الگوی یوتوپیایی فردریش انگلس نوعی از الگوهای سوسیالیستی اند که از پیش مقدرند تا یوتوپیا باشند، زیرا الگویی از یوتوپیا که در ذهن دارد، یوتوپیای رنسانسی است که در شهر افتاب توماسو کامپانلا و یوتوپیای توماس مور یافت می شود، اثاری که نوعی الگوی ادبی را تداعی می کنند، الگوهای خیالی، خیال هایی از گذشته، این اندیشه که ادعا می کرد یک پیشرفت است در واقع پسرفتی بود به خیال پروری های اجتماعی ادبی بزگ. در جایی دیگر انگلس دست کم یک شکل از این اندیشه ی یوتوپیایی را شعر اجتماعی می خواند.. . . پرسش اساسی این است که ایا می توان این سیاق از یوتوپیاها را امروزه به شیوه ای مساعدتر مطالعه کرد، زیرا می دانیم که مارکس و انگلس از حیث تاریخی دست کم بر حسب سوسیالیسم دولتی چه تولید کرده اند. انگلس سه مثال از سوسیالیست های یوتوپیایی به دست می دهد ـ سن سیمون، فوریه و اُوِن. سن سیمون و فوریه بین سال های 1801 و 1836 به نوشتن پرداختند، یعنی در دوره بازگشت سلطنت. یوتوپیاها طی یک دوره بازگشت ظاهر می شوند و شاید این برای دوران ما نیز معنایی دارد.سن سیمون در جریان انقلاب فرانسه، محتاطانه، انقلابی بود ولی از خشونت نفرت داشت. این رویکرد منفی نسبت به خشونت نیز بخشی از ذهنیت یوتوپیایی است؛ کوشش برای متقاعد کردن دیگران است، زیرا تخیل و نه خشونت باید گسست از گذشته را سبب شود. سن سیمون و فوریه دو قطب یوتوپیای سوسیالیستی را نمایندگی می کنند؛ سن سیمون سخت خردگراست در حالی که فوریه رمانتیسیست است. بحث از این دو، رویکرد خوبی به دیالکتیک درونی یوتوپیاست؛ جوانب عقلی و عاطفی اش.