ساختمان مِهْ یا ان گونه که معروف شد پاویون مِهْ برای ما یک مضمون داشت، شاید هم چیزی بیش از ان. می خواستیم وابستگی اساسی به ایده ترکیب کردن و چه بسا تداخل تمام حس ها با هم را بسط داده، بدان وجهی عینی دهیم و البته این جهت گیری خود به خود پروژه را به یک پروژه ی غیر قابل فروش تبدیل کرده بود، سویسی ها می گفتند" خب، چرا باید 10 میلیون دلار برای تولید تاثیری بدهیم که در طبیعت مان به وفور یافت می شود و از ان متنفریم."
سعی کردیم متفاعدشان کنیم و نهایتا ان ها این پروژه را به عنوان آیکنی ملی که بازنمودی از شک سویسی است پذیرفتند. این پاویون، عملا، یک نوع ماشین معناست، ماشینی که هر کسی به فراخور درکش برداشتی از ان دارد و البته این برداشت معنایی با یک واقعیت دیگر که همانا جمع کردن پاویون پس از نمایشگاه بود گره خورد و پاویون را به خاطره ای از یک انگاره تبدیل کرد که البته به حیاتش در قامت یک فرم خورده شدنی ادامه داد، که البته این هم باز بزرگترین افتخار برای یک معمار در سوییس است، اینکه اثرش بر قطعات شکلات حک شود.