چند سال پیش سفری کاری و دانشگاهی به شهر وین داشتم. بهار بود و بعد از یک زمستان سخت، وین نخستین روزهای آفتابی خود را تجربه می کرد.یک روز وقت آزاد پید کردم و از دوستی خواستم که من را همراهی و راهنمایی کند تا گشتی در شهر بزنیم. قبول کرد و با هم جلوی ساختمان های معروف وین (مقر سازمان ملل متحد در اروپا و دفتر آژانس انرژی اتمی ) که ظاهرشان برای من همانند بسیاری دیگر از ایرانی ها آشنا بود، قرار گذاشتیم. چندسالی جلسات مذاکرات هسته ای ایران در این ساختمان ها انجام می شد و حداقل هفته ای یکی دوبار فیلم و تصویر این ساختمان های عظیم و مدور از رسانه های داخل ایران دیده می شد.
خیلی راحت با مترو به محل قرارمان رسیدم. قبل از پیاده شدن، در برابر آن بلوک های عظیم ساختمانی، ساختمان سیاهرنگ کوچکی در محوطه دیدم. پیاده شدم. خودم را به محوطه رساندم. کمی زودتر از موعد رسیده بودم. به سمت ساختمان سیاهرنگ رفتم. کنجکاو شده بودم. پوسته نمای سیاهرنگش بسیار با دقت و زیبا طراحی شده بود. ورقه های فلزی سیاهرنگ با ته مایه سبز رنگ زیر نور افتاب انعکاس های جالبی داشت. با خودم فکر کردم احتمالا یک گالری کوچک یا یک مرکز فرهنگی است. دور ساختمان پرسه ای زدم. درب کوچکی پیدا شد.یکی دو نفری راحت و بی کنترل به آن وارد شدند. نزدیکتر رفتم. از درب اول که رد می شدی به پاگردی کوچک می رسیدی، چند بروشور که برنامه های فرهنگی را تبلیغ می کرد روی میز بود. درست حدس زده بودم. از درب بعدی عبور کردم. ........ وای خدای من، فوق العاده بود. انفجار نور بود و شعف. چند ثانیه بی حرکت ماندم. فضای باشکوهی جلوی چشمانم بود: آرام، گرم، درخشان، موقر، زیبا، با ابهت و غرق سکوت.
داخل این ساختمان کوچک برخلاف بیرونش (که سرد و فلزی بود) ، گرم و چوبی بود. کمی دقت کردم. مراسمی به پا بود. نیمکت های چوبی و ... بله ... یک فرد مذهبی برای نوزادی دعا می خواند....من هم آرام روی یکی از نیمکت ها نشستم. کلیسای زیبایی بود. همه چیز با وسواس طراحی شده بود. تعداد زیادی پنجره های دایره ای شکل کوچک نور طبیعی و آفتاب دلچسبی را به داخل هدایت می کرد. مبلمان طراحی زیبا، ساده و فکرشده ای داشت. سکوت حاضرین و تمرکز روی انجام مراسم هیجان انگیز بود و من را به ماندن و همراه شدن دعوت می کرد.
با احتیاط دوربین را برداشتم و طوریکه مزاحم کسی نشوم عکس گرفتم. برخلاف تصورم کسی اعتراض نکرد.عکاسی ممنوع نبود و من با لذت وصف ناپذیری از زیبایی این کلیسای مدرن، مینیمال و کوچک عکاسی کردم. اینجور وقت ها عکاسی برای یک معمار هیجان انگیز است.
هیچوقت فرصت نشد نام این کلیسا یا معماران آن را جستجو کنم اما تجربه شعف انگیز کشف این ساختمان کوچک و زیبا با تمام جزییاتش در ذهنم نقش بسته است. شعفی که به خاطر یک پرسه زنی تجربه کردم. آنهم در شهری که موزه معماری جهان است. هرگز تا پیش از مواجه با این کلیسای زیبا، تصور نمی کردم که در میان آن همه بناهای شاخص و مهم وین که آنروز به همراه دوستم دیدم، روزی درباره این کلیسای کوچک به عنوان بنایی تأثیرگذار برای شما بنویسم !