بعضی در صنعت سینما می گویند کانسپت زیاد و ارزان
است، ولی این حرف را همیشه کسی می زند که هرگز ایده ای نداشته. موفق ترین فیلم ها، به لحاظ تجاری، معمولا فیلم هایی هستند که حول کانسپتی خاص
ساخته شده اند، کانسپتی که بشود ان را به نحوی
ـ ساده
ـ موجز
ـ روشن بیان کرد.
به جای انکه گمان کنیم این صفات و ویژگی ها ابزارهایی ماهرانه و ساده
انگارانه هستند که هالیوود از انها استفاده می کند تا به وسیله شان مخاطب جذب کند،
بد نیست بگوییم توانایی بیان سریع، ساده و روشن ایده ها همیشه از اصول بنیادی
ارتباط موثر بوده است.
مثلا کانسپت روشن، ساده و موجز مسیحیت ـ مسیح عشق است، به خاطر گناهان شما مرد ـ یا اسلام ـ شهادت می دهم
که خدا یکی است و شهادت می دهم که محمد پیامبر اوست ـ یا مارکسیسم ـ از هر کس بر
طبق توانش، به هر کس بر طبق نیازش ـ یا فرویدیسم ـ هر جا که نهاد باشد، بگذار ایگو
هم باشد . . .
رمز یا کلید ایده موثر فشردگی و اختصار است ـ پیدا کردن راه میانبری برای رساندن
جان مطلب، طوری که مردم بتوانند ان را به خاطر بسپارند و به همین اهمیت، قادر به
بازگویی اش برای بقیه شوند. ایده ای که به طرزی موثر بیان شود، جان و جوهر قصه خود
را در خود جذب و القا می کند، نه در این یا ان جز فیلم، بلکه به نحوی کلی، طوری که
با تمامیت فیلم در ارتباط باشد، طوری که مخاطب مجبور شود بیشتر بخواهد: "بعدش
چه می شود؟"
اینکه جان و جوهر قصه ای را به نحوی ساده و موجز و روشن به سمع و نظر دیگران
برسانیم همیشه ممکن نیست، اما از انچه بسیاری خیال می کنند ممکن تر است. ناتوانی
در این مورد اغلب از جایی نشئت می گیرد که درست و کافی به این فکر نکرده ایم که چه
چیزی در قصه مان واقعا اهمیت دارد.