هنر گفت و گو نام اثری سترگ از هنرمند سورئال رنه مگریت است؛ در چشم اندازی از غول هایی در نبرد یا از اغاز جهان، دو انسان کوچک در گفت و گویند، سخنی ناشنیدنی جاری است که در سکوت سنگ ها جذب می شود، اما در پای سنگ های تل انبار شده مجموعه حروفی شکل گرفته اند: رویا، صلح یا مرگ که تلاش دارند به اشوب سنگ ها نظمی دهند. اتووود گفت و گوهایش را زیر عنوان این ستون خواهد آورد.
جاناتان دربی شایر: کتاب شما هر انچه سخت است دود می شود و به هوا می رود اول بار به سال 1982 و در سپیده دمان دوره ریگانْ تاچری منتشر شد.مارشال برمن روح ان بازه زمانی را چگونه در اثرش متبلور ساخت؟
مارشال برمن: پایان هیاهوی جنگ جهانی دوم بود و البیته پایان چپ نو. یکی از ان نکاتی که دوست داشتم بر ان تاکید کنم این بود که ما در کوتاه مدت قافیه را باخته ایم، پس باید برای برد در بلند مدت خیز برداریم. کتابی می خواستم که این نکته را یاداور شود، می خواستم چشم اندازی از دنیا بیافرینم که بر قرار ان همچنان دایره امکان باز است، که این خود کاملا عکس منشی بود که جریان چپ در قرن بیستم پیشه کرده بود، منشی با این ذکر که اساسا دنیا به اخر رسیده است و ارزش زندگی به صفر تقلیل یافته.
جاناتان دربی شایر: بخش عظیمی از تفکر شما ماحصل خوانشتان از مارکس است؟
مارشال برمن: دقیقا، به گمان من در مارکس ابهامی وجود دارد: او برخی مواقع تلاش می کند مردم را به کنشی وادارد برای حدوث نتایجی متفاوت و در مواقعی دیگر صورت بندی هایی ارائه می دهد که بر مدار ان ها وقایع علی رغم تلاش های شما بر سریری خود خواسته به وقوع می پیوندند ـ برای مثال به انتهای سرمایه دقت کنید یا به ایدئولوژی المانی. یکی از مسائل جذاب در مورد مارکس که تبدیل به بن مایه ای برای تعارض ها گردید این بود که کسی پیرامونش نبود که از او باهوش تر باشد، مثلا انگلس اصلا به زکاوت و باهوشی مارکس نبود. و این بدشانسی بزرگ تاریخی بود، بدشانسی ای که گریبان امثال نیچه، فروید و داروین را نگرفت.
جاناتان دربی شایر: از این ها بگذریم"هر انچه سخت است دود می شود و به هوا می رود" کتابی است در مورد شهر.
مارشال برمن: بله، کتابی است در مورد گستره های کارکردی حوزه عمومی.
جاناتان دربی شایر: شما در این کتاب به نقش جین جیکبز و تاثیرش بر نیویرک می پردازید، البتـــــــــــه نوع مواجه شما کاملا دوسویه است.
مارشال برمن: من فکر می کنم نحوه مواجه من با جیکوبز کاملا درست است، من او را در یک بستر وسیع تر مورد بررسی قرار دادم، من به دقت کار او را مورد مطالعه قرار دادم، علی رغم غنای کار اما او نتوانسته بود از مناسبات دهه 50 عبور کند و چشم اندازی که ترسیم کرده بود نیز بی نهایت رقیق بود، به گمان من جیکوبز بی نظیر است، اما بهتر است کتاب را در یک بستر وسیع تر مورد مطالعه قرار داد.
به طور مثال در کتاب زندگی و مرگ شهرهای بزرگ امریکایی هیچ خبری از مناسبات جنسی معمول در خیابان ها نیست، گویی در شهری زندگی می کنیم که در ان هیچ جرم جنسی ای به وقوع نمی پیونند و شهر از این رو کاملا ایزوله است.
جاناتان دربی شایر: یکی از واژه هایی که اصلا در کتاب جیکوبز بدان اشاره نمی شود نوسازی است.
مارشال برمن: واژه نوسازی اول بار به سال 1974، در وزارت مسکن و توسعه حکومت جانسون مطرح شد. ایده اولیه این بود که محله ها را متلاشی کرده و از ان ها خانه هایی ردیفی بسازیم و این بسط را تا بی نهایت ادامه دهیم. شما با بافت های شهری مواجه می شدید که در ان به ناگهان همه چیز تغییر می کرد و دیگر هیچ ردی از محله قدیمی وجود نداشت.
جاناتان دربی شایر:و البته به نظر می رسید این روند توقف ناپذیر است.
مارشال برمن: طنز قضیه این جا بود که وقتی شهری نوسازی می شد، مردم می بایستی دوستش می داشتند، با این حال این علاقه صرفا بعدی مادی داشت، چرا که مردم عادی می توانستند این خانه ها را بخرند، بازار مسکن تنظیم شده بود، اما حوزه عمومی از دست رفته بود، جریان چپ نمی توانست و شاید نمی دانست باید چه کند، من صرفا می خواستم بگویم قبل از انکه کار از کار بگذرد کاری کنید.
همین اواخر با همسرم به دبیرستان فرزندمان رفته بودیم[این گفت و گو در سال 2010 انجام شده است]، از او خواستم کمی در اطراف قدم بزنیم از ان مناظر شهری نادر در نیویرک بود، فضاهایی مملو از انسان و درخت، درست مثل خیابان های پر درخت لندن، ده سال پیش شماکمتر می توانستید همچین مناظری در نیویرک پیدا کنیید، قطاری طویل از بلوک های ساختمانی شهر را پر کرده بود، این اتفاقی بود که در نیویرک دهه 1970 افتاد.
جاناتان دربی شایر:شما هنوز در نیویرک زندگی می کنید؟
مارشال برمن: اره، هنوز در منهتن هستیم، در محله ی آپر وست ساید.