پل ویریلیو در سال ۱۹۳۲ در پاریس متولد شد؛ ویریلیو مکرراً به دوران کودکی پررنج خود در خلال جنگ جهانی دوم و نیز تجربیات حاصل از آن، به عنوان یک عامل تاثیرگذار بر زندگی اش در دوران بزرگسالی و آثار اذعان کرده است. می توان گفت «جنگ، دانشگاه وی بوده است». ویریلیو گفته است «کارمن تحلیل انتقادی مدرنیته است، اما از طریق برداشتی از تکنولوژی که تا حد زیادی... فاجعه آمیز است.»
ویریلیو در دوران دانشجویی شدیداً تحت تاثیر پدیدارشناسی موریس مرلوپونتی بود و پس از گذراندن خدمت اجباری در ارتش استعماری طی دوران جنگ استقلال الجزایر، در دهه ۱۹۵۰ به عنوان شاگرد مرلوپونتی، به تحصیل در دانشگاه سوربن پرداخت. وی در سال ۱۹۶۳ همکاری اش را با کلود پرن که معماری برجسته بود آغاز کرد و گروه کلود پرن را تشکیل داد. روانشناسی گشتالت، نظریه نسبیت اینشتین و هایزنبرگ و فلسفه برگسون بر نحوه نگرش او تاثیر فراوانی داشته اند. دیدگاه های نظری ویریلیو از نظر بعضی افراد یک دوره گرد پسامدرن، اما در عین حال از نظر عده یی دیگر یک استراتژیست تکنولوژی دان پیشگو است که نوشته هایش همیشه خوانندگانش را برمی انگیزند تا فراتر از هستی شناسی های موروثی و مرسوم خود بیندیشند. ویریلیو به دلیل پژوهش در مورد تاثیر استراتژی نظامی روی معماری و فضا، به یکی از پرنفوذترین نظریه پردازان معاصر درباره رابطه بین تغییرات تکنولوژیک، هویت و شکل شهری تبدیل شده است. یک نکته کلیدی که همه نوشته های ویریلیو را به هم پیوند می زند، تاکید وی بر این امر است که تکنولوژی های مدرن حمل و نقل و ارتباطات، باعث شتاب گرفتن پیوسته زندگی اجتماعی شده که تاثیرات سیاسی قاطعی را به وجود آورده است. ویریلیو القابی همانند نظریه پرداز جنگ، سرعت و پنداره، نظریه پرداز قدرت نظامی، دانش و تکنولوژی و عناوین بی شمار دیگری را دریافت کرده است. آثار وی به عنوان نظریه «منطق فرهنگی میلیتاریسم متاخر» توصیف شده است، به جای آنکه در زمره نظریه پسامدرن یا پساساختارگرایی قرار گیرند. علاوه بر این، آثار ویریلیو حوزه های گوناگون را درنوردیده است. وی به طور همزمان، مورخ تاریخ، تکنولوژی و تصویر برداری، فیلسوف معماری، استراتژیست نظامی و سینما و نیز مفسر برانگیزنده سیاسی درباره تاریخ، تروریسم، رسانه های ارتباط جمعی و روابط انسان ماشین نیز هست. از نظر منتقدان، آثار ویریلیو به دلیل «یک آنارشیسم لیبرال بدبینانه» و همانند بودریار به خاطر گرایش به اغراق، کلیت گرایی و تعمیم آسیب دیده است. اما از نظر طرفدارانش، وی نظریه پردازی است که ما برای درک فرهنگ تکنولوژیک دوران معاصر نیازمند وی هستیم. تز ویریلیو درباره سرعت یا «درومولوژی» هنگام تعمق در مورد تکنولوژی های نوین اهمیت زیادی دارد. همه این تکنولوژی ها درباره سرعت، شتاب یا به عبارت بهتر فوریتاست. این شتاب از نظر ویریلیو، نشانه یی از فاجعه و نیز دال بر تاثیر فزاینده نظامی شدن جوامع معاصر و همچنین فرهنگ های رسانه یی است. تز ویریلیو بی شباهت به «فشردگی زمان فضا» که توسط دیوید هاروی (۱۹۸۹) بیان شده ، نیست؛ گرچه از نظر ویریلیو این فرآیند به اندازه امور نظامی از ضرورت های نظام سرمایه داری مشتق شده است. ویریلیو (۱۹۹۵) در مقاله «اعلام خطرقرمز در فضای سایبر» به «استبداد سرعت مطلق» می پردازد و نیز آنچه که وی از آن با عنوان «تصادفات» نام برده است را مورد بحث قرار می دهد. این طرز نگرش در راستای اثر پیشین وی موزه تصادفات (۱۹۸۹) است که در آن ویریلیو بحث می کند هر تکنولوژی جدیدی با خود تصادفات جدیدی را پدید می آورد. الکتریسیته شوک الکتریکی را به وجود می آورد و اتومبیل ها تصادفات رانندگی را با خود به همراه می آورند. بنابراین، آنچه ویریلیو را درباره عصر کنونی ارتباطات شبکه یی به وحشت انداخته است، شبح یک تصادف توزیع شده است، یعنی یک تصادف بالقوه از نسبت های جهانی. بنابراین سقوط بازار سهام در سال ۱۹۸۹ پیشگویی این تصادف تصادف هاست. ویریلیو معتقد است تکنولوژی های جدید بازداری، پیشرفت خواهند کرد تا از تصادف بزرگ ممانعت به عمل آورند اما این کار از طریق نظامی شدن شتابان اطلاعات صورت می گیرد. به گفته ویریلیو در فرهنگی که جنگ بر آن سایه افکنده، نیروی نظامی در مسائل مربوط به ساخت فضای شهری و سیاسی و نیز سازمان تکنولوژیک هستی اجتماعی دارای اهمیتی اساسی است. ویریلیو یک «مدل جنگی» متقاعدکننده از تکامل شهر مدرن و توسعه زندگی اجتماعی و فرهنگی با استفاده از چنین پیشنهاداتی را ارائه می دهد. تفسیر ویریلیو از سرعت، از دیدگاه فضای نظامی، سازمان قلمرو، درومولوژی و زیبایی شناسی ناپدیدی، سهم مهمی در زمینه نظریه فرهنگی انتقادی و اجتماعی دارد زیرا از بحث فزاینده بی حاصل کنونی درباره تفاوت بین مدرنیسم و پسامدرنیسم فاصله می گیرد؛ به خاطر اینکه اولاً اگرچه مفهوم پسامدرنیسم، دراصل در نقد معماری در دهه های ۱۹۵۰ و۱۹۶۰ اهمیت پیدا می کند، نظریه فرهنگی ویریلیو نه یک واکنش آشکار در برابر یک سبک بین المللی است و نه واکنشی علیه مفهوم و فرهنگ مدرنیسم به طور کل. ثانیاً به عقیده ویریلیو، هیچ ارتباطی بین نظریه فرهنگی وی و نظریه پردازان فرهنگی واسازانه همانند دریدا وجود ندارد. همچنین بین آثار ویریلیو و پساساختارگرایی نیز پیوندهای اندکی وجود دارد. برای مثال وی هرگز هیچ علاقه یی به زبان شناسی ساختاری سوسور نشان نداده و در عوض ترجیح داده است تاکنون درون مدار پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم باقی بماند. به عنوان یک ضدمارکسیست، یک آنارشیست معتقد و نظریه پرداز فرهنگی که هیچ اعتمادی به روانکاوی ندارد، او اشتراکات اندکی با بسیاری از پیشگامان ساختارگرایی و نشانه شناسی همانند بارت، فیلسوف مارکسیستی همانند آلتوسر، روانکاوی مانند لاکان و انسان شناسی مانند لوی استراوس دارد. از هنگام انتشار کتاب جنگ و سینما؛ لجستیک ادراک (۱۹۸۹) ویریلیو به طور متناوب مفهوم «جایگزینی» را هنگام پرداختن به طبقات مختلف واقعیت به کار برده است. باید اشاره شود که این مفهوم با شبیه سازی و وانموده بودریار شباهت زیادی دارد. به گفته ویریلیو، مفهوم جایگزینی در نهایت منجر به «جنگ ایماژها»، گونه یی از "گیم ویدئویی"، جنگ سایبر یا به طور عام تر یک جنگ اطلاعاتی می شود. با این حال، جنگ ایماژها یک جنگ سنتی نیست بلکه ایماژهای نبردهای واقعی است. در مقابل از نظر وی، عدم شباهت بین ایماژهای نبردها و نبردهای واقعی در حال حاضر "واقعیت زدوده شده است". نظریه فرهنگی ویریلیو غالباً با این امر ارتباط پیدا می کند که چگونه اشکال گوناگون جایگزینی تکنولوژیک، شروع به نفوذ به کلیت جامعه دروموکراتیک کرده اند.
همانند بودریار، ویریلیو جنگ خلیج غفارسف در سال ۱۹۹۱ را به عنوان نمونه یی از ایده های خود مورد بحث قرار داده است، یعنی به مثابه یک جنگ اطلاعاتی، اما باید خاطرنشان شود که مطالعه وی با کار بودریار متفاوت است. از نظر ویریلیو نکته کلیدی درباره جنگ خلیج فارس این بود که ارتش امریکا این نبرد را به خوبی، قبل از آنکه اتفاق بیفتد، شبیه سازی و مدل سازی کرده بود که این امر نشانگر کارایی وحشیانه ماشین جنگی امریکا است. همچنین از دیدگاه ویریلیو جنگ دستخوش فرآیند تسریع شده و به درون یک نبرد کاملاً رسانه یی شده برای نظارت مطلق انتقال یافته است. ویریلیو بیان می کند که سازمان جوامع انسانی به صورت بسیار نزدیکی به جنگ متصل شده است؛ بنابراین خوانش وی از جنگ خلیج فارس دلالت های وسیعی، فراتر از "تئاتر جنگ" دارد. شهرها، دولت ها، رسانه ها، اینها نیز تحت فرمان همان منطق هستند.
از دیدگاه تئوریزه کردن رسانه ها، ویریلیو مجموعه یی از ایده ها راجع به بازنمایی و دریافت سینمایی و نیز مفهوم "جانشینی" یک صورت بندی از نقش بازنمایی که دارای شباهت هایی با مفهوم شبیه سازی بودریار است را بسط داده است. اما آثار وی درباره رسانه ها به دلیل بدیهی پنداشتن یک مدل منسوخ از ارتباطات یکسویه به جای تصدیق رسانه یی شدن به عنوان فرآیندی مولد مورد انتقاد واقع شده است، زیرا این مدل از مد نظر قرار دادن دگرگونی های صورت گرفته در فرهنگ رسانه ها به وسیله چندرسانه یی ها و سرگرمی اطلاعاتی ناکام مانده است.
ویریلیو با وارسی صحنه علمی تکنولوژیک و فرهنگ سایبری در دوران معاصر، توجه خود را بر شماری از پیشرفت های کنونی معطوف می کند که از نظر وی گواه دیگری بر سرایت تکنولوژی به جامعه هستند. برای مثال، او به فروپاشی تمایز بین انسان و ماشین که آن را "انقلاب فراکاشت" (ژنتیک زیستی، نانوتکنولوژی و غیره) می نامد به مثابه جنگی علیه بدن انسان اشاره می کند. در اینجا ما به اصول کاتولیکی ویریلیو نگاهی اجمالی می اندازیم که وی "انسان" را آخرین معجزه "خداوند" می پندارد.
برخلاف دیدگاه ویریلیو به اعتقاد استلارک "انسان" از منظر تکامل به حد نهایی خود رسیده است و این امر ما را ترغیب می کند تا فراتر از محدودیت های بدن "طبیعی" حرکت کنیم، از طریق الحاق تکنولوژی های جدید به بدن. درحالی که استلارک درباره احتمالات سفر فضایی دچار شعف می شود، اما ویریلیو معتقد است ما باید فرضیه سازی راجع به قلمروهای ورای جهان، ورای زمین یا ورای بشریت را متوقف کنیم. به اختصار، ویریلیو برخلاف استلارک پساانسان گرا، یک انسان گراست. بنابراین در حالی که اعلامیه های ویریلیو او را به عنوان یک فن هراس معرفی می کند، وی بر این باور است که مقدار معینی از فن هراسی برای مقابله با شعف زیادی که تکنولوژی سایبر را احاطه کرده، ضروری است؛
بنابراین انتقاد وی از استلارک در این راستا قرار دارد. دست کم به همین جهت آثار وی در اینجا حائز اهمیت هستند. حتی منتقدان جایگاه وی، از قبیل کابیت و کلنر نیز در نهایت تصدیق می کنند که آثار وی ما را ترغیب می کنند تا جنبه های کلیدی جوامع معاصر را مورد ملاحظه (یا ملاحظه مجدد) قرار دهیم. به وضوح، سرعت و فوریت و همزمانی اطلاعات برای اقتصاد و نیروی نظامی نوین، نسبت به گذشته مهم تر شده است، بنابراین نظرات ویریلیو درباره سرعت، تکنولوژی، سیاست و فرهنگ شدیداً بجا هستند.
در کتاب سرعت و سیاست که اولین کتابی از وی بوده که به انگلیسی ترجمه شده است، ویریلیو (۱۹۸۶) بحث می کند که خود انقلاب سیاسی مدرنیته را می توان از دیدگاه سرعت های گوناگون انتشار که از طریق تعامل بین انواع جدیدی از وسایل حمل و نقل پویا و اشکال زندگی شهری تقویت می شود، دریافت. این تحلیل "درومولوژیکال"، مدرنیته را به عنوان عصری معرفی می کند که در آن سرعت، به یک رابطه اجتماعی اولیه به خاطر شایستگی هایش تبدیل می شود.
برخلاف پیشگویان قبلی که در مورد مزیت های سرعت اغراق می کردند که با بیانیه آینده گرایانه مشهور مارتینتی در سال ۱۹۰۹ آغاز شده بود، ویریلیو هرگز پتانسیل روزافزون برای حرکت سریع را معادل با آزادی روزافزون نمی داند. در عوض وی معتقد است طغیان علیه محدودیت های دلبخواهی و علیه حرکت در جامعه فئودال به یک "اجبار به تحرک" در مدرنیته تبدیل شده است.
از نظر ویریلیو این تنش های بنیادین جامعه یی "دروموکراتیک" را تولید می کند که در آن شتاب فزاینده اجتماعی، مستقیماً مربوط به فراریت اجتماعی تشدید شده است. از این دیدگاه، تحلیل وی از جنبه های کلیدی دیالکتیک مدرن که قبلاً به وسیله دیگر نظریه پردازان اجتماعی شامل مارکس، زیمل و وبر مورد پژوهش قرار گرفته، مشترک است. جامعه مدرن با موفقیت تکنولوژی هایی را توسعه داده که قادر به حرکت دادن مردم، محصولات و تصاویر به میزان بیشتر و سریع تری هستند اما این فرآیند بسط و تسریع، بسیاری از نقاط ارجاعی را که قبلاً هماهنگی های هویت شخصی و انسجام اجتماعی را محفوظ نگه می داشتند، محو کرده است.
از دیدگاه ویریلیو همه تکنولوژی های حمل و نقل، ارتباط و مبادله اطلاعات، "موتوری" هستند که تولید سرعت می کنند و فاصله را به نفع تماس متقابل سریع، که به شکلی فزاینده در حال افزایش است، نابود می کنند. درحالی که تز وی را می توان با مارشال مک لوهان مقایسه کرد، اما این دو هنگام خوانش تاثیرات فشردگی زمان مکان، دو قطب جدا از هم هستند. مک لوهان تصویری لزوماً خوش بینانه از تلویزیون به نمایش می گذارد و عبارت "دهکده جهانی" را ابداع می کند تا آرمانشهری را توصیف کند که در آن رسانه های الکترونیکی از تاثیرات تکه تکه کننده تکنولوژی چاپی فراتر روند و جماعت های جدیدی که به طور بالقوه یی فراملی هستند را تشکیل دهند. در مقابل، ویریلیو معتقد است خود تسریع تکنولوژیک، به مثابه نظامی شدن عمده جامعه است؛ "ما باید با حقایق روبه رو شویم؛ امروزه سرعت، جنگ است، آخرین جنگ."
ویریلیو در آثارش، تحلیل های خود را از تاثیرات رسانه های الکترونیکی در حوزه تجارب روزمره از فضا، زمان و سوبژکتیویته بسط داده است. به ویژه، ویریلیو تحلیل هایی ارژینال و بسیار تاثیرگذار درباره تاثیر رسانه های الکترونیکی و تکنولوژی های اطلاعاتی بر شکل شهری انجام داده است. وی بحث می کند که ازدیاد تکنولوژی های صفحه یی یک وضعیت "مواجهه بیش از حد" تعمیم یافته را خلق کرده که در آن هماهنگی های فیزیکی شهر به طور بنیادین بی ثبات شده است.
از سوی دیگر، تز وسیع تر ویریلیو این است که اشباع جهان با ارتباطات همزمان باعث تسطیح عمیق تر فضا می شود و موجب می شود جغرافیا اهمیت خود را از لحاظ استراتژیک و سیاسی از دست بدهد. برای مثال، در جایی که زمانی استعمار نیازمند اشغال فیزیکی مستقیم یک قلمرو بود، اکنون "موشک های نرم" رسانه های جهانی، مرزها را بدون هیچ گونه بخشودگی درمی نوردند.
از نظر ویریلیو ظهور تکنولوژی هایی که تصاویر و اطلاعات را با "سرعت نور" منتشر می کنند، یک آستانه عمیق را تشکیل می دهند که یکی از عواقب آن واژگونی پتانسیل گرایش های جابه جا شونده وسایل حمل و نقل در عصر مدرن است. به گفته وی به جای پویایی که مشخصه دوران اولیه مدرنیته است، چیزی که اکنون در حال ظهور است، یک "سکون قطبی" است، به گونه یی که "از حالا به بعد هر چیزی اتفاق می افتد بدون حرکت دادن ما و بدون اینکه ما عازم شویم".
ویریلیو پیشگویی می کند ادغام علم تکنولوژی به طور مجازی با همه جنبه های زندگی روزمره، از مهندسی ژنتیک و انقلاب فراکاشت که نوید طراحی مجدد بدن انسان را می دهد، گرفته تا سلطه ماشین های بصری که در بالا شرح داده شد، ما را به درون مداری می آورد که وی آن را تصادف عمومی نامیده است. با اصل قرار دادن بحث وی که هر تکنولوژی جدید به معنای ایجاد تصادف خود آن است (برای مثال، ابداع لوکوموتیو به طور همزمان همراه با ابداع تصادف قطار نیز بود)، ویریلیو ادعا می کند تعامل جهانی به معنای تصادفی است که بر شبکه یی تاثیر می گذارد که دیگر نمی تواند محلی شود. در عوض، مانند ویروس لاو باگ که طی سال ۲۰۰۰ از فیلیپین گسترش یافت، به زودی در همه جا و در همه بخش ها حاضر می شود.
گرچه جنبه های جدال برانگیز و سوالات حیرت برانگیز بسیاری وجود دارند که با نظریه فرهنگی ویریلیو مرتبط هستند، تردید اندکی وجود دارد که نقد فرامدرن وی از تاکتیک های نظامی، استراتژی ها و تکنولوژی ها با آثار شمار دیگری از نظریه پردازان فرهنگی که در حال ظهور هستند همانند کروکر تصادم پیدا کند. به طور طبیعی، دلیل اصلی برای اینکه چرا چنین تصادم هایی روی می دهد این است که متون متاخر ویریلیو به شکل رودررو، بعضی از مهم ترین و هشداردهنده ترین پیشرفت های فرهنگی و اجتماعی عصر ما را خطاب قرار می دهد. بنابراین ویریلیو یکی از مهم ترین نظریه پردازان فرهنگی در صحنه روشنفکری معاصر است.
وی باستان شناسی است که ابداعات تکنولوژیک عصر ما را مورد آزمایش قرار می دهد تا نشانه هایی را بیابد که نشان می دهند در کجا تشدید سرعت در آینده مشاهده خواهد شد و همچنین تلاش می کند به تاثیرات احتمالی منفی دیالکتیک سرعت و ناپدیدی اشاره کند. فرامدرنیسم ویریلیو به عنوان انشعابی از مدرنیسم و مدرنیته مفصل بندی نمی شود بلکه به مثابه یک نقد انتقادی از مدرنیسم و مدرنیته از طریق ادراکی فاجعه آمیز از تکنولوژی درک می شود.