جنبش متابولسیم فرصت های محدودی برای ترجمه و تبدیل اصول
خود به پروژه های ساخته شده داشت؛ برج کپسول زیستی ناکاگین یکی از معروف ترین
نمونه های ساخته شده ی این جنبش است. برجی که در میانه ی 1970 و 1972 توسط کیشو
کوروکاوا در منطقه ی شیمباشی توکیو ساخته شد.
دو برج بتنی ساختمان با 11 و 13 طبقه
به یکدیگر متصل هستند و در میانه ی هر کدام از آن ها راه پله و آسانسور قرار گرفته
است. در این بنا مجموعا 140 کپسول پیش ساخته قرار گرفته است که هر کدام از آن ها
مستقل از همسایه ی خود بوده و مانند یک برجستگی از قاب باربر مرکزی دیده می شوند.
در این نوشتار دو معمار جوان پرتغالی که در حال حاضر در برج
کپسولی ناکاگین از معمار متابولیست ژاپنی، کیشو کوروکاوا زندگی می کنند، از زندگی
روزمره ی خود در یکی از نمادین ترین ساختمان های قرن بیستم می گویند.
گاهی اوقات شانش می آورید
ما در ابتدا به عنوان معمار و توریست به بازدید از این برج
کپسولی رفتیم. در راه گم شدیم و با تاخیر در آخرین ساعات عصر به آن جا رسیدیم.
تاثیر اولیه ی فضا بر ما بسیار عجیب بود. شبیه زمانی که به دوستی قدیمی خیره شده
ای. تنها چراغ یک کپسول روشن بود و زمانی که از در ورودی عبور کردیم تنها دو عبارت
از زبان نگهبان شنیده شد. "بازدید ممنوع است! عکس برداری نکنید!" زمانی
که او تلاش می کرد ما را به خیابان باز گرداند، مردی ژاپنیِ تقریبا 50 ساله ای سر
رسید و با زبان انگلیسی نسبتا خوبی شروع به پرسیدن سوالاتی از ما کرد.
"چه
چیزی است که اغلب مردم را مجذوب این ساختمان می کند؟ چه چیزی باعث می شود به
بازدید این ساختمان بیایید؟" ما از این سوالات غافلگیر شدیم و متعاقبا
صادقانه جواب دادیم "ما معمار هستیم و به تازگی به توکیو آمده ایم، این
ساختمان را به شدت تحسین می کنیم و دوست داریم اینجا زندگی کنیم." کنزو سان
خندید، کارت ویزیت خود را به ما داد و گفت "شاید من بتوانم کمکی بکنم."
به لطف این برخورد ما بعد از چند روز توانستیم در این برج زندگی کنیم. در واقع
کنزو سان دفتر خود را در یکی از این کپسول ها داشت و یکی از دوستانش دفتر دیگری
برای اجاره داشت. ما با دوست او آشنا شدیم که متعاقبا صاحبخانه ی ما شد.
فردی
خوشحال از اینکه بالاخره کسانی را یافته است که به اندازه ی خودش مشتاق این
ساختمان باشند. او از وقتی جوان بود در مورد معماری و متابولیست مطالعه داشت و
رویای زندگی در این ساختمان را در سر می پرورانید. او در نهایت توانست کپسول خود
را خریداری کند و تا قبل از نقل مکان به حومه ی شهر در آن زندگی می کرد. صاحبخانه
خوشحال از اعتقاد ما به این ساختمان، زمانی که ما وارد ساختمان شدیم با کلید به ما
سلام کرد و چیزی فراموش نشدنی گفت "به احتمال زیاد شما آخرین کسانی هستید که
متابولیسم را زندگی می کنند."
زندگی در رویای متابولیسم
هر بار که با یک معمار ملاقات می کنیم و آدرس ما را می بیند
واکنشی تکراری دریافت می کنیم. سوال همیشگی "زندگی در کپسول چگونه است؟"
سپس عده ای برخی اظهار نظر های متفاوت در مورد مساحت طبقات و به دنبال آن کنجکاوی
معمول در مورد مقدار اجاره بها دارند. ما همیشه پاسخی ثابت برای این سوال ها
داریم. "از آنچه که به آن عادت داشتیم متفاوت است."
مساحت داخلی فضا ها از داخل چندان کوچک به نظر نمی رسد این
مسئله حتی به صورت روزمره در زندگی ما به چشم نمی آید. این کپسول کاملا عملکرد
مدرن خود به عنوان "ماشین زندگی" را محقق می کند. و ما به عنوان یک زوج،
زندگی نرمالی را در این فضا داریم. اینجا خوشحالیم و ترجیح می دهیم در فضایی
کوچکتر در مرکز توکیو زندگی کنیم تا در خانه ای بزرگ در حومه ی شهر. روال زندگی ما
به گونه ای است که هر روز صبح از خانه خارج می شویم و شب ها برای استراحت باز می
گردیم. ما به گونه ای نمونه های از "عشایر معاصر" هستیم. چیزی که
کوروکاوا هم در تئوری های خود به آن اشاره کرده است. هرچند با وجود همه ی این ها،
همچنان احساس می کنیم در جایی بین یک هتل و یک آزمایشگاه علمی زندگی می کنیم.
اینجا پنجره ها بزرگ و مدور هستند. به گونه ای که برای این
فضا بزرگ به نظر می رسند. اتاق ما به سمت غرب است. مشرف به ساختمان های اطراف و
گذرگاه شیمباشی که شب ها نور زیادی دارد. قاب پنجره ها ثابت است تا از بروز حوادث
خاص پیشگیری کند. هرچند این مسئله خود موجب عدم ایجاد شرایط مناسب برای تهویه ی
طبیعی در اتاق می شود. در دهه ی 70 همه ی پنجره ها دارای یک سیستم گرد بادبزنی بودند که
میزان نور ورودی را کنترل می کرد. اما امروزه تنها تکیه گاهی فلزی در وسط پنجره ها
باقی مانده است. در نتیجه و علیرغم اینکه پرده ای آبی نصب کرده ایم، هر روز ساعت 6
صبح، نور به کپسول هجوم می آورد. در ابتدا این مسئله خوابیدن را مشکل ساز می کرد
اما اکنون به آن عادت کرده ایم.
تمام سطوح با بیرون در تماس هستند و عایق آن ها چندان خوب
نیست. نتیجه ساده است. کپسول در تابستان از گرما متورم است و در زمستان یخ می زند.
سیستم تهویه ی عظیمی وجود دارد که در طرح اصلی کپسول ادغام شده است. دکمه ی چرخان
آن نیز تنها سه گزینه دارد. "پنکه"، "کم" و "زیاد".
اما دمای هوا را نمی توان کنترل کرد زیرا این مورد توسط سیستم کلی ساختمان تنظیم
می شود. کانال های هوا در بسیاری از نقاط آسیب دیده اند. ما نیز با وجود اینکه از
بخاری برقی استفاده می کنیم، وقتی به رخت خواب می رویم کپسول گرم است اما تمام
گرما به سرعت در طول شب از بین می رود.
وقتی کاپشن هایمان را بیرون می آوریم یا لباسی را عوض می
کنیم، باید سریعا همه چیز را در کمد ها جاگذاری کنیم. فضا محدود است اما ارگونومی
آن همه جانبه است. کمدی با عمق 35 سانتی متری تمام دیوار جنوبی را می پوشاند و به
نوعی به عنوان سیستم ذخیره سازی برای کپسول عمل کرده و به طور همزمان مانند یک
بوفه، میز ناهارخوری، کمد لباس و مجموعه ی دیگری از قفسه ها برای نگه داری وسیله
نیز کاربرد دارد.
فضای زیادی برای رخت آویز نیست اما میز بزرگ است و در صورت عدم
نیاز جمع می شود. میز مانند یک سینک نسبتا پایین قرار گرفته است اما مکانیسم چفت
آن طراحی چشمگیری دارد. در حالتی که میز به صورت افقی تا شده است، چفت آن در یک
حفره جمع شده و با میز هم سطح می شود. بنابراین آرنج شما به آن برخورد نمی کند.
جزییات کوچک مشابه در همه جای این کپسول دیده می شود. کروکاوا زندگی در این کپسول
را به گونه ای بسیار ساده و تقریبا نامحسوس آسان کرده است. حتی با گذشت زمان به ما
این احساس دست داد که شاید به فضایی بیشتر از آنچه اکنون داریم، نیاز نداشته باشیم.
تلوزیون موجود در کپسول نمونه ی اورجینال آنچه کوروکاوا استفاده کرده نیست.
هرچند
همان اندازه است. رادیو کار نمی کند و تنها دکمه های عملکردی روی "کنترل
پنل" آن هایی هستند که دو منبع نور اتاق را روشن می کنند. -یک لامپ مرکزی
بزرگ و یک چراغ مطالعه ی کوچک- یخچال کوچک اما محکم است. چیزی شبیه به یک مینی
بار. فریزر امکان آب بندی ندارد و در نتیجه تبدیل به یک واحد خنک کننده شده است.
شاید ما واقعا خوش شانس بودیم که یخچال و فریزر کار می کنند زیرا قرار دادن یک
یخچال استاندارد در آن فضا یک کابوس است.
کپسول هیچ وسیله ای ندارد؛ انگار که برای
انسان آینده ای طراحی شده باشد که زندگی شلوغش هیچ زمانی برای آشپزی باقی نمی
گذارد. ما مجبور شدیم کتری کوچک و اجاق گاز برقی قابل حملی برای خانه بخریم. گاهی
اوقات آشپزی می کنیم اما به خصوص در زمان هایی که هر دو خانه باشیم شرایط سخت است.
هرچند با این وجود بعد از چند بار آزمایش، کنترل موقعیت ساده تر شد. هواکش حمام به
قدری قوی است که می تواند بوی غذا را از کل اتاق خارج کند. میز نیز به طور همزمان
می تواند به عنوان سطح کار آشپزخانه و میز ناهارخوری عمل کند. راز اصلی در
سازماندهی درست است. وقتی پخت و پز تمام شد، ظرف ها را در سینک حمام می شوییم و
فورا خشک می کنیم. در طول شب تنها صدای یخچال قدیمی را می شنویم. اگر هم مایل به
خوردن چیزی قبل از رفتن به رختخواب باشیم، فروشگاهی در طبقه ی ورودی وجود دارد که
به صورت 24 ساعته باز است.
تخت در ابتدا مشکلی اساسی بود. ما نتوانستیم تخت یا تشکی
متناسب با کپسول پیدا کنیم و فارغ از آن به فضایی برای نگهداری از چمدان ها نیاز
داشتیم. با توجه به دسترسی که به کارگاه نجاری دانشگاه توکیو داشتیم، توانستیم تخت
خود را متناسب با نیاز هایمان بسازیم. با بکار گیری فلسفه ی درست ساخت به نتایج
قابل قبولی رسیدیم و حتی توانستیم چند جعبه برای ذخیره سازی در قسمت قابل دسترس
تخت اضافه کنیم.
اما به طور ویژه، حمام به خوبی سازماندهی شده است. دیوار ها
از جنس پلاستیک قابل شستشو هستند و عملا سرویس بهداشتی را تبدیل به کپسولی درون
کپسول کرده اند. در بازدید از برخی واحد های متروکه، میزان تخریب بالای سایر نقاط
کپسول در مقایسه با حمام و سرویس بهداشتی به گونه ای بارز قابل مشاهده است. از آن
جا که این یک فضای داخلی بدون پنجره به بیرون است، درب آن دارای یک پنجره ی گرد و
شیشه ای مات است که ورود نور طبیعی را به داخل حمام تسهیل می کند. با وجود ابعاد
کوچک فضا، به جای دوش از وان در حمام استفاده شده است.
چیزی که در فرهنگ ژاپنی
بسیار معمول است. سرویس بهداشتی، سینک و وان یک تکه ی پلاستیکی هستند که به عنوان
یک کلیت عمل کرده و به نوعی موجب سازماندهی فضا نیز می شوند. لامپ، دستگاه صابون،
جای حوله و چند قفسه ی کوچک به طرزی ماهرانه روی دیوار ها قرار گرفته اند تا نیازی
به کابینت نباشد. یک دو شاخه ی برق نیز در کنار سینک وجود دارد که توسط یک درپوش
فلزی از برخورد آن با آب جلوگیری می شود. برای شستشوی سرویس بهداشتی نیز دکمه ی
خاص وجود دارد.
ما به ندرت با همسایه های خود رو به رو می شویم و علیرغم
اینکه چند ماه در اینجا زندگی کرده ایم، هرگز با کسی در آسانسور برخورد نکرده ایم.
از بقیه ی کپسول ها نیز صدایی شنیده نمی شود و گاهی فکر می کنیم شاید به جز ما فرد
دیگری در این ساختمان زندگی نمی کند.
وضعیت فعلی
هر بار که کپسول خود را ترک می کنیم و منتظر آسانسور هستیم،
به بالکن طبقه ی نهم نگاه می کنیم، زلزله ی اواخر دسامبر گذشته را به یاد می
آوریم. زمانی که توکیو لرزید و برج به شدت تکان می خورد. این ساختمان آمادگی
مقاومت در برابر زلزله های شدید را ندارد؛ اما پس از 40 سال این لرزش ها تقریبا
عادی تلقی می شوند.
ما خود از کشوری آمده ایم که در آن هیچ فعالیت لرزه ای وجود
ندارد. برای ما دیدن برخورد کپسول ها به هم ترسناک بود. از پلکان سیمانی که امن تر
به نظر می رسید پایین رفتیم و در مسیر دیدیم که همسایه ها طوری رفتار می کنند که
انگار هیچ اتفاق خاصی نیافتاده است. در ژاپن زلزله بخشی از روال معمول زندگی است.
پس از آن نیز ساختمان را برای چند روز با توری پوشاندند تا از افتادن هر چیزی در
پیاده رو جلوگیری شود.
هنوز رد پای ساکنین قدیمی در کپسول ها دیده می شود. در
کپسول ما مشهود ترینِ نمونه ها کاغذ دیواری عجیب، فرشی که برخی نقاط تخریب شده از
کف سازی اصلی را پوشانده و سیستم تهویه ی مطبوعی است که برای نصب آن باید دیوار را
سوراخ کرد. در دفتر خودِ کنزو سان تقریبا هیچ چیز اصلی به جز حمام باقی نمانده است
و کل فضا پر از مبلمان احیاگر است. حالا دیگر اکثر کپسول ها برای عملکرد هایی فارغ
از زندگی زندگی استفاده می شوند.
فضاهای داخلی به تدریج به نفع راه پله تغییر
کاربری می دهند و برای نگهداری دوچرخه، جعبه ی کفش، زباله و .. مورد استفاده قرار
می گیرند. آب گرمکن در کپسول وجود ندارد. برای شستن خود با آبِ گرم باید خودمان
آبگرمکن نصب کنیم یا از دوش مشترک در طبقه ی ورودی استفاده کنیم. ما ترجیح دادیم
از دوش مشترک استفاده کنیم و به همین سبب باید هر روز زمان دوش گرفتن خود را
برنامه ریزی کنیم. هرچند با توجه به تعداد کم ساکنین، کار چندان سختی نیست. به
دلیل خرابی لوله کشی، چند سال پیش لوله های جدید نصب شدند که به دلیل بی احتیاطی
در فرایند نصب آن ها، درب کپسول ها بریده شد تا لوله ها عبور کنند. در واقع در
نقاط بسیاری از ساختمان مشهود است که هرگاه نیازی به تعمیر دیده شده، سازه مورد
احترام قرار نگرفته است. همه ی راه حل ها وصله هایی بی سلیقه هستند که به جان
ساختمان نشسته اند.
حالا شاید ده تا پانزده نفر اینجا زندگی می کنند. بیشتر
کپسول ها رها شده اند و برخی با استفاده از پلاستیک پوشانده شده و برخی حتی در
ندارند. دیوار ها فرو ریخته، قفسه ها شکسته شده و زباله، رطوبت و کپک همه جا را
گرفته است و سوراخ های ایجاد شده روی سقف ها از پله های اضطراری قابل مشاهده
هستند. طبقات همکف و اداری به خوبی نگهداری شده و به صورت معمول خود کار می کنند
اما کپسول ها به آرامی در حال تجزیه شدن هستند.
دربان نیمه شب ها می رود و حدود
ساعت 6 صبح باز میگردد و در تمام شب باز است. توکیو آنقدر امن است که این ساختمان
فقط به محافظت در برابر گردشگران نیاز دارد. دربان تا زمانی که به حضور ما در
ساختمان عادت نکرده بود، به سمت آسانسور می دوید و می گفت نمی توانیم وارد شویم.
ما هم مجبور شدیم چند بار قراردادمان را نشان دهیم تا ثابت کنیم توریست نیستیم.
هر روز وقتی بیرون می رویم ده ها گردشگر ـ که عمدتا معمار
هستند ـ طرف دیگر خیابان ایستاده اند و عکس می گیرند. اکثر آن ها تلاش می کنند وارد
شوند. آن ها معمولا به ما نزدیک می شوند. ما هم در ابتدا خوشحال بودیم و کپسول خود
را به آن ها نشان می دادیم. اما حالا دیگر این اتفاق انقدر تکرار می شود که واکنش
پرخاشگرایانه ای که دربان شب اول با ما داشت را درک می کنیم.
گذشتهْ ـ حالْ ـ آینده
اغلب اوقات که با کنزو سان صحبت می کنیم، می گوید
"برخی ساکنان به گونه ای از تخریب ساختمان صحبت می کنند که گویی اتفاقی قریب
الوقوع است. آن ها حتی تاریخ هایی خاص را نیز عنوان می کنند." هر روز شایعات
و اطلاعاتی ضد و نقیض می شنویم. با این وجود چند روز پیش با جوانی ژاپنی آشنا شدیم
که پنج کپسول خریده بود و در اوقات فراغت به تعمیر آن ها می پرداخت. با وجود
بسیاری از واحد های متروکه و در حال پوسیدگی، برخی هنوز به آینده ی این ساختمان
اعتقاد دارند. هرچند رویکرد های متضاد ساکنین متنوع ساختمان، آینده ای مبهم را
برای این بنا ترسیم می کند.
تخریب تقریبا در سال 2007 انجام شد. نقشه ها در همان
زمان تصویب شدند و حتی برخی از مالکان موافق آن نیز بودند. با این وجود اما یک
طومار عمومی با حمایت موسسه ی معماران ژاپنی، ساختمان را در آن زمان نجات داد. در
مواجهه با این وضعیت، کوروکاوا یک راه حل واضح پیشنهاد کرد. "چرا کپسول های
قدیمی را با کپسول های جدید جایگزین نکنیم؟" با این حال این ایده نادیده
گرفته شد. شش سال از آن زمان می گذرد و همچنان تردید ها در مورد ساختمان باقی است.
با گذشت بیش از 40 سال از تکمیل ساختمان در سال 1972، برجی
که نماد مدرنیته بود اکنون از نظر برخی منسوخ شده و حتی ایده ی طراحی خوبی ندارد.
با این وجود شاید به روزرسانی ایده ی پیشنهادی کوروکاوا بتواند طرحی را که در
ابتدا مفهوم ساختمان را حفظ کرده بود، احیا کند. ایده تخریب و تجدید بخشی جدایی
ناپذیر از ایدئولوژی متابولیسم بود، بنابراین تا حدودی طعنه آمیز است که این همه
بحث در مورد تخریب، به روز رسانی و وضعیت فعلی برج وجود دارد.
توکیو از دهه 70 بسیار
تغییر کرده است. در ابتدا برج به تنهایی ایستاده بود، اما به مرور زمان خود را در
محاصره ساختمان های بلند یافت. روبروی آن، بزرگراهی که زمانی شلوغ بود، اکنون بسته
شده است و دیگر خودرویی از آن عبور نمی کند. در طول دهه 90 چندین آسمان خراش در
سراسر خیابان ساخته شد که نور خورشید را که از جنوب می رسید مسدود می کرد.
این شهر عشق خود را
به برج کپسول ناکاگین از دست داده است و قصد دارد آن را تخریب کند تا از فروش هر متر
مربع با ارزش در این منطقه، که در حاشیه منطقه شیک گینزا قرار دارد، سود ببرد.
ملموس ترین نمونه ی ساخته شده از متابولیسم حالا دیگر به بخشی از منظره ی صرف شهری
تبدیل شده است. این بنا دیگر پوسیده شده و تنها پوسته ای یکبار مصرف است..