هنر گفت و گو نام اثری سترگ از هنرمند سورئال رنه مگریت است؛ در چشم اندازی از غول هایی در نبرد یا از اغاز جهان، دو انسان کوچک در گفت و گویند، سخنی ناشنیدنی جاریی است که در سکوت سنگ ها جذب می شود، اما در پای سنگ های تل انبار شده مجموعه حروفی شکل گرفته اند: رویا، صلح یا مرگ که تلاش دارند به اشوب سنگ ها نظمی دهند. اتووود گفت و گوهایش را زیر عنوان این ستون خواهد اورد. هنر گفت و گو نام اثری سترگ از هنرمند سورئال رنه مگریت است؛ در چشم اندازی از غول هایی در نبرد یا از اغاز جهان، دو انسان کوچک در گفت و گویند، سخنی ناشنیدنی جاریی است که در سکوت سنگ ها جذب می شود، اما در پای سنگ های تل انبار شده مجموعه حروفی شکل گرفته اند: رویا، صلح یا مرگ که تلاش دارند به اشوب سنگ ها نظمی دهند. اتووود گفت و گوهایش را زیر عنوان این ستون خواهد اورد.
اسکار نیمه یر در پانزدهم دسامبر سال 1907، در ریودُژانیرو به دنیا آمد. او به یاد می آورد که وقتی ده سال داشت با انگشتانش در هوا شکل هایی می کشید و این کار باعث می شد مادرش بپرسد:" چکار می کنی پسر؟" و او جواب میداد:" دارم طراحی می کنم." " من می توانستم طرح ها را در هوا تصور کنم و آنها را اصلاح کنم." در سال 1956 او ماموریت یافت تا شهری سراسری ـ برازیلیا، پایتختی جدید برای برزیل ـ را طراحی کند که همین امر تحسین بین المللی بزرگی برای او به ارمغان آورد. جایزه پریتزکر را در سال 1988 و جایزه ی شاهزاده آستوریاس(Prince of Asturias) را نیز در 1989 از آن خود کرد. اکنون با نزدیک شدن به یکصد و سومین زادروزش، نیمه یِر هنوز در دفتر خود، در مقابل ساحل کوپاکابانا (Copacabana) شهر ریو، به کارش ادامه می دهد، ساختمانی مدور که منحنی های کنایه آمیز معماری او را پژواک می دهد. او در تب تاب تهیه ی کتابی در مورد کتدرال ها یا همان کلیساهای جامع است در حالیکه بر مراحل آخر [پروژه ی] مرکز نیمه یرـ مرکز فرهنگی بین المللیِ اسکار نیمه یرـ در اویلِس(Avilés) اسپانیا، نظارت می کند.
مجله هنر: شما تقریبا 103 ساله شده اید؛ آیا هنوز هم هر روز به دفتر کارتان می روید؟
اسکار نیمه یر: من همیشه می گویم که 60 سال دارم، و بسیار خوشحالم که در این سن وسال می توانم کارهای گوناگونی را انجام بدهم که در گذشته نیز عادت به انجامشان داشته ام. کار، مرا مشغول می کند و سرپا نگه می دارد. در سن من؛ بهتر است که مشغول بود تا اینکه زمان را صرف چیزهای بی اهمیت کرد.
- شما از پرواز می ترسید، چگونه قادرید از ریو بر تمام جزئیات پروژه ی اویلیس نظارت کنید؟
- معماری برای مدت مدیدی در دستان من بوده. من توانایی انجام پروژه را بدون استفاده از یک مداد دارم. می توانم موقعیت و پروژه را که تصمیم به انجامش دارم، مجسم کنم. من به تمام راه حل ها فکر می کنم. دوست و همکار همیشگیم؛ جیر والرا(Jair Valera)، معمار مسئول پروژه در اویلیس، تمام جزییات را به اشتراک می گذارد ـ هر هفته ما گزارشات و تصاویر این پروژه را دریافت می کنیم. آنها با ما در هر جنبه ی این ساختمان همفکری می کنند و در حل مشکلات بر حمایت های ما حساب می کنند. کسی نمی تواند همیشه حساسیتی در این حد بیابد. من با [مشاهده ی] مراقبت های شدید، عشق و توجه غیر معمول [به کار]،که آنها در ساخت وساز این مرکز فرهنگی به خرج می دهند، به هیجان می آیم. به ندرت چنین اتفاقی می افتد. آنها مرا بسیار خوشحال می کنند.
- ایماژ اولیه ی این پروژه را چگونه دیدید؟
- با تاکید جایگاه های معماری من بر فضاهای باز. من علاقه دارم تا ترکیب بندی های ساختمان ها با ابعاد گوناگون را [به نحو احسن] انجام دهم؛ گروهی از فرم ها، که حس های متفاوتی القا می کنند. این روحی است که در این بنا تصور شده. سایتِ آن در اولیس با شکوه، مناسب، مسطح و با مناظر گسترده است، بنابراین ایده ی آن، ایجاد پلازایی عظیم و باز بود که مانند تماشاگری بر رودخانه و شهر قدیمیِ اویلیس می نگرد. من سایتی تمیز و بی آلایش می خواستم تا بر معماری تاکید کنم. اول از همه، راجع به یکی از این ساختمان ها فکر کردم، موزه، محدوده ای در بالای سطح زمین که به فضای زیرین باز می شود و حرکت را تسهیل می کند. موضوع دیگر، این است که نباید برای نقل مکان از ساختمانی به ساختمان دیگر نیازی به رمپ ها باشد، بنابراین هرکسی که به موزه یا تالار کنفرانس برسد؛ مستقیما به لابی وارد می شود و به طور طبیعی از آنجا پایین می آید. در تالار کنفرانس، طراحیِ صحنه ساده است، به این معنی که [الزاماتِ] آکوستیکی به راحتی حل شده و میدان دید بسیار خوب است.
- بزرگترین و با اهمیت ترین وجوه این پروژه چیست؟
- در این پروژه شگفتی های زیادی در فرم ها وجود دارد. من تکیه گاه ها[ی سازه ای] را کاهش دادم ـ و تمام این کارها، این معماری را سخاوتمندتر و جسورتر می کند. در نهایت معماری، ابداع است، رویاست. نکته ی با اهمیت در معماری، اصل «شگفت زده کردن» است، چیزی که من تلاش می کنم به آن دست یابم. معماری باید زیبا باشد. باید خیره کند، باید شاهکار باشد. من همیشه تلاش می کنم تا زیبایی و حیرت[در آثارم] را متبلور کنم.
- شما گفتید که معماری باید به سمت زیبایی هدایت کند. کانسپت زیبایی شما چیست؟
- حس زیبایی شناسیِ زندگی، حسی بنیادی است، هر معماری باید دارای این حس باشد، و به همین دلیل من بسیاری از طرح های خودم را در آخرین دقایق تغییر داده ام. اساسا همه ی راه حل های من ساده، مستقیم و از لحاظ بصری شاعرانه هستند. هر کسی زیبایی را به سلیقه ی خود طبقه بندی می کند، و برای من، چیزی که مرا متحیر کند و تکان دهد، همه چیز است.
- شما قبلا گفته بودید:" من ساختارهای فلزی را دوست ندارم، من بتن را ترجیح می دهم؛ چیزی که بهتر با توقعات ما از انگاشت ها تطابق پیدا می کند." [بتن] چه چیزی دارد که شما را به این کار قادر می کند؟
- بتن اجازه می دهد هر کاری با آن بکنیم؛ بتن به من اجازه می دهد تا خالص ترین فرم ها را پرواز دهم، و برای تولید یک معماری، بدون محدودیت، به من بال می دهد.
- در ساختمان اویلیس؛ تقریبا همه چیز سفید است.
- سفید رنگی است که [ماهیت] فرم ها را ارتقا می دهد. و اویلیس شهری سیاه است، سفید به خوبی با آن جور می شود. قرمز در صحنه [تئاتر] و زرد در دیوار رستوران نیز وجود دارد.
- چیزی که مردم را بیش از حد شگفت زده کرده است؛ ساخت گنبد موزه است. این گنبد در یک روز ساخته شد.
- گنبد، [فضای] موزه را می پوشاند، این گنبد با یک سیستم قابل تورم(inflatable) ساخته و ظرف چند ساعت برپا شد. یک فرد می توانست در زمانی که[این فضا] تهی بود در مکان حرکت کند، و روز بعد می توانست گنبد را آنجا مشاهده کند.
- در چهار ساختمانی که این مجموعه را بر پا می کند، عنصر اصلی؛ انحناست. آیا این درست است که انحناها در معماری شما بر مبنای بدن زنانه است؟
- خیر، اگر ما گنبدی با فضایی تهی داریم ـ فضایی سخاوتمند ـ پس از آن، ما پیکره ای با بهترین شکل می خواهیم. ما به دنبال فرمی خالص هستیم... من همیشه به جستجو ادامه می دهم تا فرمی که می خواهم را پیدا کنم. من به فرم های خالصی علاقه دارم ، که احساس متفاوتی به پروژه می دهد.
چیزی که من را در مواجهه با پروژه ی اویلیس علاقه مند می کند این است که یک مولفه ی اجتماعیِ قدرتمند دارد، به روی عموم، برای بازدید و قدم زدن بدور پلازا باز می شود و دیدنِ لنداسکیپ، موزه، آثار هنری و اجراها در تالار کنفرانس را میسر می کند. این یک بنیان است به همراه ضمیر اجتماعی، که بسیار مهم است.
- و دنیای محبوب شما [دنیایی]" متحد" است؟
- ما باید محجوب و متحد باشیم. معمار باید به این موضوع اندیشه کند که دنیا باید مکانی بهتر باشد، که ما می توانیم فقر را پایان دهیم. بنابراین مهم است که معمار تنها به معماری فکر نکند، به این فکر کند که معماری چگونه می تواند مشکلات جهان را بر طرف کند. نقش معمار؛ جنگیدن برای دنیایی بهتر است، جایی که او می تواند معماری ای تولید کند که به هر کسی خدمات دهد و نه تنها گروهی خاص از مردم.
- شما دنیای بهتر را چگونه تصور می کنید؟
- خانه ها ساده تر خواهند شد. ما گتوها و کاخ ها را نخواهیم داشت. بهترین زیرساخت های[اجتماعی و فرهنگیِ] بشری ـ تئاترها، موزه ها، استادیوم ها ـ بزرگتر خواهند شد تا تمامی مردم بتوانند [از آنجا] لذت ببرند. هم اکنون، مردم تهیدست نمی توانند[در این گونه موضوعات] شرکت کنند، آنها فقط معماری را از فاصله ای دور درک می کنند.