هنر گفت و گو نام اثری سترگ از هنرمند سورئال رنه مگریت است؛ در چشم اندازی از غول هایی در نبرد یا از اغاز جهان، دو انسان کوچک در گفت و گویند، سخنی ناشنیدنی جاریی است که در سکوت سنگ ها جذب می شود، اما در پای سنگ های تل انبار شده مجموعه حروفی شکل گرفته اند: رویا، صلح یا مرگ که تلاش دارند به اشوب سنگ ها نظمی دهند. اتووود گفت و گوهایش را زیر عنوان این ستون خواهد اورد.
در این شماره مصاحبه ای را با معمار تونی فرتون Tony Fretton از شرکت معماران تونی فرتون به وسیله هوگو اولیویرا Hugo Oliveira در جورنال آرکیتکت با شما به اشتراک می گذاریم . قبل از تأسیس شرکت خود در سال 1982 ، فرتون مدیر طراحی انجمن آروپ بود . او عمیقأ متعهد به آموزش معماری و تجربه تدریس در سراسر جهان را دارد ؛ از مدرسه AA لندن گرفته تا دانشگاه هاروارد در کمبریج . او در حال حاضر به عنوان استاد طراحی داخلی و معماری در دانشگاه فنی دلفت در هلند مشغول به کار است .
HO : جاناتان سرجیسون می گوید ، علاوه بر یک معمار بزرگ بودن ، شما یک زندگی شخصی بسیار جالب دارید ، از جمله مجری بودن که در معماری شما نیز تأثیر داشته .
TF : در اواخر دهه 1970 ، برای مدت کوتاهی من عضو یک گروه اجرایی با نام ایستگاه خانه اپرا بودم . با دیدن آنها برای اولین بار نسبت به کار تئاتریکال آنها اما متضاد با یک بازی ، کنجکاو شدم . بعد از آنکه به گروه آنها ملحق شدم ، به این درک رسیدم که اجرا و عملکرد دارای یک ساختار است نه یک طرح و مانند هیچکس عمل نمی کند ، آنها خودشان را حفظ می کنند و اشیاء ، مکان ها و رویدادهایی که استفاده می کنند از طریق پرسپکتیو هنر کانسپچوال قابل دیدن است و معانی سیاسی و اجتماعی خود را خوانا می کنند . تجربه من در Station House و وقایع در لندن در آن زمان ، یک تمرکز بسیار مهم در کار من به عنوان یک معمار فراهم کرد . در آن زمان ، با دولت محافظه کار و روکود اقتصادی معماری توسط پست مدرنیسم مورد تهاجم قرار گرفته بود . تاچر تغییرات عمیقی در حل و فصل سوسیال دموکراتیک در زمان بعد از جنگ داشت . من در یک دفتر تجاری بر روی پروژه هایی کار می کردم که به عقیده من پربار نبودند ، اگرچه هنوز محبت زیادی برای مدیران آن شرکت قائل هستم و بعضی از آنها را به عنوان دِوِلوپر برای توسعه تجاری هنوز می بینم . در همان موازات ، لندن در حال مقابله به شیوه ای پر انرژی ، خلاق و دگراندیش با بحران آن زمان بود . اجرا ، پانک و موسیقی هر کدام به نوبه خود کاری مربوط به این موضوع انجام می دادند . سؤال برای من آن بود که معماری چه کاری می تواند انجام دهد ؟ آیا می تواند به همراه مفید بودن ، بهبود زندگی و قابل حیات ، انتقادی و سیاسی هم باشد ؟ آیا می تواند با کارهای فرهنگی و اجتماعی از طریق تجربه افراد ارتباط بر قرار کند ؟ عملکرد و اجرا به من کلید و سرنخ هایی داد ، چراکه مانند معماری از متریال های مشابه استفاده می کنند اما آنها را بسمت پرس و جو و بیانگری باز می کنند . سرنخ های دیگر از هنر کانسپچوال از طریق کار هنرمندانی چون رابرت موریس می آید که در آن کیفیت واقعی اساس ساخت شئ است و بعد از آن دن گراهام که روایات فرهنگی در اعمال ، اشیاء و مکان ها گنجانده شده اند . آثار مفهومی توسط هنرمندانی چون کارل آندره ، جایی میان آثار هنری ، اشیاء صنعتی و استفاده اشیاء قرار میگیرند . رونالد جود گاهی فضای داخلی و مبلمان را همچون مجسمه می ساخت . هنر کانسپچوال قلمرو بسیار بزرگی از اشیاء فیزیکی از جمله ساختمان ها را قابل دیدن می کند که قبلأ خارج از تمرکز دنیای هنری بودند . مانند Robert Rauschenbeg که در فضای بین هنر و زندگی کار میکرد .
HO : چگونه آن محیط در کار شما منعکس شده ؟
TF: اولین پروژه معماری که من درآن از این ایده ها استفاده کردم ، گالری Lisson در سال 1986 بود که تبدیل و گسترشی از یک فروشگاه کوچک قرن نوزدهم با یک فضای اقامت در بالای آن بود . این نوع ساختمان ناشناس توسط سازندگان به زبان بومی و نیز یک دانش و معنای اجتماعی تبدیل شد . به عنوان یک ساختمان ، بسیار کوچک بود و به عنوان یک مصنوع فرهنگی ، بسیار غنی . ما روی گسترش ساختمان کار کرده و فضای گالری را در انتهای ساختار که بزرگتر بود قرار دادیم . با طراحی فضای داخلی به زبان بین المللیِ مینیمالیسم سفید ، ما آنجا را مانند فضای هنری و همچنین نسخه ای انتزاعی از مکان هایی در محله ،تبدیل کرده .
این ایده ها با نیروی بیشتری در گالری دوم لیزون در سال 1912 گرد هم آمد که در آن پنجره های بزرگ رو به شمال به شکل هنری قرار گرفته اند ، که در قسمت های خاصی از لندن بدون هیچ طراحی شهری بسیار معمول است .
با نگاهی به گذشته ، من فکر می کنم که احساسی از مسئولیت اجتماعی در طراحی لیزون داشته ام ، این حرفی است که مدیر گالری نیکولاس لاکدیل میگوید . و اگرچه کپیتالیسم جهانی ، فردگرایی و از خود راضی بودن را به انگیزه های اولیه تبدیل کرد و برخی از معماران و نظریه های معماری به شکل کالا درآمدند ، من دریافتم که بسیاری از معماران هنوز هم احساس مسئولیت اجتماعی را دارند . مثلأ سالن کنسرت دیزنی فرانک گری ، حتی به افراد فردگرا هم تجربه مردمی بودن می دهد .
HO : نظر شما راجع به پروژه های بزرگ در چین چیست که گروهی از معماران بدون محدودیت بودجه و یا شرایط خاص برای کار دعوت می شوند ؟؟
TF : هیچ معماری بدون محدودیت وجود ندارد و فکر میکنم که وضعیت چین پر از محدودیت به نظر می رسد فقط اینکه بیشتر این محدودیت ها سیاسی و اجتماعی هستند .
HO : شما استاد دانشگاه در هاروارد بودید ؟
TF : من برای یک ترم در هاروارد استاد بودم ولی برای یک دوره بسیار طولانی در دانشگاه فنی دلفت –که بسیار هم به آن علاقه مندم – تدریس کرده ام و از ماه سپتامبر در دانشگاه ETH زوریخ مشغول به تدریس می شوم .
HO : آیا شما با گفته آلخاندرو آراونا موافقید که می گوید در تدریس یک تأثیر”H-Bomb” وجود دارد ؟ به این معنی که استاد بودن در هاروارد ، تأثیر بزرگی در نظام سیاسی و برخورد با سیاستمداران دارد .
TF: به عقیده من مدارس معماری ، به جای یک اثر سیاسی ، یک تأثیر اجتماعی دارند که از طریق حرفه معماری منتقل می شود . در اواخر دهه 1960 –در یک زمان سیاسی- در AA تدریس می کردم و تأثیراتی نیز وجود داشت ، اما بسیار پراکنده . حرفه ها نقش های متفاوتی نسبت به سیاست دارند و همچنین با مدتی طولانی تر .
HO: آیا شما فکر می کنید که در حال حاضر معماری و یا آثار برخی از شرکت ها با این ایده منطبق است که ما باید پروژه ها را سریعتر تحویل دهیم چراکه جهان سیاست با سرعت به پیش می رود ؟
TF : غریزه ام به من می گوید که این تنها تحمیلی است که معماران به خود دارند . باید به خاطر داشته باشیم که سیاستمداران برای دوره های کوتاه مدت هستند و به مراتب بیشتر احتمال اشتباهات فاحش و مخرب را نسبت به معماران دارند . در واقع حرفه ها و کار مردم کار جهان را به پیش می برند .
می خواهم به نکته ای راجع به معلمان اشاره کنم . اگرچه کار معماری مانند معلمان ، حرفه ای ها و مربیان بسیار ضروری است ،اما افرادی که به عنوان معمار آموزش دیده اند و سپس به مراکز آموزش و پرورش می روند و کار عملی کمی دارند نیز نقش عمده ای را بازی می کنند . آنها به شدت ارزشمندتر و اغلب معلمان بهتری نسبت به حرفه ای های مشغول به کار هستند .
HO: آیا شما غالبأ از دانش آموزان خود نیز یاد می گیرید ؟
TF: به طور مستقیم نه ، اما از آموزش یاد می گیرم . یاد گرفته ام که بسیار سریع فکر کنم ، نقاط مختلف دیدگاه ها را می بینم که زمانی که شما در دفتر هستم ، بسیار ارزشمند هستند که باعث می شود عقاید مختلف را بپذیرم . دانشجویان معماری جوان هستند و در حال یادگیری معماری . وظیفه من آموزش به آنهاست . گاهی اوقات کار کردن با دانش آموزان را بسیار دوست دارم . آخرین ایده درخشانی که شاهد آن بودم ، متعلق به یک دانشجوی پرتغالی در دلفت بود . به طور کلی شما آن را دوست دارید چون متعلق به دانش آموز شماست . برای آموزش شما باید حس همدردی با دانشجویان خود داشته باشید .
OH : برای موفقیت دفتر خود خیلی مهم نیست که یک معلم باشید .
TF: نه ، مخالفم . کار کردن در هلند به عنوان یک استاد به طور غیر مستقیم در انتخاب های ما تأثیر می گذارد چراکه کار و نتیجه گرفتن در کشوری که جزء تار و پود آن باشید ، آسانتر است .