روی کاغذ، "سرزمین خانهبهدوشها"ی کلوئی ژائو فیلمهای کوچرُویِ پادْفرهنگیِ سینمای امریکا را به ذهن میآورد، "ایزی رایدر" و "پنج قطعهی آسان" و دیگران، اما در عمل، ربط چندانی به آنها ندارد و بیشتر یادآور فیلمهای ترنس مالیک است؛ یا شاید درستتر این باشد که بگویم بیشتر یادآور دو فیلم پیشین خود اوست، ولی با تأثیرپذیری صریحتر از زیباییشناسیِ مالیک. سبک قصهگوییِ ژائو اینگونه است که از آدمهای واقعی دعوت میکند پا به درون داستانی بگذارند که بیشوکم شبیه به زندگی واقعی خود آنهاست؛ همان سبکی که عباس کیارستمی و پدرو کوستا از سرآمدان آن در سینمای معاصر هستند. در اینجا هم همینطور است:"سرزمین خانهبهدوشها" نه یک فانتزی یا داستان خیالی دربارهی آوارهها و کوچنشینها، که داستانیست الهامگرفته از زندگی ایلیاتیِ آدمهایی که برخی از آنها خودشان هم در فیلم حضور دارند. محرک داستانی فیلمْ اضافهشدن یک خانهبهدوش دیگر به جمع خانهبهدوشهای امریکای سدهی بیستویک است. بهدلیل بحران اقتصادی، کارخانهای تعطیل شده و فیلم با یکی از شاغلان پیشین همان کارخانه که نقشش را فرانسیس مکدورمندِ بزرگ بازی میکند، وارد اجتماعِ کوچنشینها و وَنْسوارها میشود.