در قرن بیستم، بیش از تمامی ادوار، رسانه معماری را تحت تاثیر قرار داده است. در این میان هیچ معماری به انداز لوکوربوزیه، در ابعادی وسیع و اگاهانه از رسانه برای تغییر جهت معماری استفاده نکرده است، معماری که در نگاه اول بر سازه، کارکرد و مصالح تاکید موکد دارد، اما در نگاهی عمیق تر از این تبارز کلاسیک عبور کرده و گره در خیال می زند.
از نظر او عمل این واسط های ارتباطی صرفا دگرگونی معماری، ماده زدایی کردن از ان و هدایت ان به سوی معماری وهم الود و غیر متقن است. او به عنوان یک نقاش پیوریست، بر این باور بود که هدف هنر برانگیختن لایه های متفاوت حسی است، او بدین هدف به واسطه تنظیم مناسبات ریاضی حاکم بر بوم و محتویاتش دست یافت. این چنین سامان دهی ای به فضای بصری مبهم و گمراه کننده ای منتهی شد، فضایی که تاثیری روانکاوانه بر مخاطب داشت.
او از این نظم هم در معماری و هم در نگره های حاکم بر معماری اش استفاده می کند، عکسْ مایه هایی از ساختمان ها که هم گام بودند با نگره پیوریستی در کنار تاکید گذاشتن بر خیال بازنمایی و برانگیزانندگی در مخاطب، حسی به موازات ان معماری کلاسیک منظمِ متقن.
چنین بیانی فضایی نو را برای لوکوربوزیه فرا رو اورد، او کوشید که این بیان را به یک معماری سه بعدی ترجمه نماید، بر این سیاق، با تصاویرْ نقاشی دیواری هایش، عکسْ مایه ها در قامت دیوار ظاهر می شدند و با پاویون های نمایشگاهی اش، تبلیغات نقش نماها را بر عهده می گرفتند.
معماری وهم و خیال شورافرینیِ پدیدارانه یِ واجد ارزشی را در درون خود چیزها متبلور می ساخت، چنین شوری ذات نظریه معماری ای که لوکوربوزیه در 1946 تدوین نمود را تشکیل می دهد، نظریه ای که بر قرار ان سنتزی از هنرها به ان چه او فضای ناـ گفتنی و به گفتار نرسیدنی می نامد منجر می شود، ان چه می توان "فیزیکِ چهاربعدی" متناسب با شورِ وَهمِ متبلور در بوم های نقاشی های پیوریستی اش خواند.
در این معماری نو، یک رابطه دیالکتیکی میان ذات مصالح و وهم برقرار می شود، بر این قرار انچه شاید تا کنون در نظریه معماری منتسب به لوکوربوزیه نادیده گرفته شده انکه بازنمایی نه در جایگاه ثبت معماری مدرن بلکه برای دگرگونی اش مد نظر لوکوربوزیه امده؛ گشودن بابی در معماری که در تضاد با ذات معماری قوام یافته بود.
برای اشنایی با کلیت نظریه معماری نزد لوکوربوزیه ببینید مقاله لوکوربوزيه و نظریه معماری؛ تدوین ابدیت نوشته محمد رضا دهقانی را