مارشال برمن، تئوریسین، مدرس دانشگاه و نظریه پرداز فلسفی در 11 ام سپتامبر 2013 در سن 72 سالگی در نیویرک درگذشت. برمن در قامت یک نیویرکی وفادار و یک مارکسیست انسان باور، تلاشش را معطوف نقد اثرات مخرب مدرنیته بر چشم انداز شهری نیویرک ساخته بود، با این حال او تا اخرین لحظه بر این گزاره نیز پای می فشرد که شرایط برامده از مدرنیته امکانات خلق مقاومت روزمره را فراهم خواهد اورد. او این خوش بینی را در پاسخی که بر بازخوانی پری اندرسون از کتاب "تجربه مدرنیته ـ هر انچه سخت است دود می شود و به هوا می رود" به رشته تحریر دراورد، نشان می دهد:
به گمانم بزرگترین خطری که روشنفکران را تهدید می کند، خطر قطع ارتباط با جریان ها و وقایع زندگی روزمره است و این خود مهمترین مشکل روشنفکران چپ است، چرا که ما، در میان دیگر جریان های سیاسی، به سبب توجه به مردم، احترام گذاشتن به ان ها، گوش فرا دادن به خواسته هاشان، مشروعیت بخشی به این خواسته ها، نزدیک کردن ان ها به هم و تشویق ان ها به جنگیدن برای ازادی و شادی هاشان به خود مفتخریم. این دقیقا همان چیزی است که ما تلاش می کنیم با تمسک بدان از طبقه حاکم جهانی و ایده ئولوژی اش متمایز شویم، طبقه ای که توده مردم را در قامت حیوان، ماشین یا اعداد و یا مهره های شطرنج در نظر می اورد یا وجودشان را به کل منکر می شود و یا با به جان هم انداختنشان بر ان ها حکومت می کند و به ان ها یاد می دهد چگونه از جیب یک دیگر شاد باشند.
روشنفکران بایستی بر این روند تاثیر بگذارند. اگر سال ها اموزش چیزی به ما اموخته باشد به گمانم این خواهد بود که چگونه از مرزهای مقدورات فراتر رویم، چگونه از نزدیک ببینیم و گوش فرا دهیم، چگونه انچه زیرپوست وقایع در جریان است را استشمام کنیم، چگونه به قیاس گستره های وسیع تر فضا و مکان به نحوی بنشینیم که بتوانیم بر قوامش ارتباطات، نیروها و الگوهای پنهان را برسیاقی درک کنیم که نشان گر امکان تفکر، سخن گفتن، نگریستن و حس کردن متفاوت را برای هر شخص فراهم می اورد و به انسان ها نشان می دهد، ان میزان که می اندیشند از یک دیگر دور نیستند و به عکس به یکددیگر بی نهایت نزدیکند. ما باید مردم را در معرض شوک حاصل از به رسمیت شناختن و درک خودشان و دیگران قرار دهیم؛ شوکی که زندگی ان ها کنار یک دیگر را فراهم می اورد. این ان کنشی است که ما می توانیم برای حدوث اتحاد و اگاهی طبقاتی به انجام رسانیم.
اما اگر ارتباط خودمان با ان ها را از دست دهیم، به هیچ رو نمی توانیم به این مهم دست یابیم. اگر نتوانیم بفهمیم مردم چگونه می بینند و حس می کنند و جهان را تجربه می کنند، به هیچ وجه نخواهیم توانست به ان ها بیاموزیم یا نشان دهیم که چگونه جهان را تغییر دهند. خوانش سرمایه مارکس هیچ سودی نخواهد داشت اگر نتوانیم به خوانشی از نشانه ها در خیـــــابان دست یابیم.
شور و شوق برمن به فرهنگ خیابان را می توان در فیلم مستند"نیویرک: یک روایت مستند" ساخته ریک برنز نیز مشاهده نماییم، برمن در این فیلم به بحث بر قدرت خلاقه و امکان افرینندگی مستتر در فرهنگ هیپ هاپ و گرافیتی در برانکس جنوبی می نشیند.
کُری رابین از همکاران مارشال برمن در رسایش می گوید: او سقراط منهتن ما بود، نه یک دیالکتیک دان کهن، بلکه فیلسوفی بود در و برای خیابان، پرسشگری ستیهنده و قهار نبود، اما دوست داشت در بلوار غرق شود، انسانی بود که معرفت و حکمت را در اگورا می جست، در مجادلات و گپ و گفت های تایمز اسکوئر، او رهْ رویی بود در شهر، که در میان دوستانش از جهان رفت.