پیشگفتار مترجم به قلم سعید حقیر
فرآیند طراحی در معماری از جمله مباحثی است که به سرعت با برنامهدهی در معماری اشتباه گرفته میشود. در حقیقت زمانی که صحبت
از فرآیند طراحی میکنیم به مرحلهای پیشتر و فراتر از برنامهدهی توجه داریم. اگر بر مبنای یک تئوری شهیر در هنر، آن را "بازنمایی" و در واقع
بازنمایی از یک امر معنوی تلقی کنیم، آنگاه درمییابیم که فرآیند طراحی از لحظه درک امر معنوی آغاز شده است و تجسد بخشیدن به یک
امر معنوی در حقیقت کاری است که هنرمند انجام میدهد.
امر معنوی فاقد فرم است و هستی برای ما انسانها بدون فرم غیرقابل تأمل و تفکر است. گذر از یک مرحله بدون فرم به یک مرحلهای که اولین جوانههای فرم در ذهن شکل میگیرد در حقیقت شروع فرآیند طراحی است. مرحلهای که من آن را گذر از خلق پِره کانسپت (پیش انگاره) به کانسپت (انگاره) مینامم. بر این مبنا، پیش انگاره، فاقد فرم و انگاره، دارای فرمی اولیه است. در این
مرحله است که نوع اثر هنری و سبک آن همزمان شکل میگیرد.
اگر نگویم عموم کتابهایی که در حوزه هنرِ معماری عنوان "فرآیند طراحی"
را بر خود گذاشتهاند، باید بگویم عمده آنها به موضوع برنامهدهی میپردازند
و نه نگاه فرایند طراحی از دیدگاهی که مطرح شد. نقض این عمومیت را برای اولین بار با
مطالعه کتاب حاضر اثر مایکل براون به زیبایی یافتم.
کتاب حاضر تأملی است بر فرآیند طراحی بر پایه منطق انتقادی کارل پوپر فیلسوف اتریشی ـ انگلیسی
قرن بیستم که از غیرمادیترین فرآیندهای شکلگیری پره کانسپت آغاز میشود و تا مسائل کاملاً مادی،
مانندی مصالح و سازه و نور، در یک پروسه شناخت و تولید، در فرآیند طراحی ادامه مییابد. عنوان کتاب نیز عنوانی چالشبرانگیز است. عنوان انگلیسی
کتاب:
"Architectural Thought:
the design process and the expectant eye"
عنوانی است به ظاهر ساده و قابلفهم ولیکن اگر در ترجمه آن
کمی بیشتر و عمیقتر فکر کنیم متوجه میشویم که این سادگی به زودی رنگ میبازد. مهمترین چالش در ترجمه عنوان این کتاب در ترجمه کلمه "expectant" بود. اینکه چه معادلی برای آن انتخاب شود
تا مخاطب فارسیزبان آن را با همان نگاه یا حداقل نزدیک به نگاه
مؤلف دریابد نکته بسیار پیچیدهای بود. این کلمه را در سادهترین مواجهه میتوان "منتظر" ترجمه نمود حال آنکه "چشم منتظر" برای
یک کتاب فرآیند طراحی عنوانی نامأنوس است. واقعیت آن است که در اینجا کلمه "متوقع"
جایگزین مناسبتری از نظر معنایی بود. لیکن ترکیب "چشم متوقع"
از نظر ادبی واژه دلچسبی نبود. با توجه به محتوای کتاب و درکی که از
معنای ادراکی و تصویرسازی ذهنی در فرآیند طراحی بود و البته با کمک ناشر محترم این
کتاب از ترکیب "چشم خیالاندیش" استفاده شد که هم با محتوای معنایی کتاب
و هم با نگاه ادبی مخاطب فارسیزبان، سازگاری بیشتری دارد.
در این کتاب از اسامی افراد و مکانهای بسیاری
یاد میشود که ممکن است مخاطب با آنها آشنایی نداشته باشد و یا در همان لحظه حضور ذهن لازم برای یافتن آن نام را نیابد.
لذا سعی کردهام تمامی اسامی و اعلام را در اولین حضورشان در
متن با کمی توضیح در پاورقی معرفی نمایم تا امکان فهم سادهتر مطالب فراهم آید.
انتشار این کتاب به زبان فارسی را در ابتدا مدیون دستیار تدریسم در دانشگاه خانم
مهسا حاج ملکی هستم. او برای نخستین بار این کتاب را به من معرفی کرد و مرا در ترجمه
آن تشویق نمود و زحمت بازخوانی و مطابقت با متن را برای چندین بار مکرراً برجان خرید.
به خاطر همه اینها از او متشکرم.
همچنین دوست پژوهشگرم خانم ویدا فرهمند نیز یکبار دیگر و با کوشش بسیار، تمام متن را بازخوانی، ویراستاری و آن را با متن انگلیسی
مجدداً مطابقت داد و فهرست جالبی از نکات اصلاحی را برایم فراهم نمود که بیشک بدون آن اصلاحات، کتاب حاضر با این کیفیت محتوایی حاصل نمیشد. لذا قدردان زحماتش هستم.
درنهایت انتشارات "كتاب فکرنو" بهویژه آقای آرش حیدریان که
تعهد انتشار این کتاب را با کیفیت بالا بر عهده گرفت و آن را بهخوبی به انجام رساند. برای فراهم نمودن امکان انتشار باکیفیت این کتاب و راهنماییهای تخصصیشان از ایشان سپاسگزارم.
پیشگفتار مؤلف
تفکر معماری در ابتدا یک تفکر غیرکلامی است و این موضوع اهمیت بسیار زیادی دارد؛
چراکه بیشتر تفکرات روزمره ما کلامی هستند. ما عادت کردهایم که به ویژه در هنگام ایجاد ارتباط آگاهانه، از کلمات استفاده کنیم؛ اما در
سطوح پایینتری از آگاهی، زبان بدن کاربرد بیشتری دارد و آموزش
تقویتکننده این الگو است؛ اما واضح است که به لحاظ مجازی
نمیتوان یک بحث معین را بهجز استفاده از الگوی کلامی انجام داد. من نمیتوانم ایدههای موجود در این کتاب را بهوسیله ابزاری غیرکلامی مطرح کنم؛ برای مثال از طریق طراحی.
بااینوجود، معماران با استفاده از ابزارهای معین درگیر
در امر طراحی هستند و تفکر غیرکلامی بخشی از فعالیت طبیعی معماری را تشکیل میدهد. تفکر بصری بهطور خاص در مرحله طراحی نقش دارد و این مرحله، مرحلهای است که معمار در آن بیشترین تأثیر معنادار را میگذارد. تصور و ثبت ساختار فضایی بهطور عام،
ویژگیای است که معماری را از دیگر الگوهای درگیر در ساخت
یک ساختمان جدا میکند. البته این بدان معنا نیست که تفکر غیرکلامی
تنها در انحصار معماری است. کاملاً آشکار است که موسیقیدانها، نقاشان، مجسمهسازان، مهندسان، طراحان، گرافیستها، صنعتگران، فیلمسازان، برخی دانشمندان و افراد دیگر هم به همین
میزان و بهطورمعمول به تفکر بصری روی میآورند. بااینوجود، میتوان با کمی تغییر در الگوی دکارت گفت: "من بهصورت غیرکلامی میاندیشم؛ پس یک معمار هستم".
جالب این است که بااینکه تفکر کلامی در قرون گذشته موضوع بحث فلاسفه و دیگر متفکرین
بوده، تفکر غیرکلامی به شکلی عمیق نادیده انگاشته شده است. به نظر میرسد که استفاده از کلمات برای بحث درباره فعالیتی که کلمات را بیارزش میداند، غیرممکن یا حداقل غیرمنطقی باشد. بدون شک
این کار مشکل است، اما غیرممکن نیست. به همین صورت ارائه نظر قطعی هم چندان محتمل نیست.
فلاسفه زبانشناسی هم خود قادر به ارائه پاسخهایی بیچونوچرا در
مورد پدیدهها نیستند.
از چارلز ایمز، معمار، طراح مبلمان، فیلمساز و طراح نمایشگاه، سؤال شد که تعریف شما از طراحی چیست؟ او گفت طراحی برنامهای برای نظم بخشیدن به عناصر است به طریقی که بتواند هدف خاصی را متبلور سازد. این تعریف بیشتر تأکید بر نتایج دارد تا بر روند نحوه
رسیدن به نتایج. این تعریف بههرحال بیان میدارد که طرح همواره با واقعیتهای آتی سروکار دارد، یعنی
تلاش برای پیشبینی واقعیت با ابزار مقتضی در زمان خاص و در دسترس.
این ابزار میتوانند طرح، مدل، یا شبیهسازی الکترونیک باشد. در الگوی واقعی، میتوان گفت که این گفته بیش از آنکه یک جمله صحیح باشد، حالت موعظه دارد. در معماری
میدانیم که باید بیشتر عناصر را با تفکر بصری بیان
کنیم.
البته پیشبینی وقایع آتی در بسیاری از فعالیتهای دیگر هم رخ میدهد؛ چه آنهایی که شامل تفکر بصری هستند و چه آنهایی که
روی تفکر کلامی تمرکز دارند. بسیاری از این فعالیتها فرم خاصی از طراحی را در وسیعترین معنای آن اعمال میکنند؛ بنابراین آنچه در معماری میگذرد، میتواند در بسیاری از فعالیتهایی دیگر هم که لزوماً ارتباطی
با معماری ندارند، حائز اهمیت باشد.
بنابراین به نظر من پرسش اصلی این است
که ما چطور میتوانیم از وقایع گذشته و حال به پیشبینی آینده بپردازیم. بهعلاوه بااینکه ما میدانیم نتیجه وابسته به زمان است، باید بپرسیم که آیا روند و بخصوص سلسلهمراتب و توالی طراحی هم طی تاریخ تغییر میکند. اگر امکان آن بود که الگویی کلی در طول زمان و بین افراد مختلف به وجود آید،
حداقل شاید به شرح آشکاری از این روند نزدیکتر میشدیم؛ یعنی به یک نظریه.
علاقه به طرح نظریه نه امری جدید است و نه منحصربهفرد. یک کار استاندارد با نام تاریخچه نظریه معماری از ویتروویوس تا حال، توسط
هانو- والتر کرافت، برای بار اول در سال 1985 به آلمانی و در سال 1994 به انگلیسی منتشر
شد که شامل 609 صفحه متن تایپی است. بخش اعظم این کار با جوانب تاریخی مانند تحلیل
سبکها سروکار دارد، درحالیکه بخش مهم دیگر به نظریه اختصاص دارد که بیش از آنچه توصیفی باشد، تطبیقی است.
ویتروویوس یکی از این موارد است. ویتروویوس
در تقدیم اثرش به امپراتور آگوستوس [که از او حقوق دریافت میکرد] مینویسد:
"بهعلاوه با توجه به آینده، شما آنقدر به ساختمانهای دولتی و خصوصی توجه کردهاید که آنها جزئی از تاریخ ارزشمند ما شدهاند و در سالهای آینده برای آنها یادبود میگیرند. من این اثر را بهگونهای تألیف کردهام که در آینده با ارجاع به آن، بتوان اطلاعاتی در مورد کارهای انجامشده و یا در دست انجام کسب کرد. من در این نوشتهها نظام کامل معماری را شرح خواهم داد".
نظام موردنظر ویتروویوس، بیشتر یک دستورالعمل انجام کار است و همانطور که میدانیم نظریه مجموعهای از قواعد نیست. با وجود مفید بودن ظاهری آنها، کتب دهگانه پس
از انتشار آن، در پایان قرن اول پس از میلاد، توجه کمی را به خود جلب کرد؛ اما همین
مجموعه هزار سال بعد به یکی از مهمترین کتب نگاشته شده در زمینه
معماری تبدیل شد. اتفاقی که میتوان مشابه آن را در مورد
فوتوریستها و یا متابولیستهای قرن بیستم مشاهده کرد.
چنین فقدانی از بحث درباره طرح جالب و البته تأسفبرانگیز است. بااینوجود اخیراً 59 معمار، منتقد و تاریخدان، در کتابی
با عنوان نظریه معماری از سال 1968 فضای بیشتری را به این موضوع اختصاص دادهاند. تنها چند مجله به موضوع طرح پرداختهاند. آنچه این کتاب را متمایز میسازد، علاقه اولیه آن به بخشی از نظریه معماری است که لزوم و اهمیت فعل اولیه طراحی
را منعکس میسازد. این طرح است که نتیجه نهایی را تعیین میکند؛ اما همواره باید به خاطر سپرد که طرح یک دوره خاص را تداعی مینماید.