داستانهایی در مورد
عشق؛ مدلهایی را برای چگونگی متعهد کردن زندگی خود به شخص دیگر ارائه می دهد. داستانهای مربوط به
دوستی معمولاً در مورد چگونگی متعهد بودن به خودِ زندگی است. لحظه ای در کتاب "تریپ مستر مانکی" نوشته مکسین هونگ کینگستون، یکی از رمان های مورد علاقه
من وجود دارد، وقتی شخصیت اصلی؛ یک هنرمند جوانِ پرشور به نام ویتمن آه سینگ، به
"برندگان حزب" ادای احترام می کند –برندگانی که در تمام شب به سفر
اسیدی رفته و تا خود صبح آنرا ادامه داده اند. او با خودش می گوید: "نشستن در
اینجا بسیار خوب است، در میان دوستان، فنجان گرم قهوه در دستان، و سیگار". این توصیفی ست از شالوده روزمره آنچه می
گذرد برای حفظ دوستان عزیز، حضور و سکوت آن. داشتن کسی که دست روی شانه اش بگذارید
و آنچه که شما می بینید را، او نیز ببیند.
در اواخر دهه نود؛ ژاک دریدا یک سری سمینار با موضوع دوستی ارائه
داد. او در آن زمان یکی از مشهورترین فیلسوفان
جهان بود که کم و بیش با "ایده ساختارشکنی" شناخته می شد. دریدا می خواست سائق ما را برای
ایجاد معنا از طریق دوگانگی ها تغییر دهد –گفتار در برابر نوشتار، عقل در برابر احساس،
مردانگی در برابر زنانگی. وی خاطرنشان كرد: بنظر می رسد
این دو گانه ها واجد نوعی ساختمندی متقابل باشند، و فقط به این دلیل كه یك مفهوم بر دیگری غالب
بود، به معنای پایداری یا خود-تعریف شده گی نبودند. "روال"
فقط از راه نادیده انگاری مداوم "ناروال" موجودیت می یابد. روشهای او مستلزم
بررسی دقیق تر آنچه بود که از دست رفته یا
سرکوب شده است - با این کار؛ وی و همكارانش اظهار داشتند ما می فهمیم مفاهیمی كه
برای ما در ظاهر طبیعی به نظر می رسند مملو از تضاد و اضطراب اند. شاید پذیرفتن این آشفتگی، ما را به روشی آگاهانه و هوشمندانه تر در
راستای زندگی سوق دهد.
زمانیکه دریدا
سخنرانی های خود را در مورد دوستی ارائه داد، به عبارتی اشاره کرده بود که به ارسطو نسبت داده می
شد: " philoi,
oudeis philos". این عبارت اغلب اینطور ترجمه می شود: "ای دوستان من، هیچ دوستی وجود ندارد | O my friends, there is no
friend"، یک احساس عجیب؛ توامان تصدیق و نفی. برخی گمان می کنند که
ارسطو چیزی ساده تر و نزدیک تر به "کسی که دوستان زیادی دارد، هیچ دوستی
ندارد" را بیان کرده است. اما دریدا در نسخه مورد نظر خود به تضادی آشکار می
رسد. او فکر کرد دانستن اینکه
منظور ارسطو چیست؛ می تواند هدایتگر ما به سمت آینده ای از ائتلاف ها و امکانات جدید باشد.
دریدا در سال 1994
مجموع سخنرانی ها را در كتابی با نام "سیاست دوستی" منتشر نمود. هر یك از
فصل ها با قرائت از ارسطو یا بررسی تأثیر وی بر دیگر فلاسفه از جمله نیچه، كانت و
نظریه پرداز سیاسی، كارل اشمیت آغاز می شود.
طبق
معمولِ طرز فکر دریدا؛ آنچه در معرض خطر قرار دارد، ثبات مشکوک و قابل بحث جفت های
دوگانه مخالف است: دوست و دشمن، زندگی خصوصی و زندگی عمومی، زندگی و
"خیال". در یک فصل به تمایز میان رفاقت فردی و "اخوت" جمعی می پردازذ. در بخشی دیگر نقشی را که اسرار؛ در دوستی و جامعه بازی می کنند؛ بررسی می نماید.
نظریه پردازان می
گویند زندگی مدرن مملو از افراد اتمیزه شده است که در پی یک مرکزند و نیروی محرک
زندگی خویش را مورد پرسش قرار می دهند.
به عنوان
یک موضوع عملی؛ دوستی، داوطلبانه و مبهم است، رابطه ای که به آسانی در پس زمینه
زندگی می گنجد. از نظر برخی؛ دوستی،
پایدار و ریتمیک است. برای دیگران، این یک
صمیمیت گاه و بیگاه برای از سرگیری گفتگوهایی است که از سالها قبل به جا مانده اند. افرادی هستند که ما فقط درباره موارد جدی با آنها صحبت می کنیم،
سایرینی که تنها در شادی و شنگولی شب های
مستی، برای ما معنا پیدا می کنند. به نظر می رسد برخی از دوستان ما را کامل و دیگران اوضاع ما را پیچیده می گردانند.
دریدا می نویسد: صمیمیت
دوستی در احساس شناختن خود از نگاه دیگری نهفته است. ما همچنان به شناخت دوستان
خود ادامه می دهیم، حتی زمانی که آنها دیگر حضور ندارند تا به ما نگاه کنند. او می
گوید: از لحظه ای که با کسی دوست می شویم، در حال فکر کردن به این احتمال هستیم که
آنها بیشتر از ما زنده می مانند یا ما از آنها بیشتر. بنابراین؛ از میان بسیاری از
خواسته هایی که ما را دلبسته رابطه دوستی می گرداند "هیچ کدام با این امیدواری
نشات یافته از یک ذهنیت مبتنی بر نابرابری قابل مقایسه نیست، با این هیجان به سمت
آینده ای که فراتر از مرگ خواهد بود؛ می رویم."
نوشته دریدا بسیار
پیچیده و غامض است، سرشار از استناد ها و مجموعه اصلاحات نهانی. اما در روابط شخصی
اش تمایل داشت به طرز فکر و نوشته خود کیفیتی یاس آور و بی واسطه تر دهد. "سیاست دوستی"
غالباً احساس تسخیر شدگی را ایجاد می نماید.
دریدا
اصرار دارد که روایت دوستی، ما را ملزم می سازد دائماً تصور کنیم چگونه ممکن است روزی به ادای احترام مداحانه
دوستانمان بپردازیم. این جنبه از استدلال منجر به چاپ کتاب
"وظیفه عزاداری"؛ مجموعه ای از مداحی ها و ادای احترامات و نامه
های دریدا به زنان بیوه در سال 2001 شده است. در این تکه های کوتاهتر، دریدا نشان می دهد که درگیرشدن با
ایده های دیگران چگونه می تواند یکی از ابرازهای بیان دوستی باشد. او با آنچه به معنای واقعی ادای احترام به دیگری است، سعی می کند تا این مفهوم را برساند. ژانر
مداحی همیشه به بازمانده و اندوه او توجه دارد. در پی مرگ ژان فرانسوا لیوتار، وی
با تعجب می گوید: "چگونه او را تنها بگذاریم، بدون آنکه رهایش کنیم؟"
در زمان انتشار "سیاست دوستی"، دریدا در سنین میانسالی
قرار داشت، و از بسیاری از همتایان روشنفکر خود پیشی گرفته بود. (او به سال 2004، در
هفتاد و چهار سالگی درگذشت.) در حالیکه نوشتن می تواند پیچیده باشد به عنوان
مثال وقتی دریدا در مورد "تولیدات مفهومی قابل استفاده در همه جا، از قابلیت
کاربرد تک منظوره و در زمان مشخص تا تقارن های همه جانبه ،" بحث می کند، نوشته او واجد لحظاتی از زیبایی و وحشت است.
او می
نویسد: "من در حال حاضری زندگی می کنم که در مورد خودم از دهان دوستانم سخن
می گویم." "من صدای
آنها را می شنوم که در کنار مزار من صحبت می کنند... زمانی که دیگر نباشم. بمن می گویند، با صدای خودم: دوباره برخیز."
خواندن "سیاست
دوستی" برای من سالها زمان برد. در حالیکه طی این سالها مسیر خود را پی گرفته ام، سطر
هایی از اینجا و آنجا مرا به خواندن نوشته های دیگر دریدا تشویق کرده اند، یا
انگیزه ای بوده اند و ذهن مرا بسمت تعقیب خاطرات تصادفی سوق داده اند. من قسمتهایی را که
خواندم در ذهنم حک کردم و تا جاییکه امکان
داشت سعی نمودم لب کلام بخش هایی را که
برای من خیلی پیچیده بوده اند، درک نمایم. جذابیت اصلی کتاب؛ آن
فرصتی است که برای مخاطب فراهم می آورد، بعنوان کسی که با بخشی از تجربه های بشری
دست و پنجه نرم می کند.
همانطور
که مسیر پیشرفت گام به گام خود را طی کرده
ام؛
این شرایط منجرشد تا بیش از پیش نسبت به گزندگی شرایط آگاه شوم. گاهی اوقات؛ به نظر
می رسد که دریدا در حال توصیف یک طریق قدیمی از "بودن" است، طریقی که با اضطراب کمتری نسبت به روابطی که موجب
پیوندمان می گردد؛ ما را تحت تاثیر قرار می دهد. در عصری مملو از رسانه ها و سیالیت های
اجتماعی و کانالهای تبلیغاتی و تبادل کننده؛ که ایده دوستی، تقریباً شکننده و
احتمالاً پرمخاطره به نظر می رسد. در مواجهه با روابط متعدد، پرتنش، ضعیف و نابسنده، غریزه برای معاشرت
مردم بر اساس یک منطق سفت و سخت تر از آنچه که دوستی صرف باشد، بیشتر از همیشه واجد
اهمیت است.
دریدا در سال 1993،
پس از ارائه سخنرانی های خود با عنوان "سیاست دوستی" ، لیکن قبل از جمع
آوری آنها در قالب کتاب، کتاب دیگری به نام "اشباح مارکس" را
منتشر نمود که محققان آثار دریدا آنرا به مثابه نقطه عطفی در حرفه وی دانستند. در این کتاب؛ او بطور
مستقیم با نظم سیاسی پس از جنگ سرد درگیر می شود و سعی می کند فضای پیروزمندانه ای
که پس از آن، غرب را فرا گرفته بود؛ مورد
نقد قرار دهد. او می نویسد: "جوامع سرمایه دار، همیشه می توانند با آهی تسکین
دهنده به خودشان بگویند: کمونیسم؛ از زمان فروپاشی توتالیتاریسم قرن بیستم به
پایان رسید و نه تنها به پایان رسید، حتی به وقوع نپیوست، بلکه فقط یک شبح بود." او اضافه می کند، "یک شبح هرگز
نمی میرد، همیشه احتمال بازگشت آن وجود خواهد داشت." بنابراین؛ در اینجا، او نوع دیگری از
صدای خیزش از سوی مزار را توصیف می کند.
شاید این
یکی راه رسیدن به فردایی بهتر را بداند.
همانطور که از عنوان
پیداست، "سیاست دوستی" مطابق با چرخش به اصطلاح سیاسی در کار دریدا است. در نهایت این کتاب در مورد روابط اجتماعی و
ظرفیت ما برای پیش بینی آینده ای جمعی ست که از احتمالات وخیم زمان حال فراتر می
رود.
دریدا می
نویسد: "برای عشق ورزیدن به دوستی" شناختن چگونگی تحمل و همدردی با
دیگری در سوگواری، کافی نیست. باید عاشق آینده بود."
شاید دوستی بتواند
الگویی برای سیاست یا چشم اندازی از آنچه سیاست می تواند باشد؛ ارائه دهد .به مثابه دوستان، ما کمکهای خود را نثار یکدیگر می کنیم، و
رازهای یکدیگر را حفظ می نماییم.
شاید
دوستی همان چیزی باشد که سیاست را در وهله اول امکان پذیر می سازد، بنابراین چگونه
می فهمیم منظور از دشمن بودن کسی چیست؟ وی گفت: "احتمالا، معنی و
پدیده دوستی هرگز ظاهر نمی شود مگر اینکه چهره دشمنی را نیز در نظر بگیریم، دریدا می نویسد. "هیچ دوستی بدون زخم زدن یا زخم خوردن وجود ندارد." مسئله زخم. مانند تمام دوتایی های به ظاهر طبیعی، نیمی
شامل بذری برای رشد دیگری و نیمی شامل ظرفیت خود تخریبی است.
دریدا استدلال می کند، در دنیایی بدون دشمنی ها، هر چه که بنامیم، سیاست؛ مرزها و غایت خود را از دست خواهد داد. او نتیجه می گیرد:
"هنوز مانده که این شرایط برای
دموکراسی حادث شود" ، و احتمالاً هرگز چنین نخواهد شد. وی همچنین
امیدوارانه اظهار می دارد که یک فرم از دوستی رادیکال و عادلانه می تواند به ما
کمک نماید تا "تجربه آزادی و برابری" جدید را تصور نماییم. سرانجام؛ او
با اشاره به نقل قول منتسب به ارسطو بحث
را بپایان می رساند: "دوستان دموکراتیک من". لیکن، در این قسمت از کتاب، من به سختی می توانم با آن هم نظر باشم.
احساس
کردم ناتوان از درک کامل کلمات و معنای آنها که ممکن است متعلق به سی سال پیش
باشد؛ هستم. ذهنم دستخوش افکار چند وجهی تر شد، مثل اینکه آیا سیاست مدرن نسبت به
دوستی بدگمان یا غیرقابل سازش است، درباره تعهد به غریبه هایی که ما آنها را به مثابه
شهروندان می انگاریم. و سپس به تمام صمیمیت ها، سیگار ومشروبات الکلی در کنار مزار فکر کردم، که یک بار
سعی کرده بودم فراموششان کنم. زخمهایی از نوع دیگر،
شعفی حاصل از احساس امری شناخته شده که یکبار قبلاً تجربه کرده بودم.