اگرچه پيتر آيزنمن قطعا، در معماري امروزه نامي شناخته شده و معتبر مي باشد اما تا چندي پيشتر از اين، شروع به ساختن ساختمان هاي مهم و بزرگ نكرده و در مرحله اول، با نوشته ها، تئوري ها و معدودي خانه هاي مسكوني اش به شهرت رسيده است. يكي از اولين كارهاي بزرگ وي، مركز هنري وكسنر در كلمبوس در سال 1989 بوده است كه توجه بسياري از مطبوعات را به خود جلب نموده و به عنوان نمونه اي ممتاز از معماري ديكانستراكشن معرفي گشته است.
شايد به دليل تمركز مردم و مطبوعات بر روي مركز هنري وكسنر بوده است كه كلمبوس، به شهري مورد علاقه ي معماران بدل شده و چندي بعد، آيزنمن طراحي و ساخت مجموعه ي مركز گردهمايي كلمبوس را در فاصله چند مايلي از مركز وكسنر، تقبل نموده و به پايان رسانيد.
با نزديك شدن به مركز گردهمايي كلمبوس و راه رفتن در كنار پياده روهاي اصلي و طولاني آن، شايد نتوان به راستي اين مركز گردهمايي را شناخت اما مي توان از اين تجربه استفاده نمود و مقايسه هايي با كارهاي پيشين آيزنمن ( مركز هنري وكسنر در كلمبوس و مركز هنري آرونُف در سينسيناتي ) انجام داد.
از سمت مخالف خيابان اصلي كه به نماي اين ساختمان مي نگريد، در وهله ي اول، جدا شدگي هاي نما با حجم هاي مختلف بنا را مي بينيد كه احتمالا به منظور هدايت ِ نماي اين بناي 600 هزار فوت مربعي به مقياس انساني صورت گرفته و بسيار به نماي مركز آرونُف شباهت يافته كه به همين طريق نماسازي گشته است. در سينسيناتي نيز، مركز آرونُف اصولا با ديدهايي از پايين نگريسته و به دليل قرار گرفتن مجزاي آن، به صورت يك مونومنت بزرگ ديده مي شود ؛ با اين حال چنين رويكردي در مركز گردهمايي كلمبوس واقع نشده است.
به نظر مي رسد كه هر چند كم، اما اين ساختمان بلند با مفاهيم قبلي ِ سبك آيزنمن بر سر نزاع است و شايد آگاهي آيزنمن از اين موضوع بوده است كه عكس هاي منتشر شده ي اوليه از اين ساختمان، اصولا از سازه هاي بلندْ مرتبه ي اطراف آن گرفته شده اند. اين تصاوير در واقع، يك نماي خاص و جذاب از ساختمان را نشان مي دهند ؛ در حاليكه سيستم حجم هاي تركيبي آيزنمن از اين خيابان شروع شده و به اسكله هاي بارگيري اطراف مي رسند. جايي كه تنها توسط مسافران خوش شانسي ديده مي گردد كه در هتل هاي مركز شهر اقامت نموده اند و به اين مناظر دسترسي پيدا كرده اند.
تاثير محور اصلي ساختمان كه در طول كل مركز اجرا شده است بر فضاهاي داخلي آن به وضوح مشاهده مي شود. با ورود به كريدور اصلي بنا، بازديدكنندگان با فضاهاي ممتد و بدون دكوراسيون مواجه مي گردند كه به عنوان نقطه ي مقابل نماي پرْ كار آن قرار گرفته است. با اين حال، نماهاي داخلي مركز گردهمايي كلمبوس فاقد قدرتي ست كه در مركز آرونُِف مشاهده مي شود. در عين حال، محور اصلي ساختمان، به بخش هاي ديگر و بدون جزئيات ساختمان اجازه مي دهد تا به خوبي كار كنند. در راهروي اصلي نيز، تراس هايي مشرف بر محيط قرار داده شده اند كه چشم اندازهاي غير معمولي از ساختمان و رهگذران را به بينندگان ارائه مي دهند ؛ همچون تكنيكي كه در مركز آرونُف نيز اجرا گشته بود.
بايد توجه داشت كه آيزنمن اغلب مركز آرونف را ساختماني درون گرا خوانده است و اين امر مي تواند ما را به اين باور برساند كه مركز گردهمايي كلمبوس با فضاهايي ساده يك ساختمان برون گرا مي باشد. با اين حال، اين بيان به سادگي ثابت نمي گردد. جان بورگي يكي از داوران بين المللي مسابقات، نماي اين ساختمان را " توسعه نايافته " مي خواند و اين نكته را مي توان با توجه به ميزان گستردگي رنگ هاي خالص و زاويه ها مورد استدلال قرار داد. با آن كه اين نما مي تواند در ذهن ما همراه با پيچيدگي هاي ظاهري، به نظر بيايد، اما اين ديدگاه مي تواند به سادگي تغيير كند، هنگامي كه اين نما را با ظاهر مركز هنري وكسنر با فرم هايي چند لايه، پرداخت هايي متنوع و تركيب متريال هاي غير معمول مقايسه كنيد ؛ خواهيد ديد كه نما به شيوه اي ساده در اين ساختمان كار شده است.
موضوع ديگري كه به واسطه نماسازي آيزنمن ايجاد شده است، زماني رخ مي دهد كه نمايي غير فعال و خنثي براي مدت طولاني در ميان يك منطقه ي شلوغ شهري قرار مي گيرد. همانند بسياري از سالن هاي گردهمايي، ورودي هاي اصلي سالن گردهايي كلمبوس نيز در طول روز خالي از فعاليت هاي روزمره مي باشند و اين امر در شب تشديد مي گردد. اين موضوع، قطعا مسئله اي بزرگ در محيط شهري اين منطقه مي باشد ؛ به اين دليل كه، اين ساختمان رابطي ميان مركز شهر و همسايگي هايش مي باشد كه چون قسمت كوچكِ شمالي شهر به حساب مي آيد و به دليل نايت لايفِ شلوغ و پر تردد و به واسطه ي بارها، گالري هاي هنري و كافي شاپ هايش شناخته مي گردد. در عوض، اين منطقه ي پر تردد به جاي ارتباط با همسايگي هايش، به وسيله ي مركز گردهمايي كلمبوس از مركز شهر جدا گشته است .
مجموعه مركز گردهمايي همچون راه بنديْ، ترافيك و تردد پياده رو هاي اطرافش را به حداقل مي رساند و محيط شهري اطراف را با ورود به اين خيابان، تا فاصله ي سه بلوك عظيم، به محيطي ساكن و خالي از رفت و آمد بدل مي نمايد. حتي در روزهاي شلوغ گردهمايي نيز، جمعيت حاضر در همايش ها، به سرعت در هتل هاي مجاور مركز پخش مي گردند و در اين اوقات نيز، مركز گردهمايي كلمبوس همچون بنايي خالي از حركت و جنبش به نظر مي رسد.
آيزنمن در اغلب سخنراني هايش به صورت اغراق آميزي از احساس تهوع آورِ بازتابِ محيط هاي داخلي ساختمان هايش سخن مي گويد. در حالي كه در مركز كلمبوس، اغلب فضاهاي داخلي، فاقد پيچيدگي هاي عامدانه در القاي چنين واكنشي مي باشند ؛ در حالي كه پوشش هاي نصب شده در كف سالن كه توسط كارفرما اجرا شده اند، قطعا مي توانند چنين احساسي را در هر بازديدكننده اي زنده نمايند.
با اين حال، اين ساختمان با وجود مقياس عظيم آن يكي از ارزشمندترين مكان ها براي بازديد مي باشد. تماشاي رنگ هاي منحصر بفرد ِ آيزنمن و زواياي غير معمول اين كار در مقابل طراحي شهري معمول اطراف آن، به يكي از جاذبه هاي شهر كلمبوس تبديل گشته است. رنگ هايي كه آيزنمن در اين ساختمان به كار برده است، همچون مركز آرونُف و تقابل ايجاد شده ي آن با همسايگي هاي كليشه اي ِ مركز شهر، اين ساختمان را برجسته تر از آن چه به نظر ميرسد، نموده اند. نزديكي اين سازه ي عظيم به مركز هنري وكسنر، تجربه ديدن دو ساخت بسيار متفاوت ار آيزنمن را در زماني كوتاه، مهيا مي نمايد.