخ نگاه حیرت زده و پرسشگر من با لبخندی گفت: خودم پیشنهاد
کردم بیاورندشان! سلیقه بی نظیرش در آفریدن رویداد! جشن، برگزاریِ زندگی . همچون
تنها چیزِ با اهمیتی که وجود دارد!
علی صارمی
استفاده از مصالح محلی و ساده را دوست داشت. همانطور که لوئی کان آموزش می داد. می
دانید که ساختمان پارلمان کان در بنگلادش به این علت راه راه نشد که مبادا او از
معماری رنسانس ایتالیا الهام گرفته باشد، بلکه برای این بود که هر سطح از راه راه
ها حاصل کار یک روز بتن ریزی کارگران بود، که بیشتر از آن نمی توانستند بتن
بریزند.
در سالهای 60، صارمی، میرمیران و چند نفر معدود
دیگر در جمع های حرفه ای معماران گاهی سخنرانی می کردند. و حرف هاشان تاثیرگذار
بود چون از مشاهدات و تجارب شخصی شان بر می آمد. مثلا یک بار علی صارمی درباره
تاثیر واردشدن میز و صندلی در معماری ایرانی و دگرگون شدن اصول آن معماریِ در حال
گذار، در اثر این تغییر در مدل زندگی ایرانی، حرف زد. اتاقها را در ابعاد سنتی
کشیده بود و نشان می داد که چطور اتاق های قدیمی، برای یک مشت مبل و میز و صندلی غول
پیکر که راه رفت و آمد را می گرفت ، دیگر کوچک بودند. اینکه مردم چطور با آمدن
وسائل زندگی مدرن استایل، و در نتیجه فضای زندگی شان عوض می شود، از موضوعاتی است
که در ایران کمتر به آن توجه می شود. خیلی الگوهای امروز مستقیما از توی مجلات
معماری خارجی می آیند و به نیازها ی واقعی پاسخ نمی دهند. به نیاز خانواده به
گفتگو. به نیاز افراد به خلوت های کوتاه . علی صارمی اینها همه را می دید. و کارش اگرچه
تا حدودی خواسته های کارفرماهای بعد از انقلاب را به ناگزیر پاسخ می گفت ، اما صد
البته، حاصل خلاقیت مدرن، روزآمد و جهانی اش بود. برای او معماری مرز نداشت اگرچه
بوم داشت.
این متن در قالب پرونده "چهار یادداشت برای علی اکبر صارمی" در این صفحه گردآوری شده است.