حامد ستاری حالا با یادداشتی قطعهْ وار که به بهانه ی این پروژه و آن مسابقه اماده
شده به مرور روند شکل گیری این پروژه و چگونگه به انجام رسیدن و دلیل شرکت در
مسابقه و پیچیدگی ها و کاستی های ان دور مسابقه پرداخته، یادداشتی که از عمق علاقه
او به تئاتر و سینما و تاثیرش بر معماری می گوید و فراز و فرودهایی که یک پروژه
دانشجویی طی می کند تا به سرانجام برسد.
بی گمان نقدی که در این یادداشت بر چگونگی و کیفیت برگزاری نمایشگاه ان دوره وارد
شده است تقریبا وارد است، وضعیتی که با تمهیدات این دوره حتما بهبود خواهد یافت.
ولی انچه به نظر مهمتر می اید، نقد نشدن خود پروژه ها در حوزه عمومی است، اصلی که
امیدواریم در این دوره شاهدش نباشیم و بتوانیم "از سد امتناع از نقد"
بگذریم.
اتووود، با سپاس مجدد از حامد ستاری، مشتاقانه از انتشار نگاه دیگر شرکت کنندگان
در این مسابقه اسقبال می کند.
یک) هیچ وقت جز آن دسته از آدم هایی نبوده ام که با زجر و سختی
دانشگاه می روند و بعدها می گویند دانشگاه هیچ چیزی بهشان یاد نداده، همیشه با
شوق سر کلاس هایی که درس یا استادش را دوست داشتم حاضر می شدم و همیشه هم بودند
کسانی که دریچه هایی تازه به رویم باز کنند از معماری، از سینما و از زندگی، کسانی
مثل مسعود افسرمنش.
دو) یک روز بعد از دیدن ایوانف امیر کوهستانی آن قدر تحت تاثیر بودم
که با دوستم عهد کردم اگر کارشناسی ارشد قبول شوم پایانامه ام طراحی فضایی باشد
برای تئاتر، هر دو دلداه سینما بودیم اما تئاتر عشق بزرگ و مقدس زندگی ما بود.
سه) در دوره کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد تهران مرکز پذیرفته شدم و
همزمان مشغول کار حرفه ای بودم و کمی بعد ازدواج کردم همین ها باعث شد تحویل پایانامه
ام مدام به تاخیر بیفتد، بر سر عهدم بود و مطالعه مفصلی درباره تئاتر کردم و به
شدت تحت تاثیر تئاتر تجربی و نوع تفکر و نگاه بزرگان این جریان قرار گرفتم اما نمی
توانستم چیزی که دلم می خواست را بکشم؛ی کبار طراحی را تمام کردم و وقت دفاع گرفتم
اما چند روز مانده به تحویل نهایی آن قدر از پروژه ام بدم آمد که قرار دفاع را به
هم زدم.
پنج) سوال اصلی این بود که چطور می شود یک پروژه معماری برای تئاتر
تجربی طراحی کرد که در لایه های مختلفش از مفاهیم عمیق تئاتر تجربی متاثر باشد،ا ز
انتخاب سایت تا شکل گیری روابط و فرم کلی. با کار زیاد به نتیجه دلخواه رسیدم و با
تائید استاد راهنمای صبورم؛ پریسا علیمحمدی، پروژه راتمام کردم. نقشه های دو بعدی
و رندرهای سه بعدی و ماکت و انیمیشن و ارائه روی فوم بردهای لمینیت شده و شیرینی و
آبمیوه و کمی انتقاد و کمی تمجید و عکس یادگاری و تمام.
شش) ارزشش را داشت؟ این جمله ای است که احتمالن خیلی ها بعد از دفاع یا
تحویل هر پروژه دانشجویی بعد از کار زیاد و تحمل استرس و صرف هزینه از خودشان می
پرسند. بله ارزشش را داشت و دارد حتی اگر دفاعت در یک سالن خالی برگزار شود
و جز دو سه دوست صمیمی و چند نفر از اعضای خانواده ات کسی کارت را نبیند و تمام
آبمیوه هایت روی دستت باد کند و چاره ای جز بخشیدنش به حراست و نگهبانی نداشته باشی
تا بار ماشینت سبک تر شود، حتی اگر مسئول پژوهش مدام استرس بدهد که اگر بیشتر از بیست
دقیقه طول بکشد ازت نمره کم می کنیم، حتی اگر داور مدعوت بعد از کلی توضیح و تفسیر
و دیاگرام از شکوه معماری گذشته ایران سخن بگوید، حتی اگر جایی نداشته باشی برای
ماکتت و برود گوشه کمد کنار ماکت های دیگر تا خاک بخورد، حتی اگر فوم بردهای لمینیت
شده گرانت بشود آیینه دق و هیچ ندانی که چه باید برسرشان بیاوری، حتی اگر...
بله، داشت و دارد چون تو برای خود خود خودت کار کرده ای، تمام لحظه
های سخت روز و شب که از کار و پول و تفریح و هر چیز دیگر گذشته ای و نشسته ای پای
پروژه هایت برای خودت بوده است. برای انجام وظیفه ات در برابر نامی که یدک می کشی؛
دانشجو بودن.
هفت) در صفحه اینستاگرام آرش بصیرت فراخوان اولین مسابقه از دومین مسابقه
دانشجویی اتووود را دیدم و مثل خیلی چیزهای دیگر در طوفان اطلاعات و داده های
فضاهای مجازی فراموشش کردم تا یک بعدازظهر گرم و دلگیر و کشدار آخر بهار در دفتر
که نگاهم به شیت های روی هم تلمبار شده پایانامه افتاد، دلم برایشان سوخت،مسابقه
اتووود شاید فرصتی میشد برای دیده شدنشان.
هشت) پروژه ام در بخش پایانامه های ارشد برگزیده شد و در یک بعدازظهر
تابستانی نمایشگاهی از آثار برگزار شد و لوح تقدیر اهدا شد و یک مداد خیلی زیبا به
رسم یادگار
نه) آیا شرکت در مسابقه اتووود ارزشش را داشت؟
داشت و دارد حتی اگر جز همان دو سه نفر دوست و همان اعضای خانواده کسی
به دیدن کارت نیاید، حتی اگر از هیئت داوران جز دو سه نفر بقیه حتی روز افتتاحیه
هم در نمایشگاه حاضر نباشد، حتی اگر هیچ نقد و نظری در هیچ سطحی مطرح نشود، حتی
اگر خود آرش بصیرت هم نباشد و نوشته اش را کسی از رو بدون وفاداری به حس درونی متن
بخواند، حتی اگر نمایشگاه شیراز بدون توضیح لغو شود و احساس کنی انگار اینجا هم
چون مسابقه دانشجویی است جدی ات نمی گیرند.
ارزشش را داشت و دارد چون این مسابقه قرارش بر جایزه و لابی و عکس و
هورا نیست، قرارش دوری از حاشیه و تمرکز
بر متن است؛ قرارش اهمیت دادن به همه ی آن لحظه هایی است که روزها و شب ها در خلوت
به پروژه ات اندیشیده ای و برایش کار کرده ای، اهمیت دادن به شکل و شیوه نگاهمان
به طراحی در سالهای جوانی و شور است، اهمیت دادن به یک جور آماتوریزم خالص، اهمیت
دادن به آنکه باید دیده شویم و دیده شدن چیز خیلی لازمی است و در نهایت اهمیت دادن
به اهمیتی که برای خودمان و معماری قائل هستیم و این می تواند توشه ای باشد برای
راه درازی که در پیش داریم. راه پر نشیب و فراز معمار بودن.