گئورگ زیمل در" متروپلیس و حیات ذهنی "درباره ی چگونگی واکنش نشان دادن و درونی کردن تجارب و انگیزه های متنوعی که در زندگی مدرن از بعد روانشناختی و ذهنی و اندیشه گانی در معرض آنها قرار می گیریم؛ تامل کرد. ما از سوئی از زنجیرهای وابستگی ذهنی آزاد شده و درجه بالائی از آزادی فردی را بدست می آوریم. اما این وضعیت به هزینه تهدید دیگران حَسَب شرایط عینی و ابزاری حاصل می شود. ما گزینه ای نداریم جز ارتباط با "دیگران ِ ناشناس" به واسطه محاسبات سرد و خشک مبادلات ضروری پولی که می توانند تقسیم کار اجتماعی فزاینده را هماهنگ کنند. ما همچنین باید به حس نظم پذیری خود از فضا و زمان گردن نهیم و به سلطه عقلانیت حسابگراقتصادی تن دهیم. به گمان زیمل؛ شهری شدن سریع به "نگرش بی تفاوتی" منجر شد، زیرا تنها با کنار گذاردن محرک های پیچیده ای که از یورش زندگی مدرن ریشه گرفته اند می توان زیاده روی های آن را تحمل کرد. از این رو ترویج نوعی فردگرایی ساختگی از طریق تعقیب نشانه های منزلت اجتماعی، مُد یا علائم تَشَخُص یا غرابت فردی ایجاد شد. برای مثال؛ مُد "جذبه ی تمایز و تغییر را با جذبه ی شباهت و همنوایی" ترکیب می کند؛ "هر دوره و عصری هرقدر هم که عصبی و هیجان زده باشد مُدهایش به سرعت دچار تغییر خو اهند شد، زیرا ضرورت جذب تمایز، یکی از مولفه های اساسی مُد، همراه با افول انرژی های هیجانی پیش می رود".