گالری ملی جدید برلین که به سال 1968 افتتاح شد می تواند تبیینی از مقاومتِ منفی باشد، میس ون دروهه بر هیچ nothingness بیش از هستی being تاکید می گذارد، پروژه؛ فیزیکِ نبودن است، شاید نوعی از اثبات بعد سَلبی معنا در وضعیت امتناع از معنا که هم بارزه دهه 60 است و هم بیانگر روحیه المان پس از جنگ ـ ایده شکل گیری گالری به اواسط دهه 50 بازمی گردد. میس که نتوانست در سال 1954به جعبه بزرگ درون تهی اش در شیکاگو ـ سالن بزرگ اجتماعات شهر شیکاگو ـ جامه عمل بپوشاند، آن تهی بزرگ را این بار در مقیاسی کوچکتر در گالری ملی جدید برلین متبلور می سازد، میس به یک میدانِ کنش ورزِ داخلی می اندیشید که در عمل به پرسش از معنای میدان می انجامد، نفی معنای تاریخی میدان و البته تغییر در تایپولوژی گالری و تبدیل ان به یک منفیِ شفاف داخلی. ایده ی نفی می تواند دورنمای دور از دسترس وفاق فرد و جهان را متجلی سازد و معنا را در نفی همیشگی و پایدار جهان کنونی بیابد، نوعی از دیالکتیک منفی که تلاشی است برای در خود نگریستن و امکان اندیشیدن علیه خود.طرح پیشنهادی سوُوِر فهن برای پاویون کشورهای نوردیک در نمایشگاه جهانی 1970 اوزاکا، پر کردن ان تهیِ بزرگ با دو تهیِ کوچکتر است، مسئله پروژه از منظری ویتگنشتاینی دیگر چگونگی شکل گیری ان تهی بزرگ شفاف داخلی است که بیشتر خودِ تهی بودگی است، سوُوِر فهن در قالب فهمی که میس ون دروهه و امثال لودویگ هیلبرزیمر از فضاهای داخلی بزرگ مقیاس ارائه می دهند به ان میدان های درونی حمله می کند ولی هوشمندانه برای پرکردن ان تهی های مسطح از ابژه های تهی استفاده می کند، از منظری لاکانی تلاش سوُوِر فهن هک کردن ایگو توسط ایماگویی است که پشت آینه شکل گرفته است. ان پنداره غلط misrecognition درون آینه؛ دیگری ایست که از درون آینه بیرون می اید تا هویت چندعلیتی رقم بخورد و گونه شناسی جدیدی از چگونگی تهی بودگی فضای تهی پدید آید.